اتفاق عجیب برای یک راننده تاکسی در تهران ؛ تا حالا سه نوزاد در تاکسی من به دنیا آمدهاند
پنجاه سال کلاچ و ترمز و دنده عوض کردن در خیابانهای تهران، پنجاه سال همسفری با مسافران رنگارنگ با قصههای مختلف، خاطرههای ماندگاری در ذهن این راننده قدیمی به جا گذاشته، برای همین است که او با اینکه سالهاست که بازنشسته شده، اما به عشق بودن با مردم هنوز در خیابانهای این شهر مشغول به مقصد رساندن مسافران است.
از آن سالها که «تاجبخش محمدی» کودک بود و پدرش او و برادرانش را به مردمداری و خدمت به جامعه تشویق میکرد، سالهای زیادی گذشته است.
حالا چیزی به پنجاهمین سالگرد راننده تاکسی شدن او نمانده. رانندگی تاکسی شغل مورد علاقه او بوده است، خودش از اول با عشق پشت فرمان تاکسی نشسته و هنوز هم عاشقانه این شغل را دوست دارد. او دلیل این عشق را بودن با مردم و حضور در متن جامعه میداند.
پنجاه سال کلاچ و ترمز و دنده عوض کردن در خیابانهای تهران، پنجاه سال همسفری با مسافران رنگارنگ با قصههای مختلف، خاطرههای ماندگاری در ذهن این راننده قدیمی به جا گذاشته، برای همین است که او با اینکه سالهاست که بازنشسته شده، اما به عشق بودن با مردم هنوز در خیابانهای این شهر مشغول به مقصد رساندن مسافران است.
چندساله هستید و چه مدت است که راننده تاکسی شدهاید؟
به تازگی شصتونهساله شدهام و مهرماه امسال، پنجاه سال فعالیت مستمر من به عنوان راننده تاکسی کامل میشود.
چرا این شغل را انتخاب کردید؟
من عاشق بودن با مردم هستم. خیلی از همکارانم در این سالها غیر از رانندگی سراغ شغلهای دیگر هم رفتهاند و بعد دوباره برگشتهاند. اما من به صورت مستمر این شغل را دنبال کردهام. خیلی کارهای دیگر از دستم برمیآید، اما عشق با مردم بودن من را به ادامه این کار تشویق کرده است. فکر میکنم هیچ کسی به اندازه یک راننده تاکسی در متن جامعه حضور ندارد و من این موضوع را خیلی دوست دارم. ضمن اینکه رانندگی را هم دوست دارم.
نظر خانوادهتان درباره شغل شما چیست؟
پدرم پنج پسر داشت. هر وقت ما را دور هم جمع میکرد، میگفت شما به جامعه مدیون هستید و اگر به شکلی قدمی برای مردم برندارید، دین خود را ادا نکردهاید. همیشه میگفت اگر کسی به شما لطف و عنایتی داشت، حتماً شاکر باشید. این حرفها آویزه گوش من شد و به همین دلیل هیچ وقت نمیتوانم از کنار موضوع یا اتفاقی بیتفاوت بگذرم. انتخاب این شغل به من کمک کرد تا حرفهای پدرم را عملی کنم و او از این انتخاب راضی بود.
خودتان چند فرزند دارید؟ بچهها به شغلتان چطور نگاه میکنند؟
من چهار فرزند دارم. درست یا غلط، معمولاً در مدارس از بچهها میپرسند که شغل پدرت چیست؟ به فرزندانم گفته بودم که هر وقت این سؤال را از شما پرسیدند، بایستید و با احترام بگویید که پدرم راننده تاکسی است. خودم به شغلم افتخار میکنم و فرزندانم هم به تصمیمم احترام میگذارند.
اولین ماشینتان وقتی راننده تاکسی شدید، چه ماشینی بود؟
اولین ماشینم پیکان بود. از سال ۱۳۸۲ هم پشت فرمان سمند مینشینم.
مسافرها با شما درد دل میکنند؟
خیلی زیاد. خودم اهل حرف زدن هستم و دوست دارم زمانی را که با مسافر تا رسیدن به مقصد میگذرانم، با گپ و گفت بگذرد. بد نیست خاطرهای درباره این موضوع تعریف کنم. سالها قبل یک روز مسافری را از خیابان جردن به خیابان آزادی میبردم. مسافر آقایی محترم بود که از همان ابتدا، عبوس و ساکت نشست.
بعد از مسافتی خواستم سر صحبت را باز کنم، گفتم: «با من قهرید؟» با اخمهای درهم گفت: «نه» و دوباره ساکت شد. هر راهی را انتخاب کردم دست از سکوتش برنداشت. کلافه شده بودم. عاقبت تحملم تمام شد و گفتم: «ببخشید من راننده وانت نیستم که بار زده باشم. من راننده تاکسی هستم و دوست دارم با مسافر حرف بزنم.» کم مانده بود او را پیاده کنم. بالاخره با همان عصبانیت گفت: «تو دیگر که هستی! خب درباره چه چیزی حرف بزنیم؟» هر طور بود سر صحبت را درباره جامعه و سیاست باز کردیم تا به مقصد رسیدیم. وقتی مسافر را جلوی کلانتری پیاده کردم، دیدم سربازها خبردار ایستادند و ادای احترام کردند. تازه اینجا بود که فهمیدم مسافر عبوس ساکت، رئیس کلانتری بوده است.
پس چرا بعضی همکارانتان نه تنها اهل گفتوگو با مردم نیستند، بلکه حتی جواب سلام مسافرها را هم نمیدهند؟
درست است، من خودم منتقد جدی این رفتار هستم. وقتی مسافر به من میگوید خسته نباشید، واقعاً خستگی از تنم بیرون میرود. در این پنجاه سال، به یاد ندارم مسافری با اخم از ماشینم پیاده شده باشد. اینطور نیست که من بیمشکل و بیدغدغه باشم، من هم مثل همه مردم سرپرست یک خانواده هستم و مسئولیتها و دغدغههایم را دارم. اما هرگز به خودم اجازه نمیدهم مشکلاتم را به مردم منتقل کنم. فکر میکنم هر کسی به اندازه خودش مشکلات دارد و فرصت کوتاه سفر با تاکسی، باید به حال خوب راننده و مسافر ختم شود.
چند ساعت در روز کار میکنید؟
بعد از این همه سال، هنوز من ساعت ۷ صبح کارم را شروع میکنم و گاهی تا ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب مشغول کارم. البته هفده سال است که بازنشسته شدهام، اما از کار دست نکشیدهام. چون به کارم عشق دارم، هیچ مسافری خستگی و اخم مرا ندیده است.
اگر از شما بپرسند بزرگترین چالش و سختی شغل شما چیست، چه جوابی میدهید؟
اگر بخواهم راحت بگویم، بیتوجهی مسئولین و رعایت نکردن قانون درباره مشکلات رانندگان تاکسی، بزرگترین چالش در شغل ماست. فکر میکنم با وجود همه مشکلات، اگر قانون رعایت شود، بسیاری از دغدغههایمان برطرف میشود. برای تعویض تاکسی فرسوده و گرفتن معاینه فنی هم بیقانونیهایی رخ میدهد که اوضاع را برای رانندگان تاکسی سخت میکند. بقیه سختیها هم که اقتضای شغلمان است؛ به عنوان مثال ساعتها پشت فرمان نشستن آسیبهای جسمی به رانندگان وارد میکند. در دوران همهگیری کرونا، بعد از پرستاران و کادر درمان که به طور مستقیم در خطر بودند، رانندگان تاکسی دومین گروهی بودند که در معرض خطر ابتلا قرار داشتند و خیلی از آنها جان خود را از دست دادند.
مسافران عجیب و غریبی هم داشتهاید که برایتان خاطره ساخته باشند؟
شاید باور نکنید، اما در این سالها سه نوزاد در تاکسی من به دنیا آمدهاند. پدر یکی از این نوزادها وقتی باخبر شد، من در به دنیا آوردن فرزندش کمکحال مادر و همراهش بودهام، خیلی از من تشکر کرد و پرسید که اگر فرزندی داشتی، نامش را چه میگذاشتی؟ من هم گفتم: «بیژن.» اینطور شد که اسم پسرش را گذاشت بیژن و تا همین سالهای اخیر هم از حال هم خبر داشتیم. این ماجراها جزء خاطرات دوستداشتنی و شیرین سالهای کاری من است. البته که خاطرات تلخ هم بوده است، مثل خاطره زنی که سراسیمه سوار تاکسی شده بود و از من میخواست همسرش را تعقیب کنم تا بفهمد شوهرش خیانت میکند یا نه.
حتما کوچه و پسکوچههای تهران را مثل کف دست میشناسید. درست است؟ تا به حال از برنامههای مسیریابی استفاده کردهاید؟
ما اصلاً نیازی به نقشه و برنامههای مسیریابی نداریم، چون سالها رانندگی در محلههای شهر باعث شده همه خیابانها و کوچهها را یاد بگیریم. با این حال من گاهی، مخصوصا عصرها که ترافیک بیشتر است، از برنامههای مسیریابی استفاده میکنم تا وضعیت ترافیک را بررسی کنم. من در کل کوچه و خیابانهای تهران را خیلی دوست دارم و بعد از پایتخت، رشت شهر مورد علاقه من است.
ظاهرا شما یک صندوق صنفی هم برای رانندگان راه انداختهاید. چطور به این ایده رسیدید؟
بله. از ۲۷ سال قبل، یک صندوق صنفی برای همکارانم راه انداختهام. ایده راهاندازی این صندوق وقتی به ذهنم رسید که سالها پیش یکی از همکارانم تصادف کرد و با ناراحتی بر سر کوبید که حالا با این خسارت و از کار افتادن چه کنم؟ ما ۱۰۵۰ راننده تاکسی بیسیم هستیم. از همان ابتدای راهاندازی صندوق، ۸۰۰ نفر از ما عضو آن شدند تا در مواقع لزوم گره از مشکلات هم باز کنیم.
با همکارانتان چقدر رفیق هستید؟ تا به حال به جز تاکسی خودتان، سوار تاکسی دیگری شدهاید؟
به هر راننده تاکسی تلفنی که ماشینش خط مشکی دارد، اسم مرا بگویید حتما مرا میشناسد. با این حال تا الان پیش نیامده است که سوار تاکسی همکارانم بشوم. فقط یک بار که ماشینم خراب شده بود و دنبال خرید قطعات یدکی بودم، سوار مترو شدم و واقعا بلد نبودم چطور باید سوار شوم. یادم نمیآید که سوار تاکسی شده باشم، اما به خانوادهام توصیه میکنم هر کجا که میخواهند بروند، حتماً از تاکسی استفاده کنند.
نظرتان درباره تاکسیهای اینترنتی چیست؟
من و بقیه رانندگان تاکسی هیچ مخالفتی با فعالیت تاکسیهای اینترنتی نداریم و با تکنولوژی موافقیم. نمیتوان با تکنولوژی مبارزه کرد. اما مطالبه ما این است که قانون درباره این تاکسیها رعایت شود. در آییننامه راهنمایی و رانندگی، هفده ماده تحکمی برای رانندگان تاکسی وجود دارد و برای پنج ماده، جریمه برای راننده تعیین شده است. در ماده ۲۰۳ آییننامه گفته شده که پلاک شخصی، حق مسافرکشی ندارد. یا قانون باید اصلاح شود یا باید جلوی عمل مخالف قانون گرفته شود.
بعضی رانندگان این شرکتها در کنار خیابان ثبتنام میشوند و برای جذب راننده بیشتر مشوقهای مالی هم در نظر میگیرند؛ مانند پرداخت ۵۰۰هزار تومانی برای جذب هر راننده پلاک شخصی. حالا این سؤال مطرح است که ثبتنام یک راننده مسافربر پلاک شخصی چه شباهتی با تاکسی رسمی و قانونی دارد که هر دو باید با عنوان تاکسی خطاب شوند؟
منبع: همشهری