جویندگان طلا و آشغالهای دوستداشتنی با پیچگوشتی و اسید سولفوریک!
جایی تاریک و نمور در پس باراندازِ گاراژی بزرگ و قدیمی در یکی از محلههای جنوب شرقی پایتخت، کارگرانی ساده تنگ هم نشستهاند و سعی دارند به همان ترتیب که صاحبکارشان سفارش کرده، سوت سوت و گرم گرم طلا استخراج کنند.
استخراج طلا نه از بیخ و بُن معادن که از لابهلای قطعات ریز و درشت انواع ضایعات و پسماندهای الکترونیکی و مخابراتی که اغلب تصور میکنند دیگر کاربرد و ارزشی ندارند؛ مانند مادربُرد کامپیوترهای کهنه، اتصالات داخلی کیسها و پینهای پرینترهای سوخته و بُرد اصلی گوشیهای تلفن همراه که روز و سالهای بسیار دیدهاند.
کمتر کسی از وجود مقادیری طلای خالص که به دلیل رسانایی بالای این نوع فلز میان قطعات اصلی کامپیوتر و به ویژه گوشیهای تلفن همراه جاساز شده، خبر دارد. از این روست که برخی خریداران ضایعات الکترونیکی به صورت زیرزمینی و اغلب در گاراژها و انبارهای فراخ و متروک حوالی خیابان فدائیان اسلام که نام و نشانی از گود عبدو یا بازار جلوه دارند، فعالیت میکنند. در مراکز ضایعاتی این گاراژ و انبارها روزانه از هر کیلو بُرد کامپیوتر و گوشی تلفن همراه، حدود ۲ گرم طلا استخراج میشود.
با پیچگوشتی و اسید سولفوریک در جستجوی طلا
پرسان پرسان راهی خیابان فدائیان اسلام و گاراژهای ضایعاتی بازار جلوه میشویم. در هر یک از گاراژها را به بهانه خرید تعدادی کامپیوتر و گوشی تلفن همراه دست دوم میزنیم، نگهبانها از ورود جلوگیری میکنند: «نمره تلفنت را بده تا بگویم کسی زنگ بزند سفارشت را بگیرد.» علی، احمد و صمد به همراه دهها نفر دیگر از کارگران این مراکز ضایعاتی هستند.
دور و اطرافشان را از یک طرف پُشتهها و تلنبارهایی از ضایعات الکترونیکی گرفته و از طرفی دیگر، ظروف پلاستیکی و شیشهای اسیدهای کلریدریک، نیترات، سولفوریک و کمی هم مواد ضدعفونی خانگی دیده میشود؛ اسید برای خالصسازی قطعات کوچک طلا که احمد سر حوصله و صبر از میان مادربرد کامپیوتر، برد گوشیهای تلفن همراه، سیپییو، پین، آیسی و چیپ بیرون میکشد. البته سر رشته کار پیش اینکه به دست او بیفتد تا با پیچگوشتی و انبرهای دمباریک قطعات فلزی زر و نقرهبار آنها را جدا کند در دست علی است. جوانی تنومند با لهجه غلیظ آذری که مدام تذکر میدهد: «آبجی اینجا جای زن جماعت نیست.
اگه چیزی میخوای برو با مردت بیا. نگا کن آخه تو، تا هر جا که گوز ایشلَر (چشم میبیند) فقط آغ و قارا سَقَّل (ریش و سیبل) دیده میشه!» بالاخره مقاومت او به اصرار ما که در کسوت مشتری ظاهر شدهایم، میبازد و کمی راه باز میکند تا چند قدمی در محوطه گاراژ جلوه پیش رویم. از دور پیداست که درون معدودی از کانکسها یا اتاقکهای آن، علاوه بر تفکیک دستی ضایعات اسقاطی و ضایعات مصرفی، کارگرانی مشغول استخراج طلا هستند!
این را میتوان از بوی تند و غلیظ اسیدها که گاه با نسیم به مشام میرسند، متوجه شد. این میان پر حرفی علی نیز زوایایی پنهان از کسب و کارشان را آشکار میکند: «اگه برای شرکتتون کامپیوتر و لپتاپ بخواید داریم از ینی (نو) تا دستدوم. ضایعات ما از همه جا یتیشیر (میاد).
حتی از اون ور آب.» نزدیک میشود تا جملهای زیر گوشمان زمزمه کند: «حتی مال دزدی!» میپرسیم: «مال دزدی بخریم، برایمان دردسر درست نشود؟» ابروهای پرپشتش را بالا میاندازد: «بُش وریز بابا (بیخیال شوید)... ما که از این جور ضایعات نداریم!
گفتم بعضیا. مثل بعضیای دیگه که از وسط قارین و باغیرساق (دل و روده) گوشی و کامپیوترای اسقاطی، طلا استخراج میکنن! اینجا برای اون بعضیا مثل معدنه! فقط چون دست زیاد شده، معدنشون کیچیک (کوچک) شده!» لحظهای بعد انگار که از پر حرفیاش پشیمان شده باشد، ادامه میدهد: «خب، سیز (شما) چی میخواید؟ اصلا کی آدرس ما را به شما داده؟»
آشغالهای دوستداشتنی
صدای بوق چند وانت با ریتمی خاص که خبر از رمزینه بودنش میداد به گوش میرسد. نگهبان پیر و خسته گاراژ با شنیدن صدای آشنای بوق به زحمت از اتاقکش بیرون میآید و به زحمتی افزونتر نیز، در اصلی گاراژ را باز میکند. علی سالهاست وردست آقکریم (صاحب مرکز ضایعات فروشی) کار میکند. او اقسام ضایعات الکترونیکی و بیشتر گوشیهای قدیمی و از رده مصرف خارج شده تلفن همراه را از مشتریهایی که حالا شناس شدهاند با کلی چانهزنی میخرد؛ گاهی برای خرید ضایعات به فضای مجازی چنگ میاندازد و گاهی هم تا صدها کیلومتر پشت فرمان سواری قسط عقب افتادهاش مینشیند و یک تاخت میراند.
به چشم علی، هیچ ضایعاتی دورریختنی نیست و میتوان از بر هر کدامشان پول درآورد. این، خلاف عقیدهایست که اوایل کارش داشت: «آخه کی بابت یه گونی آشغال و یه مُشت خردهریز جاگیر پول میده!؟» آقکریم اما همان کسی بود که بابت آن ضایعات، سخاوتمندانه پول میداد.
به ویژه از آن زمان که تصمیم گرفت دست از سمساری و گروبرداری بشوید و مجوز راهاندازی مرکز ضایعات فروشی و صنایع پسماند در رسته الکترونیک را بگیرد. این تصمیم را زمانی گرفت که از یکی از دوستان همسفرهاش به تعجب و حیرت شنید: «به خدا که داداش اگه بعضیا نباشن جهنم بوش قالار (جهنم خالی میماند)! چه جوری به فکرشون رسیده از موبایلایی که سوختن یا قدیمی شدن، قیزیل (طلا) بکشن بیرون!؟» از ۲ کیلوگرم مادربرد کامپیوتر فرسوده یا برد اصل و درهم تلفنهای همراه اسقاطی که به قیمت ۴۰۰ هزار تومان تا بیش از یک میلیون تومان خریده اند حدود ۳ گرم طلا به قیمت تقریبی ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان استخراج میکنند!
۳ گرم طلا از ۲ کیلو ضایعات
هوای اتاق تاریک و نمور گاراژ از بوی تند اسیدهایی که صمد طبق روال معمول ترکیبشان میکند، سنگین و نفسگیر شده. برای همین است که خود را با پیشبند بلند برزنتی، چکمههای ساقدار و دستکشهای ضخیم، پوشانده. از دقت و سرعتش در سرریز کردن اسیدها درون ظروف چنین برمیآید که گویی تصرفاتی در علم شیمی دارد.
صمد ابتدا بخشهایی را که احمد از برد گوشیهای تلفن همراه اسقاطی جدا کرده درون دستگاه فرسوده و پر سر و صدای آسیاببرقی میریزد تا راحتتر فرآیند خالصسازی و فیلتر فلزها پیش ببرد. فرآیندی که معمولا بین ۲ تا ۳ روز طول میکشد.
باید و نبایدهای کار را از تماشای مکرر کلیپهای آموزشی که در فضای مجازی نیز کم نیستند، یاد گرفته. همین که محلول ترکیبی اسیدهای کلریدریک، سولفوریک و نیتریک در ظرف روی حرارت به جوش و خروش میافتد، صمد عقب میرود و منتظر میماند تا طلای موجود در آن، خود را با رنگی که به زرد کِدر میماند، نشان دهد.
هنوز چند مرحله دیگر باید شست و شو و فیلتر با پنبه و پارچه انجام دهد تا دست آخر بعد از خشک شدن پودر طلای بهدست آمده، آن را زیر حرارت مشعل یا هواگاز به نقطه ذوب یعنی هزار و ۶۴ درجه سانتیگراد برساند.
طلای درخشان به دست آقکریم میرسد و او نیز بیدرنگ آن را وزن میکند و میگوید: «حدود ۳ گرم طلای خالص از بُرد ۱۵۰ تا موبایل که روی هم ۲ کیلوگرم وزن داشتن! خدا بده برکت... فقط، صمدجان حواست به اتصالات چیپهای اون سِری کامپیوترهایی که از مشهد آوردیم هم باشه... دفعه قبل خوب فیلترشون نکردی... همش فکر میکنم چند سوت طلا رو به آب دادی! همین طور ادامه بدی نه خرج خودمان را میتوانیم در آوریم نه اجاره جا را بدهیم.»
منبع: همشهری