میکلآنژ؛ پیکرتراشِ عصر رنسانس
او نه اولین کسی بود که یکی از قهرمانان عهد عتیق را بازآفرینی میکرد و نه آخرینشان، اما شهرت و اعتبار ناشی از تندیس داود او را – که پیش از آن هم هنرمند مهمی بود – به یکی از مهمترین چهرههای تاریخ هنر تبدیل کرد.
کد خبر :
۸۴۲۹۶
بازدید :
۷۱۳۶
مرتضی میرحسینی | سال ۱۵۰۴ در چنین روزی میکلآنژ از تندیس ۵ متری داود رونمایی کرد. خلق این مجسمه مرمری که اکنون یکی از شاهکارهای هنر عصر رنسانس و همچنین مشهورترین مجسمه سنگی تاریخ محسوب میشود ۳ سال طول کشید و میکلآنژ که به سفارش کلیسای جامع فلورانس این کار را شروع کرده بود و پیش از رسیدن به ۳۰ سالگیاش آن را به پایان برد.
او نه اولین کسی بود که یکی از قهرمانان عهد عتیق را بازآفرینی میکرد و نه آخرینشان، اما شهرت و اعتبار ناشی از تندیس داود او را - که پیش از آن هم هنرمند مهمی بود - به یکی از مهمترین چهرههای تاریخ هنر تبدیل کرد.
او نقاشی سقف گنبدی نمازخانه سیستین در واتیکان را (که برخی مهمترین کار میکلآنژ میدانند) چند سال بعد از رونمایی از داود، یعنی در سالهای اوج شهرتش به عهده گرفت.
میگویند داود میکلآنژ که برخلاف ظاهرش نمونهای از هنر دینی شناخته میشود سالی حدود ۸ میلیون نفر را از گوشه و کنار جهان به فلورانس میکشاند و یکی از مهمترین منابع درآمد آن شهر به شمار میرود، هرچند دولت ایتالیا و شهرداری فلورانس درباره حق مالکیت آن باهم اختلاف دارند.
خود میکلآنژ (مایکل آنجلو بوناروتی) هنر را با شاگردی شروع کرد، اما خیلی زود از میانمایگی استادش دلزده شد و راه خود را از او جدا کرد. با مطالعه آثار پیشینیان و تامل بر سنت هنری یونانی - رومی و آزمون و خطای فردی، نبوغ خود را پرورش داد و در همان سالهای جوانی خودش را اثبات کرد.
حافظهای بسیار قوی و ذهنی متمرکز داشت و میتوانست جزییات نهایی اثر را حتی پیش از شروع کار ببیند. البته مردی تلخ و تندخو و در مواجهه با مردم بسیار بیحوصله بود و حتی زمان نقاشی سقف نمازخانه سیستین همه دستیارانش را اخراج کرد و تقریبا کل کار را- که ۴ سال طول کشید - به تنهایی پشت درهای بسته انجام داد.
هم شیفته پروژههای بزرگ و کارهای سترگ بود و هم از همکاری با محافل قدرت و ثروت که حامی چنین کارهایی بودند احساس شرم و گناه میکرد.
هم خدمت به مسیحیت را وظیفه خودش میدانست و هم از پذیرش سفارشهای واتیکان اکراه داشت. هرچه سنش بیشتر شد این کراهت هم بیشتر خودش را نشان داد و در سالهای پیری به بیزاری علنی بدل شد.
به نوشته ارنست گامبریچ در کتاب تاریخ هنر روزی شخصی نامهای را خطاب به «میکلآنژ پیکرتراش» فرستاد و میکلآنژ پاسخ بسیار تندی به او داد؛ نوشت: «به او بگویید که نامههایش را برای میکلآنژ پیکرتراش نفرستد، چون در اینجا من را فقط به مایکل آنجلو بوناروتی میشناسند... من هرگز به مفهوم یک کاسبکار، نقاش یا پیکرتراش نبودهام... هرچند که برای پاپها کار کردهام، ولی آن کارها همه از روی اجبار بوده است.»
اواخر عمر برای کارهایی که میکرد هیچ دستمزدی نمیگرفت و از اینکه بدون در نظر گرفتن منافع مادی با هنرش به خدای بزرگ خدمت میکند احساس رضایت و خرسندی میکرد. همه از بزرگ و کوچک، از حکومتها گرفته تا پاپهایی که در آن روزگار یکی بعد از دیگری روی کار میآمدند او را محترم میشمردند و تندخویی و زبان تقریبا همیشه گزندهاش را تحمل میکردند. حدود ۹۰ سال عمر کرد و زمستان ۱۵۶۴ در رم از دنیا رفت.
۰