داستان داگشیم؛ «روباهسگ» دورگهای که نباید وجود میداشت

داستان «داگشیم»، حیوانی دورگه و مرموز که ترکیبی از سگ و روباه پامپاس است، در واکاریای برزیل آغاز شد. این جانور که در تصادفی زخمی شده بود، پس از بررسیهای ژنتیکی مشخص شد حاصل ترکیب دو گونه از دو سرده متفاوت است که حدود ۶.۷ میلیون سال پیش از هم جدا شدهاند.
فرادید| سال ۲۰۲۱، در واکاریا، جنوبیترین نقطه برزیل، کسی با خودروی خود به حیوانی زد. داستانی تلخ اما نه چندان غیرمعمول، با این تفاوت که اینبار آن موجود زنده ماند و هیچکس نمیدانست چه موجودی است. دو سال بعد، رولَند کیس، مدیر آزمایشگاه تنوع زیستی در موزه علوم طبیعی کارولینای شمالی و استاد پژوهشی دانشگاه ایالتی کارولینای شمالی، در توییتی نوشت: «چه جانور دورگه عجیبوغریبی!»
به گزارش فرادید، آن زمان، یک پژوهش موردی درباره این حیوان منتشر شده بود که بالاخره روشن کرد این موجود از چه گونهای است. پاسخ، گیجکنندهتر از آن بود که کسی بتواند پیشبینی کند. کیس نوشت: «دورگهزایی میان گونههای مختلف در سرده Canis (سگها، گرگها، شغالها، کایوتها) شناختهشده است، اما هرگز چیزی درباره دورگه شدن بین دو سرده نشنیده بودم.»
اما به نظر میرسید این موجود مرموز درست همین باشد. بنا بر نتایج پژوهش، این حیوان یک دورگه حاصل از تلاقی سگ و روباه پامپاس از طبیعت وحش بود؛ ترکیبی از دو سرده که حدود ۶.۷ میلیون سال پیش از هم جدا شدهاند. نام او داگشیم (Dogxim) بود و داستانش چیزی بود که هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند.
داگشیم چه بود؟
نیمی سگ، نیمی گراکسایم-دو-کامپو (نام محلی روباه پامپاس) و نام «داگشیم» هم ترکیبی درست متناسب با ژنوم او بود. ظاهر عجیبی داشت: شبیه روباه با گوشهای تیز و دُم پرپشت، اما رنگ تیره و چشمهای سگمانندش او را متمایز میکرد. رفتارش هم به همان اندازه گیجکننده بود. مانند سگ واقواق میکرد اما غذای سگ را نمیخورد و ترجیح میداد موش شکار کند. از بوتهها بالا میرفت مانند یک روباه پامپاس، اما رفتار تهاجمی که از یک جانور وحشی انتظار میرود، نداشت.
فلاویا فِراری، فعال محیط زیست که از داگشیم در دوران نقاهتش مراقبت میکرد، در سال ۲۰۲۳ به تلگراف گفت: «در برخی لحظات، اجازه میداد لمسش کنیم و حتی نوازشش کنیم. گاهی حتی با اسباببازیها بازی میکرد.»
در مجموع، او یک راز تمامعیار بود. خوشبختانه در قرن ۲۱ زندگی میکنیم و وقتی تصویر کلی قابلدرک نیست، میتوانیم عمیقتر آن را بررسی کنیم. تیمی از پژوهشگران برزیلی که سرپرست شناسایی گونه این جانور مرموز بودند، نوشتند: «مرحله ابتدایی پژوهش ما شامل تعیین تعداد و شکل کروموزومهای داگشیم میشد. ما ۷۶ کروموزوم اتوزومی شناسایی کردیم، همگی آکروسنتریک و کروموزومهای X با شکلهای سابمتاسنتریک و متاسنتریک.»
این گام نخست منطقی بود. همواره گونهها تعداد کروموزومهای ثابتی دارند، پس شمارش آنها در داگشیم شاید تبار او را نشان میداد. اما فایدهای نداشت: تنها سگسان دیگر در برزیل با ۷۶ کروموزوم، گرگ یالدار است و این گونه از دید ظاهری کاملاً با داگشیم تفاوت دارد.
شاید راهحل غیرمستقیمتری لازم بود. شاید داگشیم نتیجه ترکیب دو گونهای بود که میانگین کروموزومهایشان به ۷۶ میرسید؟ در واقع، بله. در مقاله اشاره شده: «سگها ۲n = ۷۸ کروموزوم دارند، درحالیکه روباههای پامپاس ۲n = ۷۴».
علاوه بر این، کروموزومهای داگشیم ترکیبی از این دو گونه بودند. DNA میتوکندری که تنها از مادر به ارث میرسد، به روباه پامپاس شباهت داشت؛ DNA هستهای که از هر دو والد به ارث میرسد، شبیه سگ بود. بخشی از ژنوم که بین سگ و روباه پامپاس مشترک است، بهشکل یکسان در داگشیم کپی شده بود، اما در بخشهای دیگر، هر نیمه از یک جفت کروموزوم تفاوتهایی داشت که مختص گونه والد خود بود. رویهمرفته، این «نخستین مدرک از دورگهزایی» بود.
چطور چنین چیزی ممکن شده بود؟
دلیل خوبی وجود دارد که چرا بهندرت شاهد دورگههای بین گونهها در طبیعت هستیم. در پستانداران، گونهها همواره با همنوع خود تولیدمثل میکنند. این منطقی است. اما در برخی شرایط، این قانون ممکن است شکسته شود: گاهیاوقات، اگر گونهها مدت زیادی از هم جدا نشده باشند، ممکن است با هم جفتگیری کنند. این را گاهی در مورد کایوتها و گرگها میبینیم، اما معمولاً زمانی رخ میدهد که یکی از گونهها در منطقهای بسیار شایع و دیگری نایاب باشد.
اما داگشیم ترکیبی از دو گونه کم و بیش رایج بود. پس چطور یک سگ با روباه پامپاس جفت شد؟ پاسخ شاید در محل زندگی داگشیم باشد. منطقهای که این دورگه در آن پیدا شد، در زیستبوم جنگل اطلس است؛ انسانیشدهترین زیستبوم در برزیل. انسانسازی زیستگاه روباه پامپاس موجب شده این گونه نسبت به حضور انسان مقاومتر شده و تداخل محدودههای آن با سگهای خانگی افزایش یابد. این تغییر ممکن است موجب تسهیل دورگهزایی بین این دو گونه شده باشد.
به بیان دیگر: این ما انسانها بودیم که این موقعیت را ایجاد کردیم. انسانها آمدند، گسترش یافتند، حیوانات خانگیشان را همراه آوردند و متأسفانه بارها آنها را رها کردند و جانوران وحشی محلی چارهای جز سازگاری نداشتند. برای روباه پامپاس، این یعنی از بین رفتن ترس از گونه مهاجم و در یک مورد، نزدیک شدن بیش از حد.
برونا سزونوِلسکی، از نویسندگان مقاله، به نشنال جئوگرافیک گفته: «رها کردن سگها در برزیل جرم محسوب میشود، اما هنوز هم زیاد اتفاق میافتد. سگهای خانگی یا شکاری همواره در مناطق طبیعی توسط صاحبانشان رها میشوند و این کار موجب افزایش حضور آنها در زیستگاههای طبیعی، حتی در مناطق حفاظتشده میشود.»
اما این موضوع یک احتمال جالب را مطرح میکند. بیایید واقعبین باشیم. باوجود خوبیهای ایده، انسانها احتمالاً ناگهان دست از صنعتیسازی مناطق سرسبز و پرتنوع طبیعی برنمیدارند. پس آیا باید منتظر ظهور دورگههای عجیبی مانند داگشیم در آینده باشیم؟ »
تولد یک گونه جدید؟
داگشیم سال ۲۰۲۳ به دلایلی نامشخص درگذشت و تا جایی که میدانیم، این پایان «گونه» او بود. اما آیا میتوان مطمئن بود دوباره مورد مشابهی تکرار نخواهد شد؟
پاسخ این است: احتمال آن کم است، اما غیرممکن نیست. همواره دو گونه از سردههای متفاوت بهسختی میتوانند با هم زادآوری کنند، چون تفاوتهای شدید ژنتیکی مانع کارکرد درست ژنها میشود.
حتی اگر جفتگیری موفق باشد، ژنتیک ناسازگار ممکن است منجر به تولد فرزند ناسالم یا نامناسب برای زندگی در زیستگاه یکی از والدین شود. این را میتوان در خود داگشیم دید: مادرش، روباه پامپاس، شاید پوششی خاکستری و شنی داشت که در محیط استتار میشد؛ اما داگشیم با پوشش تیره و سیاه یک سگ خانگی، هم شکار کردن و هم پنهان شدن از شکارچیان برایش سختتر بود و این ویژگی از دید تکاملی خیلی مفید نبود.
با این حال، جهان بهسرعت در حال تغییر است و با افزایش دما و دگرگونی شدید زیستبومها، چه کسی میداند در آینده چه پیش خواهد آمد؟
پژوهشگران در پایان نوشتند: «این کشف نشان میدهد باوجود جدایی حدود ۶.۷ میلیونساله و تفاوت در سرده، این دو گونه هنوز ممکن است دورگههای زنده و قابلزیست تولید کنند. پژوهشهای بیشتری لازم است تا فراوانی این نوع دورگهزایی و احتمال ورود ژنهای سگ به جمعیت روباههای پامپاس بررسی شود.»
زهرا ذوالقدر