چرا نمی‌توانیم خاطرات دوران نوزادی‌مان را به یاد بیاوریم؟

چرا نمی‌توانیم خاطرات دوران نوزادی‌مان را به یاد بیاوریم؟

محققان مدت‌هاست درباره ناتوانی ما در به خاطر آوردن رویدادهای قبل از دو یا سه‌سالگی متحیر مانده‌اند؛ خاطراتی که به نظر می‌رسد بر رفتارها و زندگی ما در بزرگسالی اثر می‌گذارند اما به طور آگاهانه به یاد آورده نمی‌شوند.

کد خبر : ۲۲۸۸۰۷
بازدید : ۶۲

فرادید| زندگی به‌عنوان یک نوزاد باید یک تجربه عالی باشد: مادر و پدری که همیشه به فکر تغذیه و لباس و بغل کردن و توجه به ما هستند، غریبه‌هایی که شیفته ما هستند، جسارت فریاد زدن به خاطر دیر رسیدن غذا و سپس پرت کردن آن روی زمین در صورت نارضایتی. اما حیف که هیچ‌کدام از ما این دوران از زندگی‌مان را دقیقاً به خاطر نمی‌آوریم. 

به گزارش فرادید، سال ۱۹۰۵، زیگموند فروید اصطلاح «فراموشی نوزادی» را ابداع کرد و به فراموشی عجیبی اشاره کرد که در بیشتر افراد، هرچند نه همه، ابتدایی‌ترین لحظات کودکی‌شان را پنهان می‌کند». بیش از یک قرن بعد، روان‌شناسان همچنان کنجکاو این موضوع هستند که چرا نمی‌توانیم ابتدایی‌ترین تجربه‌های خود را به خاطر بیاوریم. 

بیشتر بزرگسالان هیچ خاطره‌ای از قبل از سن دو تا سه سالگی ندارند. این حرف پروفسور کی وانگ از دانشگاه کرنل است. تا حدود هفت سالگی، خاطرات دوران کودکی معمولاً پراکنده و ناقص هستند. 

تا مدتی پیش، پژوهشگران معتقد بودند مغزهای جوان به‌اندازه کافی رشد نکرده‌اند که خاطرات ماندگار شکل دهند. اما مطالعات دهه ۱۹۸۰ نشان داد کودکان دوساله می‌توانند خاطراتی ایجاد کرده و رویدادهایی را از ماه‌ها قبل با جزئیات به یاد بیاورند. این موضوع به خوبی مستند شده که مواجهه با تروما در اوایل کودکی خطر اضطراب و افسردگی در آینده را افزایش می‌دهد. به گفته کریستینا آلبرینی، استاد علوم عصبی در دانشگاه نیویورک، پارادوکس فراموشی نوزادی اینست که چگونه این تجربیات برای همیشه بر زندگی ما اثر می‌گذارند، اگر قرار است فراموش شوند؟ 

تحقیقات آلبرینی روی حیوانات نشان داده که خاطرات شکل‌گرفته در دوران فراموشی نوزادی، در واقع تا بزرگسالی در مغز ذخیره می‌شوند، حتی اگر آگاهانه بیاد آورده نشوند. در هر دو گروه حیوانات و بزرگسالان انسانی، شکل‌گیری و ذخیره‌سازی خاطرات بلندمدت درباره تجربیات زندگی، بدون بخشی از مغز به نام هیپوکامپوس ممکن نیست. 

پژوهش آلبرینی نشان داده که این ناحیه در ایجاد خاطرات اولیه نیز نقش مهمی دارد و فراموشی نوزادی احتمالاً به دلیل دوره‌ای بحرانی رخ می‌دهد که در آن، هیپوکامپوس به واسطه تجربیات جدید رشد می‌کند. این موضوع با تمامی مطالعات مربوط به تروما همخوانی دارد. اگر کودکان در اوایل کودکی شرایط دشواری را یاد بگیرند، شاید جزئیات را به یاد نیاورند، اما مغزشان بر اساس همان تجربیات شکل خواهد گرفت. 

چرا مائوری‌ها خاطرات کودکی را زودتر بیاد می‌آورند؟

Screenshot 2025-02-17 095650

تجربیات متفاوت می‌تواند دلیل این باشد که چرا سن به‌یادآوردن نخستین خاطرات، بین افراد مختلف به‌شدت متفاوت است. وانگ که در زمینه تأثیر فرهنگ بر حافظه خودزیستنامه‌ای تحقیق می‌کند، نشان داده که نخستین خاطرات در آمریکایی‌ها به‌طور متوسط از سن ۳.۵ سالگی آغاز می‌شود، تقریباً شش ماه زودتر از چینی‌ها. به گفته او، خاطرات آمریکایی‌ها بیشتر خودمحور و از نظر احساسی پرجزئیات بودند، درحالی‌که خاطرات چینی‌ها بیشتر حول فعالیت‌های جمعی و روال‌های کلی بود. 

به گفته وانگ، در فرهنگ آسیایی هویت و درک خود کمتر بر اساس یکتایی فرد تعریف می‌شود، بلکه بیشتر بر پایه نقش‌های فرد و روابطش با دیگران است. به همین دلیل، خاطرات ممکن است برای تعریف هویت کمتر مهم باشند و بیشتر برای آگاه کردن رفتار و انتقال درس‌ها اهمیت داشته باشند. وانگ می‌گوید: «اگر بخواهید از حافظه برای ساختن یک هویت منحصربه‌فرد استفاده کنید، احتمالاً جزئیات بیشتری را به یاد می‌آورید.» 

توضیح دیگر این تفاوت، نحوه گفت‌وگوی والدین با کودکان درباره تجربیات گذشته است. در فرهنگ مائوری نیوزیلند، نخستین خاطرات کودکان زودتر از کودکان اروپایی شکل می‌گیرند، تقریباً از سن ۲.۵ سالگی. پروفسور ایلین ریس از دانشگاه اوتاگو که حافظه خودزیستنامه‌ای کودکان و نوجوانان را مطالعه می‌کند، به اهمیت سنت‌های شفاهی در فرهنگ مائوری و همچنین گفت‌وگوهای مفصل‌تر درباره خاطرات گذشته اشاره می‌کند. 

ریس گروه‌هایی از کودکان را از دوران نوپایی تا نوجوانی پیگیری کرده و متوجه شده که افرادی که در کودکی در محیط‌های روایتی غنی‌تری رشد کرده‌اند، می‌توانند نخستین خاطرات خود را زودتر و با جزئیات بیشتری در نوجوانی به یاد بیاورند. این موضوع درباره کودکانی که مادرانشان پرسش‌های باز مطرح می‌کردند و جزئیات بیشتری درباره تجربیات مشترک ارائه می‌دادند و همچنین کودکانی که در خانواده‌های گسترده زندگی می‌کردند، صادق بود. 

ریس می‌گوید: «ما می‌دانیم از حدود شش‌ماهگی، نوزادان قادر به نوعی تصویرسازی ذهنی از چیزی هستند که روز یا هفته قبل اتفاق افتاده، اما تبدیل آن تصویر ذهنی به کلمات، برای حفظ آن خاطره در طول زندگی بسیار مهم است.» 

رویدادهای ابتدایی که کودکان به یاد می‌آورند، می‌توانند به طرز شگفت‌آوری معمولی باشند: چیزهایی که بیشتر والدین هیچ‌گاه با جزئیات آن‌ها را بیاد نمی‌آورند. مثلاً کودکی که به یاد دارد یک بار کرم خاکی را در پیاده‌رو دیده است. 

میان کارشناسان حافظه درباره نقش زبان در فراموشی کودکی بحث‌هایی وجود دارد. محققان انسانی پیشنهاد می‌کنند ممکن است خاطرات به دلیل‌عدم توانایی در بیان تجربیات اولیه به زبان محدود شوند. اما باید چیز بنیادی‌تر وجود داشته باشد که نقش داشته باشد زیرا ما همین اثر [فراموشی کودکی] را در حیوانات بی‌زبان مانند موش‌ها نیز مشاهده می‌کنیم. 

1

مغز خاطرات را مانند فایل‌های جداگانه در یک کامپیوتر ذخیره نمی‌کند، بلکه آن‌ها را به‌صورت شبکه‌ای از نورون‌ها در سراسر مغز سازمان‌دهی می‌کند. هر بار که خاطره‌ای را به یاد می‌آوریم، آن شبکه فعال می‌شود و پیوند بین نورون‌ها تقویت می‌شود. اما معنایش این نیست که حافظه ثابت است: هر بار که یک خاطره را مرور می‌کنید و درباره آن فکر می‌کنید، آن را تغییر می‌دهید. 

وانگ می‌گوید، پیشنهادات مکرر می‌توانند سبب شوند افراد تصاویری بسازند و خاطرات کاذب ایجاد کنند و به یک مورد مشهور از ژان پیاژه، روانشناس برجسته رشد کودک اشاره می‌کند. پیاژه خاطره‌ای واضح از پرستار خود داشت که در سن دو سالگی یک دزد احتمالی را از او دور کرده بود، اما سال‌ها بعد اعتراف کرد این داستان ساختگی بود. 

در یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۸.۳۹ درصد پاسخ‌دهندگان اظهار کردند نخستین خاطرات آن‌ها در سن دو سالگی یا کمتر رخ داده است. محققان پیشنهاد کردند این خاطرات زودتر از حد انتظار، مانند یادآوری هل داده شدن در کالسکه یا برداشتن نخستین قدم‌ها، احتمالاً ساختگی بوده و بر اساس عکس‌ها یا داستان‌های خانوادگی شکل گرفته‌اند. وانگ می‌گوید: «اگرچه حافظه قابل تغییر است و کودکان خردسال بیشتر تلقین‌پذیر هستند، اما اختراعات ذهنی (confabulation) چندان رایج نیستند. در شرایط معمولی، حتی کودکان هر چیزی را که به آن‌ها گفته می‌شود مسلم فرض نمی‌کنند و آن خاطرات را وارد ذهن خود نمی‌کنند.» 

پس اگر تجربیات مربوط به دستاوردهای اولیه ما مانند تولد، نخستین قدم‌ها، نخستین سفر به ساحل) به نظر می‌رسد جایی در مغز ذخیره شده‌اند، چرا نمی‌توانیم به طور آگاهانه به آن‌ها دسترسی پیدا کنیم؟ روانشناسان می‌گویند ممکن است دلیلش فراموشی سازگار (انطباق‌پذیر) باشد، اما این توضیح روشن نمیکند چرا خاطراتی که قبل از هفت سالگی شکل می‌گیرند، سریع‌تر از زمانی که بزرگسال می‌شویم، فراموش می‌شوند. آلبرینی فرض می‌کند خاطراتی که به یاد نمی‌آوریم در اوایل زندگی ممکن است به عنوان ساختارهایی عمل کنند که بر اساس آن‌ها خاطرات بزرگسالی ساخته می‌شوند. مانند پایه‌های یک خانه، درست است که این خاطرات مخفی می‌مانند، اما حیاتی هستند.

مترجم: زهرا ذوالقدر

۳
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید