مخالف جنبشِ «مرگ خدا» درگذشت

مخالف جنبشِ «مرگ خدا» درگذشت

پیتر ال. برگر، الهی‌دان و جامعه‌شناسِ تأثیرگذار و جنجالیِ پروتستان، پنجشنبه در خانه‌اش در بروکلینِ ماساچوست از دنیا رفت. برگر ۸۸ ساله بود. پروفسور برگر نویسندۀ یک قفسه کتاب بود، اما او را به خاطر کارهایش در رشته‌ای که جامعه‌شناسی شناخت خوانده می‌شود، می‌شناختند. او در دهۀ ۱۹۶۰ در برابر جنبش «خدا مرده است»، ادعا کرد که ایمان در جامعۀ مدرن نیز می‌تواند شکوفا شود، اگر مردم بیاموزند که امر فراطبیعی را در تجربه‌های روزمره به‌رسمیت بشناسند.

کد خبر : ۳۹۴۹۵
بازدید : ۱۶۱۴
پیتر برگر، مخالف جنبشِ «مرگ خدا»، درگذشت
پروفسور برگر، که در اتریش متولد شده بود، نویسندۀ یک قفسه کتاب بود. او را به خاطر کارهایش در رشته‌ای که جامعه‌شناسی شناخت خوانده می‌شود، می‌شناختند. شاخه‌ای که به دنبال فهمِ آن است که انسان‌ها واقعیت روزمره را چگونه تجربه می‌کنند.
به گزارش ترجمان، پیتر ال. برگر، الهی‌دان و جامعه‌شناسِ تأثیرگذار و جنجالیِ پروتستان، سه‌شنبه در خانه‌اش در بروکلینِ ماساچوست از دنیا رفت. او در برابر جنبش «خدا مرده است» در دهۀ ۱۹۶۰، ادعا کرد که ایمان در جامعۀ مدرن نیز می‌تواند شکوفا شود، اگر مردم بیاموزند که امر استعلایی و فراطبیعی را در تجربه‌های روزمره به‌رسمیت بشناسند. برگر ۸۸ ساله بود.

مرگ او را «مؤسسۀ فرهنگ، دین و روابط جهانی۱» اعلان کرده است که خودش در سال ۱۹۸۵ در دانشگاه بوستون تأسیس کرد و تا سال ۲۰۰۹ مدیر آن بود. پسرش، توماس، گفته است که دلیل مرگ نارسایی قلبی بوده است.

پروفسور برگر، که در اتریش متولد شده بود، نویسندۀ یک قفسه کتاب بود. او را به خاطر کارهایش در رشته‌ای که جامعه‌شناسی شناخت خوانده می‌شود، می‌شناختند. شاخه‌ای که به دنبال فهمِ آن است که انسان‌ها واقعیت روزمره را چگونه تجربه می‌کنند.

یکی از دو دوجین کتاب‌های او، ساخت اجتماعی واقعیت: رساله‌ای در جامعه‌شناسی شناخت۲ نام دارد که در سال ۱۹۶۶ با همکاری توماس لوکمان تألیف شده است. این کتاب را انجمن بین‌المللی جامعه‌شناسی به‌عنوان یکی از پنج کتاب تأثیرگذار جامعه‌شناسی در قرن بیستم برگزیده است.

پروفسور برگر، با آن لبخند طعنه‌آمیز و چشم‌هایی که در عمقِ تارکِ بدونِ مویش فرو رفته بودند، به واسطۀ یک بحثِ داغ به شهرت عمومی رسید؛ بحثی دربارۀ اینکه آیا مفهومِ الوهیت در دنیایی که به طورِ روزافزون سکولار و تکنولوژیک می‌شود موضوعیتی دارد یا نه. بحثی که انگار در سال ۱۹۶۶ با طرحِ مشهوری که روی جلد مجلۀ تایمز نقش بسته بود به اوج خود رسید: تیتری گزنده در زمینۀ سیاه و قرمز: «آیا خدا مرده است؟»

الهیدانانی مثلِ پل تیلیش، گابریل واهانیان و توماس جی. جی. آلتیزر، آثاری را خلق کرده بودند که اگر آن‌ها را با هم جمع کنیم، از قرار معلوم، دعوی‌شان این بود که جامعۀ پساآشویتزی، دیگر به نیک‌بودنِ جهان شک کرده و در مقاصدِ مادی غرق شده است و بدین‌ترتیب احساس خود به امر مقدس را از دست داده است، و به همین منوال، فکرِ الوهیتِ استعلایی نیز عمدۀ نیروی خود را از کف داده است.

به نظر می‌رسید پاره‌ای از الهی‌دانان برداشت سنتی از خداباوری را انکار کرده‌اند و حتی ادعا می‌کردنند که باید عیسی را بیشتر به‌عنوان یک الگوی انسانی مدنظر داشت نه به‌عنوان خدایی راستین.

پروفسور برگر در کتاب خود شایعۀ فرشتگان: جامعۀ مدرن و کشف دوبارۀ امر ماوراءالطبیعی۳ که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد، علیهِ این جریان موضع گرفت. این کتاب برای سال‌ها یکی از منابع ضروری دوره‌های دانشگاهی در جامعه‌شناسی و الهیات بود.

او استدلال کرد که شکاکیتِ خداناباوران به همان اندازۀ ایمانِ کورکورانهْ سؤال‌برانگیز است، بااین‌حال اعتراف کرد که سکولاریسم در حال گسترش است و وابستگی‌های فرهنگی بر ارزش‌های معنوی غلبه کرده است.

او نوشت: «جدای از هر شرایطی که در گذشته حاکم بوده است، امروز امر ماوراءالطبیعی به‌منزلۀ واقعیتی معنادار از افق‌های زندگیِ روزمرۀ بخش بزرگی از مردم غایب است یا از آن دور است، بخشی که به احتمال فراوان اکثریتِ مردم در جامعۀ مدرن است، کسانی که گویا با این مسئله خیلی خوب سازگار شده‌اند».

باوجوداین، او نوشت که مردم می‌توانند با دریافتنِ «نشانه‌های استعلا» در تجربه‌های معمولی‌شان، احساسات دینی خود را غنا بخشند: مادری که به بچۀ وحشت‌زده‌اش اطمینان می‌دهد که همه‌چیز روبراه خواهد شد، دارد ایمان خودش به جهانی قابل‌اعتماد را تأیید می‌کند. اصرارِ ما موجودات فانی بر امید در مواجهه با مرگی که به ما نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود، القاکنندۀ این باور است که چه‌بسا مرگ نقطۀ پایان نباشد.
توانایی ما به محکوم‌کردنِ شرارت‌های وحشیانه ریشه در اعتقاد ما به نظمِ اخلاقی گیتی دارد و حتی شاید با مفهوم جهنم نیز سازگار باشد. قهقهه‌ها و بازی‌ها تأیید می‌کند که «ژست‌های تماماً انسانیِ زیباییِ آفرینشگرانه در ما بر ژست‌های تخریب‌گر پیروز خواهد شد».

برگر در یکی از کتاب‌های بعدی‌اش از کشفِ دینی خودش سخن گفت که یافتن یک «دیگری است که پشت ساختارهای شکنندۀ زندگی روزمره مخفی شده است».

او با اشاره به سکولاریسم خزنده‌ای که دغدغۀ خاطرش بود، استدلال می‌کرد که پروتستان‌ها چشم‌بسته به جنبش‌های اجتماعی روی خوش نشان می‌دهند، به جای آنکه خودشان را وقف پیام معنویِ تغییرناپذیر کلیسا نمایند. او به مقابله با مدارس دینی پروتستان برخاست و گفت که این مدارس را «مطابقِ زمانه ساختنِ مسیحیت۴» به تسخیر خود درآورده است و آن‌ها بیشترِ انرژی‌شان را صرف دوره‌هایی در روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و مدیریت کلیسا می‌کنند تا آنکه الهیات بخوانند. اما او می‌گفت که آموزش‌های الهیاتی همچنان ضروری است اگر مسیحیت می‌خواهد که در «آگاهی این عصر» رسوخ کند.

پروفسور برگر موقعیت‌های تدریس مختلفی را در چند دانشگاه داشت، از جمله دانشگاه بوستون، و همین‌طور در نیواسکول فور سوشیال ریسرچ، کالج بروکلین، دانشگاه راتجرز و کالج بوستون.

پیتر لودویگ برگر در ۱۷ مارس ۱۹۲۹ در وین متولد شد. پدر او جورج ویلیام نام داشت و مادرش پیش از ازدواج، جلکا لوئِو. او به یاد می‌آورد که مادرش قصۀ رشادت‌های امپراطور اتریش‌مجارستان در دوران هابسبورگ را برایش تعریف می‌کرد و او را چنان بارآورد که در نوع نگاهِ مجموعاً محافظه‌کارش تأثیرگذار بود.

او در ۱۷سالگی به ایالات متحده مهاجرت کرد، اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم و در کالج واگنر در استیتِن آیلند ثبت‌نام کرد. در سال ۱۹۴۹ فارغ‌التحصیل شد و پروژۀ دکترایش را در نیواسکول در منتهن آغاز کرد، جایی که بسیاری از چهره‌های درخشان هیئت علمی‌اش پناه‌جویانی بودند که از دست هیلتر گریخته بودند.

او یک‌سال را نیز برای کشیش‌شدن در مدرسۀ دینی لوتری‌ها در فیلادلفیا گذراند و پس از آن این خواسته را کنار گذاشت. او علاقه‌ای نداشت که موعظه‌هایش دربارۀ ایمان مسیحی را دقیقاً طبقِ اعترافات لوتر تنظیم کند. برگر به این نتیجه رسید که افکارش بیش از همه با «سنت‌های لیبرالیسمِ پروتستان» جور درمی‌آید.

در سال ۱۹۶۰، پس از چندبار محرومیت از تدریس و گذراندنِ خدمت سربازی، به عضویت هیئت علمی مدرسۀ دینی بنیاد هارتفورد درآمد. همچنین برای انتشارات دابل‌دی، دو نقد دربارۀ کلیسا به‌منزلۀ یک نهاد نوشت: هیاهوی جمعیت‌های عبوس: تعهد مسیحی و تأسیساتِ دینی در آمریکا۵ و نگاه لرزان: نگاهی جامعه‌شاختی به افسانه‌های اجتماعی و ایمان مسیحی۶. هر دوی این کتاب‌ها در ۱۹۶۱ منتشر شدند.

هر دوی این کتاب‌ها ظاهراً بازگشت به نگاه مسیحیتی بود که ریشه در بنیادهای انجیل داشت و هر دو بین مسیحیان جوان پرطرفدار شد.

شایعۀ فرشتگان جایگاه او را به‌منزلۀ یک الهی‌دان تثبیت کرد. در ۱۹۶۹، دبیرخانۀ بی‌اعتقادانِ واتیکان۷، به برگر پیشنهاد کرد تا کنفرانسی را دربارۀ سکولاریسم میان محققانی با پس‌زمینه‌های دینی گوناگون ترتیب دهد. پروفسور برگر چندتا از کتاب‌هایش را با همکاری همسرش بریجیت برگر نوشت که او نیز نویسنده و جامعه‌شناسی برجسته بود. یکی از این کتاب‌ها دربارۀ این بود که چطور تکنولوژی و صنعتی‌شدن پیوندهای عاطفیِ اجتماع را از هم می‌گسلد.

پیتر و بریجیت در آلمان با یکدیگر آشنا شدند، همان جایی که پروفسور برگر دو سال را در خلال جنگ جهانی دوم در ارتش خدمت کرده بود و سپس آنجا برای یک مؤسسۀ تحقیقاتی پروتستان کار می‌کرد. بریجیت کلنر دانشجو و دختر یک آلمانیِ شدیداً ضدنازی بود که روس‌ها بعد از جنگ زندانی‌اش کرده بودند، چون ملاک بود.
بریجیت و مادرش با قطاری که آن‌ها را به آن سوی مرز می‌برد، از سرنوشتِ پدر فرار کردند. او و پیتر بعدها در نیویورک دوباره همدیگر را دیدند و در ۱۹۵۹ ازدواج کردند. بریجیت برگر در سال ۲۰۱۵ از دنیا رفت. برگر علاوه بر پسرش، توماس، یک پسر دیگر به نام مایکل و دو نوه نیز دارد.

یکی دیگر از کتاب‌های او ضرورتِ بدعت: امکان‌های معاصرِ تأیید دینی۸ نام دارد. در این کتاب از الهیات‌دانانی سخن می‌گوید که دغدغۀ افول ایمان مجبورشان کرده است تا گزینه‌های «بدعت‌آمیزی» را در نقاطِ اشتراک مسیحیت و هندوئیسم و بودیسم پیدا کنند. این کتاب نامزد جایزۀ ملی کتاب آمریکا در سال ۱۹۸۰ شد.

برگر علی‌رغم جایگاه محکمش چندین منتقد هم داشت. فیلسوف کاتولیک مایکل نواک (که در فوریۀ همین سال فوت کرد) ایده‌های شایعۀ فرشتگان را ستود، اما نوشت که لحن کتاب «آقامنشانه است و استدلال‌هایش با عجله گرد هم آمده‌اند».

منتقدان دیگری عصبانیت او به‌دلیل همراهی کلیساهای پروتستان با جنبش‌های اجتماعی را رد کردند. نویسندۀ نیویورک تایمز بوک ریویو، النور مورو، در نقد کتاب افتخار بعید: خواستِ ایمان در روزگار زودباوری۹، نوشت: «استدلال‌های او بیشتر لفاظی به نظر می‌رسد» و برگر را متهم کرد که با «الهی‌دانان فمنیست» خصومت می‌روزد. او نوشت «از سرتاسر متن خصومت‌ورزی و خشک‌مغزی‌های نومحافظه‌کارانه بیرون می‌ریزد».

پیش از پایان قرن، پروفسور برگر اذعان کرد که اشتباه کرده است که گفته مدرنیته لزوماً ایمان را از میان خواهد برد. و نتیجه گرفت که به جز مکان‌هایی مانند اروپای غربی، یا اقشاری مانند روشنفکران، بیشتر جاهای دنیا به همان میزان همیشگی دینی است.

برگر در سال ۱۹۹۸ در ویژه‌نامۀ «قرن مسیحی» در ژورنال لیبرال پروتستانتیسم نوشت ایمان به عیسی ممکن است در کلیساهای اصلی افول کرده باشد، اما در مکان‌های دورافتاده در حال شکوفاشدن است، یعنی جاهایی که مردم آنقدر از خودشان مطئمن نیستند و به دنبال جرعه‌ای از حقیقت می‌گردند تا بدان چنگ بزنند.

برگر به کشورهایی مانند هندوستان سفر کرد تا فرهنگ‌ها و ادیانِ جهان سوم را که بیرون از ایمان‌های یهودی-مسیحی قرار داشتند بهتر دریابد. او با مشاهدۀ قدرت اسلام در آن کشورها فهمید که وسواس او دربارۀ سکولاریزاسیون، مسئله‌ای «قوم‌محورانه» است.

فقری که طی سفرهایش با آن آشنا شد، او را به دست و پنجه نرم کردن با ایده‌هایی سیاسی سوق داد، علی‌الخصوص ایدئولوژی‌هایی که هدفِ آن‌ها تسکینِ بدبختی و آلام است. از‌این‌رو در مجموعه‌ای از مقالات که همراه با الهیدانِ دیگری به نام ریچارد جان نیوهاس نوشت و عنوان آن جنبش و انقلاب۱۰ (۱۹۷۰) بود، نتیجه گرفت که اصلاحِ وضع بدونِ چرخش‌های رادیکالی مانند مارکسیسم ممکن است.

او در مقالۀ سیاسی دیگری که در سال ۱۹۷۱ همراه همسرش در نیوریباپلیک نوشت پیش‌بینی کرد که در سال‌های آتی فرزندانِ خانواده‌های طبقاتِ متوسط رو به پایین و طبقۀ کارگر که تحصیلات دانشگاهی اندوخته‌اند، از فرزندانِ طبقات متوسط رو به بالا در جامعۀ تکنولوژیک پیشی می‌گیرند. زیرا بسیاری از جوانانِ ثروتمند به شورشی‌های ضدفرهنگی تبدیل شده‌اند که اخلاق کاری پروتستانی را کنار گذاشته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۷ با عنوان «Peter Berger, Theologian Who Fought 'God Is Dead' Movement, Dies at 88» در وب‌سایت نیویورک تایمز منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «پیتر برگر، مخالف جنبشِ «مرگ خدا»، درگذشت» ترجمه و منتشر کرده است.
* جوزف برگر، از سال ۱۹۸۵ در نیویورک تایمز گزارشگر موضوعات دینی است. او در شوروی متولد شد و در پنج‌سالگی به آمریکا مهاجرت کرد. آخرین کتاب او دنیا در یک شهر: مسافرت به جهان در محله‌های نیویورکِ جدید (The World in a City: Traveling the Globe Through the Neighborhoods of the New New York) نام دارد.
[۱] Institute on Culture, Religion and World Affairs
[۲] مشخصات ترجمۀ فارسی: پیتر ال. برگر و توماس لوکمان (۱۳۹۵) ساخت اجتماعی واقعیت (رساله‌ای در جامعه‌شناسی شناخت)، ترجمۀ فریبرز مجیدی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
[۳] A Rumor of Angels: Modern Society and the Rediscovery of the Supernatural
[۴] making Christianity relevant
[۵] The Noise of Solemn Assemblies: Christian Commitment and the Religious Establishment in America
[۶] The Precarious Vision: A Sociologist Looks at Social Fictions and Christian Faith
[۷] Vatican's Secretariat for Nonbelievers
[۸] The Heretical Imperative: Contemporary Possibilities of Religious Affirmation
[۹] A Far Glory: The Quest for Faith in an Age of Credulity
[۱۰] Movement and Revolution
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید