چرا ابرموفق‌های جوان در ما حس عشق-نفرت ایجاد می‌کنند؟

چرا ابرموفق‌های جوان در ما حس عشق-نفرت ایجاد می‌کنند؟

شادنفروید خوشحال شدن از مشاهده شکست دیگران است. پلاکر می‌گوید: «ما عاشق این هستیم که موفقیت جوانان را ببنیم، اما در پس‌زمینه این احساس خوب احساس حسادت هم وجود دارد.» «بسیاری از جوامع تاریخی خدمات و کار‌های افراد جوان را بدیهی می‌انگاشتند. از کودکان و نوجوانان – هم در جوامع کشاورزی و هم در جوامع کارگری – انتظار می‌رفت که گستره‌ای از فعالیت‌هایی که ما امروزه به عنوان فعالیت‌های فرد بزرگسال می‌شناسیم، را انجام دهند. این افراد جوان، برای جامعه‌شان ارزشمند بودند، اما هرگز به خاطر کاری که جامعه انتظار داشت که آن‌ها انجام دهند، شاخص یا نمونه نمی‌شدند.»

کد خبر : ۹۰۸۰۰
بازدید : ۱۸۸۱
چرا ابرموفق‌های جوان در ما حس عشق-نفرت ایجاد می‌کنند؟
فرادید | ابرموفق‌های جوان هم ما را شیفته می‌کنند و هم آشفته. این رابطه عشق-نفرت چیز‌هایی درباره فرهنگ و خودمان به ما می‌گوید. وقتی آماندا گورمن شعرش را در مراسم تحلیف جو بایدن، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده اجرا کرد، شور و هیجان رسانه‌ای را برانگیخت. بخشی از این شور و هیجان به علتِ اثر قدرتمند و کوبنده او بود، اما یک عامل دیگر نیز نقش داشت و آن سن این شاعر بود.

به گزارش فرادید به نقل از بی‌بی‌سی ورلد، گورمن بعد از آنکه در سن ۱۹‌سالگی جوان‌ترین شاعر فرهیخته ملی در آمریکا شده بود، در سن ۲۲‌سالگی نیز موفق شد لقب جوان‌ترین شاعر مراسم تحلیف آمریکا را از آنِ خود کند. اجرای تحسین‌برانگیز او به شکل‌گیری میم‌های مجازی، عقد چند قرارداد با ناشرین برای انتشار کتاب‌هایش و همینطور عقد قرارداد با شرکت مدیریت استعداد IMG Models انجامید.
چرا ابرموفق‌های جوان در ما حس عشق-نفرت ایجاد می‌کنند؟

گورمن در دسته ابرموفق‌های جوانی مانند بازیکن سوئدی شطرنج، ماگنوس کارلسن که در سن ۱۳ سالگی استادبزرگ شطرنج شد؛ بازیکن فوتبال آرژانتینی، لیونل مسی که در سن ۱۷ سالگی به تیم طرفداران بارسلونا پیوست و فعال آموزشی پاکستانی، ملاله یوسف‌زی که در سن ۱۷ سالگی جوان‌ترین دریافت‌کننده جایزه صلح نوبل شد، قرار می‌گیرد.

در کتاب‌های تاریخ ثبت خواهد شد که آن‌ها آدم‌های بااستعدادی بودند که در سنین بسیار کم به این موفقیت‌های بزرگ دست پیدا کردند. دراین‌میان فرهنگ غربی فقط از معروف‌ترین شگفتی‌سازان خود بت نمی‌سازد. ما از طریق جوایز رسانه‌ای مانند فهرست افراد زیر ۳۰‌سالِ فوربز، جایزه زنان سال گلامور و جایزه اخیر کودک سالِ مجله تایم، موفقیت‌های جوان در سراسر جهان را ستایش می‌کنیم. این فهرست‌ها موفقیت‌های اثرگذار جوانان در عرصه‌های علم، تجارت و هنر را برجسته می‌کنند. بعضی از این موفقیت‌ها دامنه گسترده‌ای دارند.

واضح است که موفقیت در سنین جوانی ما را شگفت‌زده می‌کند. درحقیقت، در نظر ما موفقیت‌هایی که در سنین پایین کسب می‌شود با موفقیت‌هایی که افراد در سنین بالاتر کسب می‌کنند، تفاوت دارد و آن هم به دلیل ادراک ما از استعداد ذاتی و کلیشه‌های مرتبط با سن و گزارش‌های مبالغه‌آمیزِ رسانه‌ای است.

با‌این‌حال، موفقیت‌های جوانی نه‌تن‌ها برای ما شگفتی‌آور هستند بلکه احساس حسادت یا مقایسه منفی را در ما برمی‌انگیزند. اگر علت واکنش‌های خود به این استعداد‌های درخشان را بدانیم، بهتر می‌توانیم تعصب‌های خودمان را کنار بگذاریم و از الهامات این جوانان قدردانی کنیم.

نبوغ بی‌زحمت به دست می‌آید
دلایل زیادی از قبیلِ نگرش‌ها نسبت به خدادادی بودنِ استعدادها؛ هنجار‌های اجتماعی درباره نقطه عطف‌های زندگی و تغییر مداوم انتظارات فرهنگی وجود دارند که باعث می‌شوند ما تمایل داشته باشیم موفقیت‌هایی که در جوانی به دست می‌آید را به شکل متفاوتی ستایش کنیم.
یک عامل کلیدیِ مهم این تصور غلط است که استعداد ذاتی است نه حاصل سال‌ها تلاش و زحمت. روان‌شناس، تانجا گابریل بادسون، که درباره نبوغ، کلیشه‌ها و شکل‌گیری هویت در آلمان تحقیق کرده است، می‌گوید: «یک اندیشه وجود دارد که می‌گوید بنبوغ باید بی‌زحمت حاصل شود و سخت کار کردن [برای رسیدن به موفقیت]از ارزشمندی یا شگفت‌انگیزیِ [موفقیت]می‌کاهد.» مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۴ توسط دانشجویان سوئدی و بریتانیایی انجام شد، نشان داد که جوامع غربی موفقیت‌هایی که بدون تلاش و زحمت به دست می‌آید را اغلب معادل «اصالت» یا «هوش» در نظر می‌گیرند؛ درحالیکه سخت کار کردن معادل چیزی «کسالت‌آور» یا نشانه‌ای از فقدان هوش دانسته می‌شود.

وقتی شخصی در عنفوان جوانی به موفقیتی دست پیدا می‌کند ما موفقیت او را ناشی از استعداد و ذوق ذاتی او می‌دانیم، زیرا استدلال می‌کنیم که او فرصت زیادی نداشته است. این‌درحالیست که همه آن‌ها برای رسیدن به موفقیت تلاش کرده‌اند. برای مثال گورمن از اختلال شنوایی و گفتار در زمان کودکی رنج می‌برده و برای موفقیت باید بر این اختلال فائق می‌آمده؛ کارلسن شطرنج را در سن ۵‌سالگی شروع کرده و مسی در سن ۴‌سالگی پا به توپ شده است. موفقیت‌های آن‌ها فقط نتیجه استعداد‌های طبیعی نیستند؛ بلکه نتیجه سال‌ها تمرین هستند. بادسون تأکید می‌کند: «موفقیت‌های چشمگیر در هر زمینه‌ای هم به تلاش و کار سخت و هم به توانایی ذاتی بستگی دارند.»

درواقع ستاره شدن در دوران جوانی ادراک ما نسبت به مسیر سنتی زندگی را درهم‌می‌ریزد و یکی از عواملی که باعث می‌شود ما فکر کنیم کسب موفقیت در دوران جوانی به تلاش بستگی ندارد، همین ادراک است. هانا سوئیفت، استاد روان‌شناسی اجتماعی و سازمانی در دانشگاه کنت که درباره سن، برابری و محیط‌های کاری تحقیق می‌کند، می‌گوید: «ما تمایل داریم که برای جریان زندگی و مشاغل مراحلی را قائل شویم که هر کدام از این مراحل مجموعه‌ای از هنجار‌ها و نقاط عطف خودشان را دارند. وقتی که یکی از این نقاط عطف قبل از زمانی که هنجار‌های اجتماعی به ما دیکته می‌کنند، محقق می‌شود، به نظرمان می‌آید که اتفاقی خارق‌العاده رخ داده است.»
چرا ابرموفق‌های جوان در ما حس عشق-نفرت ایجاد می‌کنند؟

وقتی موفقیت‌ها در یک زمینه خاص در سنین بسیار کم حاصل می‌شوند این استدلال بسیار صدق می‌کند. جاناتان پلاکر، استاد روان‌شناسی آموزشی و پرورش استعداد در دانشگاه جان هاپکینز و رئیس انجمن ملی آمریکا در امور کودکان مستعد، می‌گوید: «ما به اصطلاح شرطی شده‌ایم تا دیدنِ شاعران و ریاضی‌دان‌ها در سنین جوانی برایمان عادی باشد، درحالیکه معمولاٌ چشممان به دیدنِ رمان‌نویس‌ها، فلاسفه و دانشمندانِ مسن عادت کرده است. ورزشکاران هم مثال‌های مشابهی دارند، در برخی از رشته‌های ورزشی فوق‌ستاره‌ها در سنین نوجوانی به موفقیت می‌رسند، درحالیکه در رشته‌های دیگر این یک پدیده استثنائی محسوب می‌شود.»

در جامعه امروز دست‌یافتن یک ابرموفقِ جوان به درجات عالی رویدادی با ارزش خبری محسوب می‌شود. سوئیف می‌گوید: «علتش آن است که پلتفرم‌های رسانه‌ای جوان-محور هستند، دستاورد‌های جوانان را می‌توان پیش‌برد و جشن گرفت. این به چرخه‌ای دامن می‌زند که تحتِ آن موفقیت‌های افراد جوان‌تر کمتر بازنمایی می‌شود.»

اما این چرخه، چرخه جدیدی است. ماری جو ماینس، استاد تاریخ در دانشگاه مینه‌سوتا، می‌گوید: «بسیاری از جوامع تاریخی خدمات و کار‌های افراد جوان را بدیهی می‌انگاشتند. از کودکان و نوجوانان - هم در جوامع کشاورزی و هم در جوامع کارگری - انتظار می‌رفت که گستره‌ای از فعالیت‌هایی که ما امروزه به عنوان فعالیت‌های فرد بزرگسال می‌شناسیم، را انجام دهند. این افراد جوان، برای جامعه‌شان ارزشمند بودند، اما هرگز به خاطر کاری که جامعه انتظار داشت که آن‌ها انجام دهند، شاخص یا نمونه نمی‌شدند.»

اما با تکامل جوامع غربی ایده‌هایی که می‌گفتند ایده تمرکز کودکان بروی کار و مسئولیت به سمت تمرکز روی مدرسه و بازی تغییر جهت داد. ماینس می‌گوید: «ادراک جامعه مدرن غربی از دوران کودکی و رشد، به نحوی است که در آن جوانان آنقدر کودک شمرده می‌شوند که جامعه انتظارات بسیار پایینی از آن‌ها دارد. ما به این دلیل از موفقیت‌های جوانان شگفت‌زده می‌شویم که انتظارات بسیار پایینی از آن‌ها داریم.»

و در جهانی مملو از عناوین خبریِ منفی، برخی اوقات دیدن و شنیدن شجاعت، زیبایی و شگفتی‌آفرینیِ یک جوان همان خبر خوشی است که همه به آن نیاز داریم. یافته‌های مطالعه‌ای که در سال ۲۰۱۶ انجام شد نشان داد گزارش‌های مثبت خبری - شامل آن‌هایی که درباره فائق آمدن افراد بر سختی‌ها و رسیدن به موفقیت است - خوانندگان را خوشحال‌تر می‌کند تا شنیدن اخبار منفی. پلاکر می‌گوید: «این در ذات انسان است که مثال‌هایی از موفقیت‌های خارق‌العاده که خیلی زود - یا خیلی دیر - در زندگی اشخاص رخ می‌دهند، شگفت‌زده‌اش می‌کنند.»

بعد تاریک موفقیت‌های جوانی
پیروزی‌های جوانان همانقدر که احساس نیابتی پیروزی در مخاطبان ایجاد می‌کند، به انتقاد‌ها نیز دامن می‌زند. پلاکر می‌گوید: «فکر می‌کنم بسیاری از افراد با موفقیت‌های زودهنگام رابطه عشق-نفرت دارند. در بسیاری از جوامع غربی، ما عاشق این هستیم که افراد را به دلیل موفقیت‌هایشان تحسین کنیم، اما شاید به همان اندازه دوست داریم آن‌ها را پایین بکشیم.»
چرا ابرموفق‌های جوان در ما حس عشق-نفرت ایجاد می‌کنند؟

وقتی تایگر وودزِ ۲۱ ساله در سال ۱۹۹۷ در مسابقات مسترز ایالات متحده آمریکا به پیروزی رسید، به دلیل اینکه جوانترین آمریکایی و اولین آمریکاییِ آفریقایی‌تبار بود که موفق به کسب عنوان معتبر قهرمانی گلف شده بود، توانست شهرت بالایی کسب کند. اما وقتی در سال ۲۰۰۹ اخباری درباره خیانت‌های زناشویی او به بیرون درز کرد، وودز که در آن زمان ۳۳ سال داشت مورد شدیدترین انتقاد‌ها فرار گرفت و عنوان روزنامه‌ها از پرداختن به موفقیت‌ها به پرداختن به انتخاب‌های نامناسب او در زندگی شخصی، تغییر جهت داد.

اما فقط رسوایی‌های اخلاقی نیستند که باعث می‌شوند جوانان موفق ناگهان ناپدید شوند. جنیفر کاپریاتی در سن ۱۴ سالگی، جوان‌ترین زنی بود که در مسابقات تنیس ویبملدون برنده شد و در سن ۱۶ سالگی توانست مدال طلای المپیک را به دست آورد. اما در دهه‌های بعدی دستیابی به موفقیت برایش سخت شد. او بهرحال توانست در مسابقات گرند اسلم برنده شود و در پایان سال‌های ورزشی‌اش نیز توانست جایگاه رفیعی در رتبه‌بندی بازیکنان تنیس در جهان پیدا کند؛ با‌این‌حال بسیاری از روایت‌های رسانه‌ای به این موضوع می‌پرداختند که او نتوانست قولی که در جوانی داده بود را محقق کند.

شادنفروید
تماشای سقوط نوابغ جوان از نردبان‌های بلند ترقی باعث ایجاد احساسی در تماشاچیان می‌شود که در زبان آلمانی به آن «شادنفروید» گفته می‌شود. شادنفروید خوشحال شدن از مشاهده شکست دیگران است. پلاکر می‌گوید: «ما عاشق این هستیم که موفقیت جوانان را ببنیم، اما در پس‌زمینه این احساس خوب احساس حسادت هم وجود دارد.»

او می‌گوید فراتر از حسادت، احساسات منفی نسبت به یک فرد موفق ممکن است ناشی از این احساس باشد که موفقیت‌های خودِ شما در مقایسه با موفقیت‌های آن فرد مورد توجه و تحسین قرار نگرفته است.

بادسون می‌گوید: «احساس رضایت از شکست جوانانِ مستعد با همان ادراک غلط که آن‌ها به قدر کافی برای موفقیت خود تلاش نکرده‌اند ارتباط مستقیم دارد. بر اساس چنین منطقی، سقوط آن‌ها [جوانان موفق]در واقع تعادل و "باور به یک جهانِ عادل و شایسته‌سالار که در آن افراد همان چیزی را به دست می‌آورند که لایقش هستند را احیا می‌کند".»

اما موفقیت بازی یا همه یا هیچ نیست و عوامل بسیار زیادی، فراتر از توانایی‌های ذاتی و کار سخت، مانند ویژگی‌های شخصیتی، محیط و حمایت سیستم هستند که به موفقیت یک فرد کمک می‌کنند. هر فردی در هر مرحله از سن، زندگی و سطح مهارت با چالش‌هایی متفاوت با دیگران مواجه می‌شود و موفقیت‌هایی که در هر کدام از این دوران‌ها به دست می‌آورد نیز با موفقیت‌های دیگران متفاوت است.

بادسون می‌گوید: «تعریف شما از موفقیت نباید متکی به تعاریف دیگران از موفقیت باشد. با شکست دیگران ما موفق‌تر نمی‌شویم و اگر دیگران موفق شوند ما وضعیت‌مان وخیم‌تر نمی‌شود. مقایسه خودتان با اعجوبه‌ها به شما کمکی نمی‌کند. «منطقی‌تر آن است که محدوده‌ای مشخص از آنچه می‌خواهید به آن برسید را تعیین کنید و بعد روی پیشرفت شخصی‌تان متمرکز شوید.»

در ضمن، وقتی استعداد‌های جوان پا به عرصه می‌گذارند به جای آنکه آن‌ها را در چارچوب استاندارد‌های ناممکن نگه داریم یا خودمان را با آن‌ها قضاوت کنیم و فکر کنیم ما به اندازه آن‌ها استثنائی نیستیم، می‌توانیم آن‌ها را به مثابه اخبار مثبتی که احساس مثبت ایجاد می‌کنند در نظر بگیریم. ستاره‌های جوان تا زمانیکه می‌درخشند می‌توانند جهان ما را روشن کنند و منبع الهام باشند.

منبع: BBC World
ترجمه: سایت فرادید
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید