رازهایی برای اینکه زندگی خود را تغییر دهید!
از تمنای همیشه برنده بودن در زندگی دست بردارید، واقعیت را بپذیرد و شجاعت دوست داشته نشدن را داشته باشید. خلق دوباره خویشتن Self-reinvention جواب نمیدهد. این روزها محققان توصیه می کنند که افراد در همین زندگی فعلی شادی را پیدا کنند. فقط چند گام کوچک برای تغییر کافی است.
کد خبر :
۶۶۹۲۲
بازدید :
۹۳۸۶
فرادید | این روزها تمامی این رویدادها این احساس بد را در فرد ایجاد میکنند که وقتی قرار نیست دنیا به سوی بهتر شدن حرکت کند چرا باید به شروعی تازه فکر کرد؟
به گزارش فرادید؛ جدال پایان ناپذیر طبیعت در مقابل تربیت همواره وجود داشته است. اما رابرت پلامین با تاکید بر نقش طبیعت، در کتاب اخیرش با عنوان Blueprint، مینویسد: «چیزهایی هستند که ما هرگز نمیتوانیم تغییرشان دهیم. DNA تنها عامل تعیین کننده نیست. اما مهمتر از همه چیزهای دیگری است که روی هم ویژگیهای روانی ثابت ما را تشکیل میدهند و ما را ما میسازند.» به عبارتی به نظر میرسد که ما مقهور ویژگیهای از پیش تعیین شدهای هستیم که تغییر دادنشان کار سختی است.
بحث خلق مجدد خویشتن و شروع دوباره همواره با شک و تردیدهایی مواجه بوده است. یک دلیل آن این است که هیچ ابزاری برای فهم اینکه فرد میتواند تنها با اتکا به اراده شخصی تغییراتی در خویشتن خویش ایجاد کند وجود ندارد. فرقی نمیکند که بیشتر به نقش طبیعت باور داشته باشید یا به نقش تربیت به هر حال بخش اعظمی از موفقیتها و شکستهایتان ناشی از شرایط یا شانس است.
دلیل دیگر این است که، بر اساس نظریهی «سازگاری هدونیک» یا تردمیل شادی، فرد بعد از هر واقعه دردناک به سرعت تمایل به بازگشت به وضعیت ثبات پیش از واقعه را دارد. این وضعیت در مورد اتفاقات شادی آور و دستیابی به موفقیتها هم صدق میکند. به این ترتیب هر موفقیتی در زندگی، به محض دستیابی، تبدیل به بخشی از گذشته میشود و رضایتی که از آن حاصل شده بود بلافاصله در فرد کاهش پیدا میکند. برای همین افرادی که به دنبال کسب لذت و شادی هستند در چرخهای بی پایان از دستیابی به موفقیتها گرفتارند.
و دلیل آخر، این است که شخصی که خلق مجدد میشود همان فردی است که عمل خلق مجدد را انجام میدهد؛ بنابراین همان طرز فکرها و مشکلاتی که قبل از خلق مجدد وجود داشته در دستور پخت فرد برای تهیه یک دیگری متفاوت برای آینده وجود دارد. به عبارتی ما با همین دیدگاههای کنونی مان دربارهی نوع دیگرمان که میخواهیم وجود داشته باشد تصمیم میگیریم. ما با همین طرز فکر کنونی مان درباره نقاط ضعف و قوت هایمان تصمیم گیری میکنیم.
بطور مثال اگر شما در ابتدای سال ۲۰۱۹ آرزو کرده اید فرد متفاوتی شوید مثلا فعالتر شوید، همدلتر شوید یا حتی بدنی خوش فرمتر پیدا کنید، از کجا میدانید که این آرزوها از همان ویژگیهای روانی فعلی که تمایل به نکوهش و کوبیدنتان دارد ناشی نشده که اگر چنین است پس شاید تمایل شدید به کمال طلبی تان است که باید تغییر کند.
یا تصور کنید که میخواهید بر کمال طلبی تان غلبه کنید: چطور میتوانید از کمال طلبی در کنار گذاشتن کمال طلبی اجتناب کنید؟ یعنی چطور میتوانید مطمئن باشید که درباره کمال طلب بودن خود به صورتی افراطی نمیاندیشید؟ بنابراین هیچ نقطهی کاملا صفری در زندگی وجود ندارد که فرد تمام ویژگیهای خود را از ابتدا بسازد. شما همین حالا به طرز غم انگیزی در زندگیای که بهتان به ارث رسیده گرفتار هستید.
مدتی است که دیدگاههای اغراق آمیز نسبت به تغییرات اساسی یک شبه در مقابل گرایش به روحیهی ضد-اتوپیایی رنگ باخته اند. روحیهای که میگوید خودت را آن گونه که هستی بپذیر، یک زندگی نسبتا خوب بساز، یا فقط تلاش کن که خودت را از بدترینهای دنیا محافظت کنی.
کتابهای رنگ آمیزی مخصوص بزرگسال یکی از مظاهر گرایش به چنین روحیهای است که البته ممکن است مورد تمسخر هم واقع شود. اما چنین گرایشی در فرهنگهای مردم منطقهی اسکاندیناوی همواره وجود داشته است. مفهومی به نام «لاگوم» در فرهنگ سوئدی بر تعادل داشتن در هر امری تاکید میکند، فرهنگهای دیگر تاکید میکنند فرد آسایش را در کم کردن تکاپو و آرام گرفتن در نقطه ثبات تجربه میکند، در فلسفه رواقیون این مفاهیم دیده میشود، و بر اساس آن تکنیکهایی به افراد ارائه میشود که انعطاف خود را در برابر بالا و پایینهای زندگی افزایش دهند.
امروزه بر فرهنگهایی که شادی را در خوشی های کوچک جستجو می شود تاکید میکنند این درحالیست که فراهم آوردن خوشیهای کوچک خود فشار مضاعفی را بر افراد کمال طلب وارد میکند.
مو گادات، یکی از مدیران اجرایی سابق شرکت گوگل ایکس، در کتابش با عنوان «برای شادی حل کن» میگوید «شادی یک مشکل مهندسی است.» گادات که یک مولتی میلیاردر بوده-او بسیاری از اموال خود را به خیریه واگذار کرده است-- در این کتاب میگوید دستیابی به این حد از پول به وی نشان داده که پول و شادی مترادف هم نیستند. او میگوید با اتکا به همین فرمول توانسته با غم و اندوه مفرط از دست دادن فرزند ۲۱ ساله خود به نام علی که با هم به این فرمول رسیده بودند، فائق آید.
هستهی مرکزی «فرمول شادی» گادات میگوید شادی مساوی است با واقعیت منهای انتظارات: این انتظارات است که باعث احساس ناکامی میشود. برای آنکه به خاطر فقدان چیزی در زندگی احساس ناکامی کنید ابتدا باید انتظار داشتن چنین چیزی در زندگی تان را داشته باشد. حذف انتظارات، شادی را به ارمغان میآورد (من در زندگی یک قایق تفریحی مجلل را کم دارم، اما این مسئله هرگز باعث رنج بردن من نمیشود، چون هرگز فکر نکرده ام کهای کاش چنین چیزی داشتم).
این به این معنی نیست که افراد فقیر و کم بهره باید توقعات و انتظارات خود را برای دستیابی به رضایت از زندگی کنار بگذارند-این انتقادی که طرفداران خلق مجدد خویش با اتکای به خویش به این استدلال دارند. بلکه از منظر این طرز تفکر برخی انتظارات از آن جمله داشتن یک زندگی نسبتا آسوده که حداقلی از رفاه را دارد، دسترسی به بهداشت و درمان، داشتن شغل، و ارتباطات اجتماعی، نه تنها لازم که بسیار منطقی است.
این فرمول درست مانند یک الک به شما کمک میکند انتظاراتتان واقعی و واقعا مطابق آرزوهای برآمده از عمق وجودتان باشد، نه ناشی از تحمیل جامعه. انتظاراتی که جامعه به شما تحمیل کرده است ارزش پیگیری و دستیابی ندارد و اگر این انتظارات دلیلی هستند که شما میخواهید یک «خود جدید» از خود خلق کنید، بهتر است که به خود قدیمی تان دست نزنید.
پاول دالان، استاد علوم رفتاری مدرسه اقتصاد لندن در کتاب «زیستن تا آخر عمر با شادی: فرار از افسانههایی درباره زندگی ایده آل» درباره نقش فرهنگ در بایدها و نبایدهای زندگی ایده آل مینویسد، بطور مثال این طرز فکر که دستیابی به مدارج بالای علمی و دانشگاهی و تبدیل شدن به یک کارشناس از مطلوبیتهای زندگی است. در حقیقت، آمارهای او نشان میدهد، احتمال اینکه فرد با ادامه تحصیل بعد از سن ۱۸ سالگی به احساس خوبی در زندگی دست پیدا کند، بسیار کم است. او میگوید، به طور معمول بعد از پایان دبیرستان «هر چه تحصیلات فرد افزایش یابد، شادی وی در زندگی کاهش مییابد»
پاول دالان
البته دالان خود به این نکته اشاره میکند که تعیین مسیر علیت در این موراد کار آسانی نیست: نمیتوان گفت: آیا افراد غمگینتر به دنبال تحصیلات آکادمیک بالاتر هستند یا افرادی که تحصیلات آکادمیک بالاتری دارند، در زندگی غمگینتر هستند. با این حال او تاکید میکند این باور که کسب تحصیلات بالاتر معادل دستیابی به موفقیتهای بیشتر و احساس رضایت بیشتر است فقط یک «تله روایتی» است-پیامی که از سوی جامعه درباره چیستی زندگی ایده آل تحمیل شده و با انتظارات واقعی همخوانی ندارد.
این ایده آل پردازیهای جامعه بیش از آنکه با خود خوبی به همراه داشته باشند باعث صدمه زدن به فرد میشوند، حال یا با سوق دادن فرد به سوی یک زندگی خالی از لذت یا با ایجاد این طرز فکر در وی که آنهایی که مدارج بالای علمی را طی نمیکنند بسیاری از خوشبختیهای زندگی را از دست میدهند.
تله دیگر این باور است که شغلهای رده بالا میتواند برای فرد رضایت تولید کند (در واقعیت گل فروشها از وکلا شادتر هستند)، یا اینکه درآمد بالاتر میتواند شادی بیشتری را به همراه داشته باشد (می تواند این طور باشد، اما بطور مثال در انگلستان تا ۵۰ هزار پوند در سال میتواند شادی به همراه داشته باشد، اما بیشتر از آن وظایف فرد برای کسب درآمد بیشتر را افزایش میدهد و او را تحت فشار زیادی میگذارد).
این یافتهها پیش از این هم مورد توجه قرار گرفته بودند، اما آنچه دالان انجام داده تلاش برای جلب توجه افراد به این مسئله است که آنها با لجبازی افراطی در مقابل این یافتهها مقاومت میکنند. اگر هدف غایی فرد در زندگی دستیابی به شادی است و آمارها نشان میدهد شغل خوب، درامد خیلی بالا، یا تحصیلات بالا نمیتواند این هدف را در زندگی محقق سازد، پس چرا باید خود یا فرزندانتان را به چنین مسیری در زندگی سوق دهید؟
صحبت از کودکان به میان آمد، شواهد نشان میدهد که پدر و مادر شدن هم شما را در زندگی شادتر نمیکند (البته احساس هدفمند بودن را در افراد افزایش میدهد، اما این احساس را از طروق دیگری هم میتوان به دست آورد که حسی مشابه پدر و مادر شدن در فرد ایجاد میکنند). به همین ترتیب، اینکه فرد به اندامی ایده آل دست پیدا کند نیز باعث احساس خوشحالیای که قبل از کاهش وزن به آن فکر میکرد، نمیشود. و، اما ازدواج: محققان میگویند که افرادی که ازدواج کرده اند احساس شادی بیشتری در مقایسه با مجردها دارند، اما کافی است در حضور همسرشان این سوال را از آنها نپرسید، آن وقت جوابها متفاوت خواهد بود).
دالان در این کتاب تاکید میکند تلههای روایتی نه تنها اشتباهاتی هستند که ما به صورت ناخودآگاه مرتکب میشویم بلکه محصولات ایدئولوژی هستند. آنها ممکن است به ما خدمتی نکنند، اما در خدمت نظامی هستند که این ایدئولوژیها را تولید میکند. به دست آوردن ثروت یا تحرک اجتماعی ممکن است برای ما شادی نیاورد، اما باعث رشد اقتصادی میشود. ازدواج، پدر و مادر شدن، به اندام مناسب رسیدن و مابقی موارد مشابه همه به نسلهای بعدی منتقل میشوند.
به نظر میرسد در خلق مجدد خویشتن هیچ مقصدی تعیین نشده است که بعد از رسیدن به آن فرد احساس کند میتواند استراحت کند. شما باید دائما در تلاش باشید تا پول بیشتر، موقعیت اجتماعی بهتر و تحصیلات بالاتری کسب کنید.
اما نکته اینجاست که روایتهایی که برای ما از زندگی کامل و ایده آل صحبت میکنند به آسانی قابل شناسایی و کنار گذاشته شدن نیستند. ما نمیتوانیم به صرف مطالعه تحقیقاتی که این روایتها را رد میکنند، و با اتکا به نیروی اراده از آنها دست برداریم. این روایتها به شکلی عمیق در فرهنگ ما ریشه دوانده اند، توسط رسانههای ما تبلیغ میشوند، از دوران کودکی در ذهن ما رخنه کرده اند و شاید در ژنهای ما جای گرفته اند.
ضمناً نتایج هیچ تحقیقی تا کنون نشان نداده که عموم جامعه با چه نوع سبکی از زندگی میتوانند به شادی در حد متوسط آن دست پیدا کنند. توصیههایی از این قبیل که چند همسری میتواند گزینه خوبی در دستیابی به شادی باشد در کتاب «زیستن تا آخر عمر با شادی» آمده، اما باز هم مشخص نیست که اگر شما چنین انتخابی برای زندگی تان داشته باشید نهایتا به شادی برسید.
از طرفی بر اساس آنچه استاد دانشگاه ییل، لوری آن پاول، «تجربه دگرگونی» مینامد، معلوم نیست که شما با تبدیل شدن به یک فرد دیگر، همان احساسی که در شرایط فعلی نسبت به آن فرد دیگر دارد، داشته باشید. به طور مثال شما ممکن است در وضعیت کنونی خود، خود را یک مادر یا پدر تصور کنید که بسیار به کودکانش عشق میورزد، اما ممکن است با محقق شدن این اتفاق شما نه تنها به کودکان خودتان عشق نورزید بلکه احساسی که پیش از این تجربه نسبت به کودکان داشتید را هم از دست بدهید.
نکته تعجب آوری که در توصیههای خلق دوباره خویشتن وجود دارد این است که این نسخهها بر روشهایی برای بازسازی مجدد خود تاکید میکنند که در ذاتشان وجود یک سبک از زندگی ایده آل محکوم است. به طور مثال آنها از مدیتیشن که یک سبک بودایی برای دسترسی به شادی در زندگی است تاکید میکنند.
در حالیکه آیین بودا یکی از نخستین مواجهات را با این حقیقت که هیچ سبک و استاندارد ایده آلی برای زندگی وجود ندارد، مطرح کرد، و تاکید کرد راز رسیدن به رضایت همیشگی پذیرش کاستیهای انسانی است.
بودا گفت که زندگی درباره رنج کشیدن است. همه چیز در آن ناقص است، پیری، بیماری و مرگ بخشی از سرنوشت محتوم ما انسان هاست؛ و فلسفهی شما برای شادی بهتر است پذیرش این واقعیات باشد، در غیر اینصورت رنج بیشتری را متحمل میشود، هم خودتان و هم اطرافیانتان.
عصاره این گفتار در کتاب یک کارشناس «زن» اهل کره جنوبی به نام هامین سونیم قابل کشف است. او در کتابش با عنوان «به چیزهای ناقص عشق بورز: چطور نسبت به خود و دیگران مهربانتر باشیم»، درباره این مینویسد که چگونه حل کردن نارضایتیهای کوچکتر در زندگی از حل کردن نارضایتیهای بزرگتر سختتر است.
هامین سونیم
به طور مثال او میگوید اینکه این روزها افراد راحتتر درباره بیماریهای روانی صحبت میکنند خوب است، اما یکی از پیامدهای این مسئله این است که فرد برایش راحتتر است به او بگویند از افسردگی شدید رنج میبرد تا اینکه بگویند فقط ناامید است.
او میگوید از آنجا که افراد تصور میکنند بیان ناامیدی به شخصیتهای ضعیف و ناتوان مربوط است، از بیان آن خودداری میکنند. هامین میگوید بودا درباره زندگی میگوید «زندگی درباره رنج است»، اما میتوان آن را به این عبارت ترجمه کرد که «زندگی درباره دردسرهاست» (شانس خیلی کم در زندگی رخ میدهد، اما اینکه اغلب اوقات چیزها بر وفق مراد افراد پیش نمیرود یک حقیقت نسبتا جهانی است).
هامین میگوید اولین قدم برای کم کردن این نارضایتی در زندگی این است که بپذیریم دستیابی به خواستهها در زندگی نمیتواند بسیار کامل و بی نقص باشد. بسیاری از دردسرهایی که در زندگی ایجاد میشود ناشی از خود شرایط نیست بلکه ناشی از اصرار ما بر این است که این شرایط نباید این گونه باشند.
آنچه به صور خلاصه میتوان از کتاب هامین برداشت کرد این است که واقعیت همین چیزی است که وجود دارد، و بسیاری از بدشناسیها و بداقبالیهایی که میتوانست رخ ندهد ناشی از تلاش برای تغییر آن چیزهایی است که ما فکر میکنیم باید به گونهای دیگر باشد، اصلا توصیه نمیشود که شرایط خود را همان گونه که هست بپذیرید و دست از تلاش برای تغییر ان بردارید، شاید شرایطی که اکنون در آن گرفتار هستید واقعا نیازمند تغییر است.
اما آنچه را که اکنون هستید را انکار نکنید. کارل روگر، روان کاو، میگوید «تناقض اینجاست که وقتی میتوانم خود را تغییر دهم که اول خود را آن گونه که هستم بپذیرم».
صنعت رفاه به شکلی کنایه آمیز این روزها همین روحیه پذیرش خویشتن و یافتن شادی در خوشیهای کوچک را به همان بهای زندگی مصرفی تبلیغ میکند.
آن «رازهای شادی» اهالی اسکاندیناوی مثل «هیگه» که گردآمدن خانواده بر گرد آتش شومینه است، اصلا به این معنی نیست که شما نمیتوانید ۲۰۰ پوند برای خرید یک بالش شایسته خرج کنید یا ۸۰ پوند بدهید و در سایت هیگه. کام یک جفت شمع رویایی برای لذت بردن از خوشیهای کوچک خرج کنید.
یا مورد دیگر، همین اصطلاح سوئدی «لاگوم» که میگوید همه چیز باید در حد تعادل باشد، فقط اخیرا ۶ کتاب درباره این مفهوم به زبان انگلیسی نوشته شده که خیلی زیاد به نظر میرسد؛ بنابراین تلاش شما برای یافتن شادیهای کوچک در زندگی فعلی میتواند دوباره به درخواستهای متعدد و ناپایان تبدیل شود، که در آنها موفقیت و شادی، همیشه با فانتزی و آینده گره خورده اند به جای آنکه به حال و اکنون و اینجا مربوط باشند.
ما دست در دست مصرف گرایی که ایدئولوژی حاکم بر دنیای سرمایه داری است فانتزیهای بی پایانی را برای خلق مجدد خویشتن دنبال میکنیم به جای آنکه با واقعیت مواجه شویم.
ایشیرو کیشیمی و فومیتیک کوگا کتابی با عنوان «شجاعت دوست داشته نشدن» بر اساس کارهای روان کاو اتریشی آلفرد ادلر نوشته اند. ادلر میگوید ما اغلب به مشکلات خود میچسبیم، اصلا مهم نیست که چقدر درباره آن شکایت میکنید و چقدر ادعا داریم که میخواهیم این مشکلات را حل کنیم، چون فائق آمدن بر این مشکلات مستلزم مواجه با ترس است.
پس برایمان سادهتر خواهد بود که موفقیت را در آینده قرار دهیم، جاییکه نیازی نیست برای دستیابی به آن کارهایی را که لازم است انجام دهیم، اکا در عین حال ما ریسکهای فردی را میپذیریم تا هم اکنون به هدفی که برای آینده در نظر گرفته ایم دست پیدا کنیم.
نتیجه این رفتار به عقیده کیشیمی و کوگا این است که ما لحظه اکنون را قربانی میکنیم و رنجهای زیادی را متحمل میشویم. این طرز فکر باعث میشود که به جای ساختن یک زندگی معنادار در لحظه اکنون، چنین چیزی را موکول به آینده کنیم. این درحالیست که آینده هرگز از راه نمیرسد، حقیقت این است که اکنون تنها زمانی است که در دسترس ماست.
نکوهش نظریاتی که بر خلق مجدد خویشتن تاکید میکنند میتواند نوعی انفعال را سبب شود. پس شاید توصیه مناسب این باشد، ما ممکن است که نتوانیم این ماه، ماه بعد، سال بعد یا هرگز یک من دیگر را خلق کنیم، اما وقتی این به ذهنمان رسید که نیازمند تغییرات هستیم، میتوانیم با گامهای کوچک و با تغییرات کوچک شروع کنیم. فقط مقداری پیشرفت نسبت به گذشته کافی به نظر میرسد.
منبع: گاردین
مترجم فرادید: عاطفه رضوان نیا
۰