امیر سرتیپ سیروس لطفی درگذشت
«... اطلاع دادند سرهنگ پور موسی فرمانده سابق لشکر ۱۹ وقتی از رشت عازم پادگان قزوین بوده در مسیر راه او را دستگیر و اعدام میکنند؛ بنی صدر هم عصبانی شده و ترفیع درجه صیاد شیرازی را پس گرفته و او شد سرهنگ دوم»/ سیروس لطفی به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی به شرکت در یک دوره آموزشی ۱۸ ماهه با تانکهای «ام -۳۶» و «م – ۶۰» و «آ - یک» به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت به میهن به آموزش نحوه استفاده از تانکهای مزبور و اشتغال در بخش مترجمی مستشاران خارجی در پادگان جی پرداخت.
مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر مرحوم امیر سرتیپ سیروس لطفی، از ساعت ۹ صبح در ستاد فرماندهی نیروی زمینی ارتش در لویزان، برگزار میشود.
امیر سرتیپ سیروس لطفی کیست؟
سیروس لطفی پیشکسوت دفاع مقدس در سال ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد و دبیرستان نظام را در زادگاه خود و دوره دانشجوی افسری را در تهران گذراند، و از میان ۴۱۴ دانشجو رتبه اول را به دست آورد.
او در دوره آموزش مقدماتی هم شاگرد اول شد و به طور همزمان ضمن تدریس فنون نظامی در پادگان سابق جی، فرماندهی گروهان اسب سواران و فرماندهی گروهان زرهی را هم بر عهده داشت.
سیروس لطفی به دلیل آشنایی با زبان انگلیسی به شرکت در یک دوره آموزشی ۱۸ ماهه با تانکهای «ام -۳۶» و «م - ۶۰» و «آ - یک» به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت به میهن به آموزش نحوه استفاده از تانکهای مزبور و اشتغال در بخش مترجمی مستشاران خارجی در پادگان جی پرداخت.
سیروس لطفی در جریان بحران کردستان نقش مؤثری در آزاد سازی بانه داشت و با آغاز جنگ تحمیلی به دستور شهید سرلشکر فلاحی مسئولیتهای سنگینی در ارتش بر عهده گرفت که مهمترین آنها فرماندهی لشکر ۱۶ قزوین بود که در جبهههای جنوب موفقیتهای قابل توجهی به دست آورد.
«...گذشت تا این که عراق در روز ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ به کشورمان حمله کرد. وقتی جنگ شروع شد تیمسار فلاحی تلفنی با من به عنوان فرمانده لشکر ۱۶ قزوین تماس گرفت و گفت: لطفی با رئیس جمهوری صحبت کنید، و گوشی را به دست بنی صدر داد. بنی صدر هم گفت: همین الآن لشکر را بر میدارید و به دزفول میبرید. گفتم: آقای رییس جمهور! چه کسی به شما دروغ گفته است؟
گفتم تشریف ببرید محضر امام (ره) و از ایشان بخواهید صحبت بفرمایند و دستور دهند راننده هر وسیلهای و کامیونی که قادر است تانک حمل کند، خود را به لشکر قزوین معرفی نماید. این حرف گرفت و بنی صدر و فلاحی و فکوری بیدرنگ به محضر امام رسیدند و امام فرمودند که این بهترین راه حل است.
پس از شهادت شهید فلاحی، زنده یاد ظهیرنژاد، رئیس ستاد مشترک شد و شهید صیاد هم فرمانده نیروی زمینی. شهید صیاد از قرارگاه مقدم نیروی زمینی بازدید و تغییراتی در آن اعمال کرد؛ بر اساس همان جلسهای که - من هم در آن جلسه بودم - طی آن به فرماندهان ارتش گفت که اگر تمایل به همکاری با او ندارند، میتوانند استعفا کنند. من و شهید نیاکی موافقتمان را برای ادامه خدمت اعلام کردیم؛ بعضی هم تقاضای بازنشستگی کردند؛ بگذریم.
یک سرباز داشتیم که اسمش «جمعه موسوی» بود؛ از اهالی بستان هم بود و در جمعآوری اطلاعات به تیپ سوم لشکر ۹۲ کمک میکرد. در رفت و آمدی که به این مناطق میکرد، دفعتاً فهمیده بود که از حوالی «تپهسبز» تا بُستان - جدای از چند کیلومتر اول که رملی و بههم پیوسته است - آن زمینهای رملی به تناوب از هم جدا شده و بین آنها دشتهای باریک و زمینهای سخت وجود دارد. حسن این تپههای رملی آن بود که در بعضی مناطق بر مواضع دشمن اشراف داشتند؛ بنابراین میتوانستیم از آنها برای دیده بانی استفاده کنیم.
اطلاعاتی که «جمعه» به دست آورده بود، در ما این فکر را تقویت کرد که میتوانیم از این منطقه برای دسترسی به عقبه دشمن استفاده کنیم. اینگونه بود که یک تیم شش نفره - متشکل از سه ارتشی و سه سپاهی - مأموریت پیدا کرد که این منطقه را شناسایی کند تا اطلاعات دقیقتری به دستمان بیاید. این تیم، از آنجا که بنا بر کاهش تردد و پوشش اقدامات بود، پایگاهی در چهار کیلومتری شمال شرقی تپهسبز - درست در نزدیکی یک چاه - انتخاب کرد و همان جا مستقر شد. این دوستان در آن شرایط دشوار - گاه با شتر و گاه پیاده - در دلِ آن رملهای سوزان به شناسایی پرداختند و سرانجام، سه «دیدگاه» مناسب که به جناح چپ دشمن مشرف بود، انتخاب کردند. آنان با استفاده از این سه دیدگاه، اطلاعات دقیقی از وضعیت و فعالیت دشمن به دست آوردند.
این تیم شش نفری، یک مسیر ۱۲ کیلومتری را نشانه گذاری کرده بود که رفت و آمدش را تسهیل میکرد. بعد از دیدگاه سوم، دشت باز و وسیعی قرار داشت که تا بُستان ادامه مییافت و مانعی برای حرکت خودروهای شنیدار به حساب نمیآمد؛ آنجا برای انجام مانور احاطهای بسیار مناسب بود.
از آنجا که منطقه به لشکر ۱۶ واگذار شده بود، تیپ سوم این لشکر در جناح جنوبی و نزدیک به عقبه لشکر گسترش پیدا کرده بود و تیپ دوم هم در منطقه «رقابیه» در اختیار نیروی زمینی بود. نظر من آن بود که تیپ ۵۵ هوابرد که تحت کنترل عملیاتی لشکر ۱۶ بود، به سرعت جایش را با تیپ دوم تعویض کند. این پیشنهاد پس از آنکه مورد تصویب قرار گرفت، اجرایی شد و در این حال، بحث، تبادل نظر و اطلاعات با برادران سپاه ادامه داشت که به منظور هماهنگ کردن یکانهای شرکت کننده بود.
طرحی که ما درلشکر ۱۶ برای عملیات تهیه کرده بودیم، اول با عنوان «ولیالله» به قرارگاه مقدم ارائه شد که عنوان، ناظر بر شهادت سرتیپ فلاحی بود، ولی در یک جلسه مشترک، شهید حسن باقری - از برادران سپاه، عنوان «کربلا» را پیشنهاد کرد که مورد تصویب قرار گرفت و بعد شهید صیاد با این شرح که «نظر به ادامه یافتن عملیاتهای تهاجمی، عملیات با عنوان کربلا ۱، کربلا ۲ و... شماره گذاری شود»، آن را تکمیل کرد.
به منظور انهدام نیروهای دشمن و تأمین هدفهای واگذاری، تیپ سوم از لشکر ۹۲ باید به همراه برخی از یکانهای سپاه، به دشمن هجوم میبرد و منطقه شمال بستان را که به «دهانه بستان» معروف بود، تأمین میکرد. از سوی دیگر، تیپهای دوم و یکم هم در کنار شماری از یکانهای سپاه باید از سمت جنوب کرخه هجومشان را آغاز میکردند که این حمله هم به منظور تأمین بستان، ساحل شرقی هورالعظیم و شمال نیسان صورت میگرفت. در همین منطقه، تیپ سوم مأموریت داشت عملیات «فریب» را اجرا کند. نوع مانور انتخابشده «رخنهای» بود و بر آن اساس، باید ابتدا مواضع دشمن شکافته میشد و پس از توسعه، به سوی اهداف از پیش تعیین شده پیشروی صورت میگرفت.
تجاربی که از عملیاتهای گذشته کسب کرده بودیم - استحکامات بینظیر دشمن را هم که در کنارش میگذاشتیم - مانور را بسیار دشوار و همراه با تلفات سنگین نشان میداد؛ چنانکه این اتفاق هم افتاد، ولی اجرای مانور «احاطهای» و حمله به جناح دشمن، از هم پاشیدگی سریع نیروهای دشمن و سقوط مواضعش را در پی داشت؛ علاوه بر آنکه رشته فرماندهی دشمن در این نوع رزمایش از هم گسیخت و خلاصه آنکه نتایج چشمگیری بههمراه آورد. در جلسات بعدی این موضوع مورد بررسی قرار گرفت که آیا با توجه به آنکه بررسیها از مواضع ضعیف دفاعی دشمن حکایت میکند، امکان احاطه و تهدید جناح دشمن وجود دارد و پاسخ مثبت است
ما برتری هوایی نداشتیم؛ نتیجه بررسیها هم نشان داد که اجرای مانور احاطهای در جنوب کرخه امکانپذیر نیست؛ زیرا عراق از ناحیه شمالی و جنوبی متکی به رودخانه کرخه و نیسان بود؛ بر اساس همین استدلال بود که اجرای مانور رخنهای در جنوب و احاطهای در شمال در دستورکار قرار گرفت. در شمال، مشکل از گونهای دیگر رخ نموده بود: در این منطقه، مواضع سخت - درست به شکل یک عصا - گسترش یافته بود و از سوی دیگر، عمق زیاد مناطق مینگذاری شده و تپهماهورهای رملی دامنه «میشداغ» مشکل دیگر بود. دست آخر، بنا بر آن شد که یک قرارگاه عملیاتی تشکیل شود؛ قرارگاهی که فرماندهیاش به سرهنگ نیاکی (شهید سرلشکر مسعود منفرد نیاکی) سپرده شد.
مواضع اصلی دشمن، در شمال کرخه، خاکریزی عصایی شکل بود که تا بُستان امتداد داشت. این موضع بسیار محکم و به انواع سلاحهای ضد زره مجهز بود؛ ضمن اینکه توسط میدانهای مین و سیم خاردار از آن حفاظت میشد. عمق میدان مین عراق در این منطقه، ۲۰۰ متر بود. ازعرض این میدان مین، به وسیله سیمخاردارهای حلقوی شکل محافظت میشد.
این خط دفاعی که ارتش عراق آن را آرایش داده بود، به طرف جنوب ادامه پیدا میکرد. در بخش شمالی هم جناح دشمن متکی به رملهای عریض و گستره بود و در پشت نهر «عبید» تانکهای عراقی امکان هرگونه پیشروی را با مانع مواجه کرده بود و از این طریق بر منطقه تسلط خوبی داشتند.
شهید فلاحی موقعیت راهبردی شهر بستان را بسیار با اهمیت ارزیابی میکردند. ایشان معتقد بودند که برای آزادی بستان از جادهای که از شمال بستان تا میشداغ امتداد یافته بود و از آنجا به دشت رقابیه ختم میشد، میتوان استفاده کرد؛ جادهای که مرور زمان آن را در زیر انبوه شن و غبار پنهان کرده بود؛ بنابراین مهندسی دوباره باید به میدان میآمد و کار ترمیم جاده را شروع میکرد که این موضوع با شهادت تیمسار [امیر]فلاحی به فراموشی سپرده شد.
عصر روز هفتم آذر ۱۳۶۰ قرارگاه عملیاتی کربلا ۱ - زیر امر شهید نیاکی- اعلام کرد که زمان حمله ساعت ۰۰۳۰ هشتم آذر همان سال انتخاب شده است؛ تغییر ایجاد شده، آن بود که هدف واگذارشده به تیپ سوم لشکر ۹۲ (تحت امر سرهنگ هوشنگ بهرامی)، از شمال بُستان به تنگ چزابه تغییر کرده بود. تأمین ساحل شرقی هورالعظیم در «ابوچلاچ» هم که بر عهده لشکر ۱۶ بود. ساعت ۱۹۰۰ هفتم آذر، بهتدریج هوا ابری و آنگاه باران تندی آغاز شد که شدت آن هر ساعت بیشتر و بیشتر میشد و تا ساعت ۰۲۰۰ بامداد ادامه پیدا کرد. من به تیپ سوم لشکر ۱۶ (به فرماندهی سرهنگ جوادی) دستور دادم که یک آتش سنگین توپخانه در منطقه موسوم به «طراح» اجرا کند که عراق هم پاسخ این آتش توپخانه را داد. در آن گیر و دار اتفاق جالبی افتاد: در شرایطی که نیروی حمله کننده ما بودیم، عراق تیپ تحت امر سرهنگ جوادی را زیر آتش توپخانه قرار داده بود و سرهنگ جوادی علتش را از من میپرسید.
عملیات در نهایت سکوت و با پیشروی یکانهای تیپ سوم و سپاه (تحت فرماندهی سرهنگ زمانفر و برادر قربانی) آغاز شد و این یکانها رفته رفته خود را به خاکریزهای دشمن نزدیک کردند؛ مکالمههای مخابراتی به پایینترین سطح رسیده بود. بنا بود که دشمن در نهایت غافلگیری زیر تاخت و تاز یکانهای ما قرار بگیرد. زمان حمله ساعت ۰۰۳۰ تعیین شده بود و یکانهای سپاه از ساعت ۲۲۰۰ به جلو حرکت کرده و مشغول بازکردن معابر در میدان مین شده بودند. نیروهای بسیجی هم از تاریکی شب و باران تندی که میبارید استفاده کرده، به طرف مواضع عراق پیش میرفتند. یکانهای ارتش در انتظار باز شدن معابر برای آغاز حمله خود بودند.
ساعت ۰۱۱۰ مواضع عراق به وسیله یکانهای تیپ یکم لشکر ۹۲ زرهی و نیروهای سپاه (سرهنگ جمشیدی و برادر جعفری) شکافته شد. ساعت به ۰۱۳۰ نرسیده بود که جناح چپ دشمن نیز شکسته شد و نیروهای تیپ یکم و سپاه موفق به نفوذ در خاکریزهای دشمن شدند. پس از تبادل نظر، تصمیم گرفته شد نیرویی مرکب از یک تیپ زرهی ارتش و یک تیپ پیاده سپاه، به خطوط مقدم دشمن در شمال کرخه حمله کنند تا پس از ایجاد شکاف، رزمندگان دیگری از برادران سپاه که پیشتر در حوالی دیدگاههای سهگانه مستقر شده بودند - همزمان در سه ستون - جناح دشمن را زیر یورش خود قرار دهند.
در قسمت شمال تیپ یکم؛ یعنی منطقه تحت عمل تیپ دوم و نیروهای سپاه (سرهنگ زمانفر و براردر قربانی) برای شکستن خط و نفوذ در خاکریزهای دشمن با مشکلات بسیاری مواجه شدند؛ علتش احداث تپههای مصنوعی توسط ارتش عراق بود که روی آنها چند تانک مستقر کرده بود و مانع پیشروی یکانهای تیپ دوم و نیروهای سپاه میشد، ولی مواضع پدافندی دشمن در قسمت شمال کرخه در کمتر از دوساعت سقوط کرد.
در این منطقه، گردان ۱۲۵ مکانیزه لشکر ۱۶ زرهی - به فرماندهی شهید محمدی - خاکریز اولیه را تصرف کرد و گردان ۱۱۴ لشکر هم توانست از خاکریز دوم عبور کند. در منطقه «مگاسیس»، عراق مقاومت بسیاری از خود نشان داد و با وجود از دست دادن چندین موضع پدافندی در کناره شمالی «نیسان» توانست از فشار نیروهای ما بکاهد.
لشکر ۹۲ زرهی در واپایش (کنترل) عملیاتی لشکر ۱۶ قرار گرفت. در همین منطقه جنوب کرخه که از آن صحبت میکنم، تیپ تحت امر برادر قربانی موفق به عبور از نهر عبید نشد، ولی گردان ۱۲۵ مکانیزه - هر چند با تلفات همراه بود - طی یک درگیری سنگین موفق شد در نهایت یک پل در منطقه نهر عبید مستقر کند. دشمن، آتش شدیدی اجرا کرد و درگیری غیرقابل توصیفی آغاز شد. قسمت انتهایی پل که به خوبی روی رودخانه مستقر نشده بود - با ورود نخستین خودرو زرهی - زیر آب رفت و تلاش برای نصب دوباره آن به جایی نرسید. سه دستگاه از نفربرهای گردان ۱۲۵ در همین شرایط به درون آب فرو رفت.
دشمن فشار زاید الوصفی روی تیپ یکم وارد کرد که نتیجهاش فراخواندن یکان احتیاط تیپ سوم به جریان درگیری بود. نبرد تا روز نهم آذر ادامه پیدا کرد؛ حتی کار نیروهای تیپ دوم در منطقه سابله به نبرد «تنبهتن» کشید. نیروهای گردان ۱۲۵ به پل سابله نزدیکتر شدند. تبادل آتش در جنوب کرخه تا ساعت ۰۷۳۰ ادامه یافت. عراق در منطقه تیپ یکم، یک ضدحمله را سامان داد.
این گمان وجود داشت که ارتش عراق برای بازپس گیری بُستان، قصد حمله و عبور از پل سابله را داشته باشد. از این رو، لشکر ۱۶، یکانهای دشمن را در این منطقه زیر آتش شدید توپخانه خود قرار داد. بامداد روز ۱۳ آذر، عبور یکانهای ارتش عراق از پل سابله مورد تأیید قرار گرفت و از آن پس درگیری شدیدی بین نیروهای عراقی و ایرانی اتفاق افتاد و سرانجام نیروهای عراقی در شمال پل متوقف شدند. تعدادی از تانکهایشان در همانجا به هم برخورد کرد و از کار افتاد.
در ۱۶ آذر، سپاه طرحی برای ادامه عملیات و پاکسازی شمال رودخانه نیسان تهیه و ارائه کردکه طبق آن نیروهای ایران باید از دو سمت - شمال به جنوب و شرق به غرب - حمله میکردند. قرارگاه کربلا از جنبه عملیاتی با طرح موصوف موافق بود و نظرش را هم به نیروی زمینی اعلام کرد. در جلسه شور ستادی، نقاط قوت و ضعف این طرح مورد بررسی قرار گرفت؛ سپاه در طرح یادشده تجدید نظر کرد و دستآخر، طرح حمله تصویب شد. بر همین اساس بود که جابهجاییهای لازم صورت گرفت. لشکر ۱۶ زرهی، ظرف مدت چهار روز، به احداث خاکریزهای متعدد کمر بست و به تدریج به رودخانه نیسان نزدیک و در ساحل شمالی آن مستقر شد.
این قرارگاه با ملاحظه به وصول تمامی اهداف خود در عملیات کربلا ۱، وارد آمدن تلفات و ضایعات چشمگیر به دشمن متجاوز و آزادسازی بخش وسیعی از سرزمینهای اشغال شده میهن عزیز و با قدردانی از جانفشانی و ایثار تمامی رزمندگان دلیر شرکت کننده در این نبرد تاریخی و حماسه آفرین، اتمام عملیات کربلا ۱ و انحلال این قرارگاه را از روز دهم دیماه سال ۱۳۶۰ اعلام مینماید.