سریال «بی‌گناه فرضی» چگونه به فیلم هریسون فورد شباهت پیدا می‌کند؟

سریال «بی‌گناه فرضی» چگونه به فیلم هریسون فورد شباهت پیدا می‌کند؟

داستان «بی‌گناه فرضی» در وهله‌ی اول محصول زمان خود است و فرقی ندارد چه کسی به عنوان نقش اصلی در آن بازی کرده است. فیلم ۱۹۹۰ داستان اسکات تارو را به دقیق‌ترین شکل اقتباس کرده که ماجرای یک دادستان اهل ایلینویز را دنبال می‌کند.

کد خبر : ۱۹۷۱۴۷
بازدید : ۳۴۱

در سال ۱۹۸۷، یعنی دو سال پیش از آنکه جان گریشام اولین رمان خود را منتشر کند، اسکات تارو به عنوان استاد داستان‌های تریلر قانونی شناخته می‌شد و این‌ها همه به لطف موفقیت عظیم کتاب پرفروش‌اش، «بی‌گناه فرضی» بود. سه سال بعد، این کتاب به منبع الهام فیلم اقتباسی تحسین‌شده‌ی هریسون فورد به کارگردانی الن جی. پاکولا تبدیل شد؛ فیلمی که با فروش ۲۰۰ میلیون دلاری خود در باکس‌آفیس جهانی پرفروش‌ترین فیلم سال برادران وارنر در آن سال بود.

اما برای سی سال گذشته، «بی‌گناه فرضی» در طاقچه‌ی برادران وارنر خاک می‌خورد و به نظر می‌رسید خبری از سریال یا فیلم دیگری مبتنی بر آن نباشد؛ اما بالاخره دیوید ای. کلی سراغ بازنگری داستان رفت.

همانطور که اسکات تارو را به عنوان استاد تریلر قانونی در دنیای ادبیات داستانی می‌شناسند، دیوید ای. کلی نیز جای پای خود را در عالم درام‌های حقوقی و تریلر در تلویزیون محکم کرده است و برخی ممکن است به کلی لقب پادشاه درام‌های حقوقی را بدهند؛ «بوستون لیگال» (Boston Legal)، «وکیل لینکلن» (The Lincoln Lawyer)، «آناتومی یک رسوایی» (Anatomy of a Scandal)، «دروغ‌های کوچک بزرگ» (Big Little Lies)، «مرد کامل» (A Man in Full)، «فروپاشی» (The Undoing)، «قانون لس آنجلس» (L.A. Law)، این‌ها همه شمه‌ای از کارنامه‌ی پربار دیوید ای. کلی است که نشان می‌دهند او یکی از کسانی است که در زمینه‌ی درام‌های حقوقی ادعا دارد.

دیوید ای. کلی پس از چهار دهه سابقه در دنیای تلویزیون، در سال ۲۰۲۴ با سریال «بی‌گناه فرضی» بازگشته که داستان آن اقتباسی از کتاب اسکات تارو به همین نام است.

«بی‌گناه فرضی» به عنوان یک مینی‌سریال هشت قسمتی با بازی جیک جیلنهال برای اپل تی‌وی منتشر شده و جیلنهال نقش راستی سبیچ را بازی می‌کند؛ کاراکتری که در فیلم ۱۹۹۰ هریسون فورد نقش او را بازی می‌کرد. البته به جز تغییر بازیگران و انتقال پس‌زمینه‌ی روایت به دوران مدرن، سریال «بی‌گناه فرضی» در داستان نیز تفاوت زیادی ایجاد کرده که آن را از فیلم دهه نودی متمایز می‌کند و حتی ممکن است نتیجه‌ی داستان را هم تغییر دهد.

هشدار؛ در ادامه داستان «بی‌گناه فرضی» لو می‌رود

داستان «بی‌گناه فرضی» درباره‌ی چیست؟

50

از فیلم «دوازده مرد خشمگین» گرفته تا «کریمر علیه کریمر»، فیلم‌ها و سریال‌های حقوقی سال‌هاست که در بین بینندگان طرفدار دارند و درام‌های حقوقی هم همیشه پای ثابت برنامه‌های تلویزیونی بوده‌اند. برای همین وقتی کتاب اسکات تارو بیرون آمد، عده‌ی زیادی در هالیوود برای گرفتن حقوق اقتباس آن سر و دست می‌شکستند.

در نهایت برنده‌ی این جنگ مزایده سیدنی پولاک بود که تهیه‌کنندگی فیلم «بی‌گناه فرضی» الن جی. پاکولا بر عهده‌اش گذاشته شد. اکران «بی‌گناه فرضی» برای اولین بار در اواخر قرن بیستم ثابت کرد که هالیوود هنوز عاشق داستان‌های تریلر و جنایی با محوریت مردان سفیدپوستی بود که در آن روزها اغلب در قالب مایکل داگلاس تجسم پیدا می‌کردند.

در طول اوایل دهه‌ی نود داگلاس یا در «جذابیت مرگبار» (Fatal Attraction) از دست معشوقه‌ای فرار می‌کرد که فقط یک شب کارش را ساخته بود، یا در «افشاگری» (Disclosure) رئیس قلدرش او را مورد آزار و اذیت قرار می‌داد، یا در «غریزه‌ی اصلی» (Basic Instinct) تمام فکر و ذکر یک قاتل جذاب شده بود که برای به دام انداختن داگلاس هر کاری می‌کرد. برای همین عجیب است که الن جی. پاکولا در وهله‌ی اول بلافاصله به مایکل داگلاس زنگ نزده و در عوض، هریسون فورد را برای نقش اصلی فیلم تریلر حقوقی خود انتخاب کرد.

نباید فراموش کرد که داستان «بی‌گناه فرضی» در وهله‌ی اول محصول زمان خود است و فرقی ندارد چه کسی به عنوان نقش اصلی در آن بازی کرده است. فیلم ۱۹۹۰ داستان اسکات تارو را به دقیق‌ترین شکل اقتباس کرده که ماجرای یک دادستان اهل ایلینویز را دنبال می‌کند.

راستی سبیچ (هریسون فورد) دادستان و آچار فرانسه‌ی ریموند هورگن (برایان دنی) است که روزی متوجه می‌شود همکارش کارولین پولیموس (گرتا اسکاکی) در آپارتمانش مورد تجاوز قرار گرفته و سپس به قتل رسیده است. ریموند اصرار می‌کند که راستی مسئولیت تحقیقات درباره‌ی این جنایت را برعهده بگیرد؛ چون خودش سرش با انتخابات شلوغ بوده و رقیب انتخاباتی‌اش، نیکو دلا گاردیا (تام ماردیروسیان) برایش دردسرساز شده است.

راستی اما اصلا از این قضیه راضی نیست، چرا که در اولین شوک داستانی، بینندگان می‌فهمند که راستی به طور مخفیانه و پشت سر همسرش باربارا (بانی بدیلیا)، با کارولین رابطه داشته است. راستی که احساس گناه او را رها نمی‌کند، پیش از مرگ کارولین به همسرش اعتراف کرده و راستش را می‌گوید. با اینکه باربارا طلاق نمی‌گیرد، اما ازدواج آن‌ها به خاطر خیانت راستی خدشه‌دار می‌شود، زیرا باربارا شک دارد که همسرش هنوز هم در فکر زن دیگری است.

به زودی دلاگواردیا و دست راست او تامی مالتو (جو گریفاسی) به ماجرای خیانت راستی با کارولین پی می‌برند و با بررسی مدارک و شواهد نتیجه می‌گیرند که تمام شواهد انگشت اتهام را به سمت راستی می‌چرخاند. پس آن‌ها راستی را به دادگاه کشانده و او را برای قتل کارولین دستگیر می‌کنند. از این جا به بعد ماجرا در دادگاه بالا می‌گیرد و راستی از یکی از بهترین وکلای امریکا، سندی استرن (رائول جولیا) کمک می‌گیرد تا نام خود را از این اتهام پاک کند.

پرونده علیه سبیچ به چند مدرک کلیدی وابسته است: یک لیوان آبجو، اثر انگشت راستی، الیاف فرشی معمولی که در محل جنایت پیدا شده و با نمونه‌های خانه‌ی راستی مطابقت دارد و دی‌ان‌ای مردی با گروه خونی منفی آ، مثل راستی. سوابق تلفنی نشان می‌دهد که از خانه‌ی راستی چندین بار با کارولین تماس گرفته شده، البته راستی در دفاعیات خود ادعا می‌کند محتوای این تماس‌ها همه کاری بوده است. هرچند که راستی کتاب تارو شانس آورده بود که این جنایت پیش از دوران مدرن و تکنولوژی امروز اتفاق افتاد، وگرنه هیچ دفاعیه‌ای نمی‌توانست او را از محاکمه فراری دهد.

در این میان یک خط داستانی فرعی درباره‌ی رشوه‌خواری کارولین و جاه‌طلبی‌های او مطرح می‌شود که نشان می‌دهد او حاضر بوده برای رسیدن به خواسته‌هایش چه کارهایی انجام دهد. دادگاه اما پرونده‌ی راستی را رد می‌کند، چراکه معلوم می‌شود حتی فساد قاضی که راستی را محاکمه می‌کند و دادستان‌هایی که بر مجرم بودن راستی تأکید دارند بیشتر است. به نظر می‌رسد دیگر همه چیز به خوبی و خوشی تمام خواهد شد؛ اما این پایان ماجرا نیست.

راستی که پس از ماجراهای دادگاه نیاز به یک تعطیلی طولانی دارد در خانه مانده است. روزی او سراغ تعمیر یک حصار کهنه در خانه‌اشان می‌رود و در کمال ناباوری با یک چکشی خونی در جعبه ابزارش مواجه می‌شود. با کنار هم قرار دادن قطعات پازل، راستی متوجه می‌شود که کسی که کارولین را به قتل رسانده در واقع همسر خودش، باربارا، بوده که ریشه در حسادت باربارا داشته است. راستی که نمی‌تواند مادر فرزندش را به قانون تحویل دهد، متوجه می‌شود تمام این تراژدی آخر سر به اقدامات خودش بازمی‌گردد و خراب شدن خانواده‌ی آن‌ها همه بر دوش خودش است.

چگونه سریال «بی‌گناه فرضی» به فیلم اصلی و کتاب تارو شباهت پیدا می‌کند؟

51

مواردی وجود دارد که گاه بازسازی فیلم‌ها و سریال‌ها دقیقا شبیه نسخه‌ی اصلی از آب درنمی‌آیند؛ حال این تفاوت به تفاوت لحن و روایت بازمی‌گردد، یا به طراحی بصری و کارگردانی و عوامل دیگر. در وهله‌ی اول باید گفت که اقتباس الن جی پاکولا از کتاب «بی‌گناه فرضی» فوق‌العاده است.

او توانسته یک کتاب چهارصد صفحه‌ای را در قالب دو ساعت فیلم بگنجاند و در عین حال، بخش اعظمی از شخصیت‌پردازی‌ها، طرح‌ها، پیچش‌های داستانی و حتی بسیاری از دیالوگ‌های کتاب حفظ شده‌اند. به عبارت دیگر، اگر دیوید ای. کلی می‌خواست دوباره همین داستان را اقتباس کرده و راه سابق را پیش بگیرد، دیگر بازسازی «بی‌گناه فرضی» بی‌معنی بود؛ مگر اینکه تغییری در داستان آن ایجاد شود. برای همین تفاوت‌های سریال و فیلم از شباهت‌های آن‌ها بیشتر است.

اسکات تارو در مصاحبه‌ی خود با «ونیتی فیر» (Vanity Fair) فاش کرد که از تقاضای بالا برای بازگشت به «بی‌گناه فرضی» متعجب شده بوده است. ۳۴ سال بعد از اقتباس سینمایی با بازی هریسون فورد، در فاصله‌ی تنها شش هفته، سه تهیه‌کننده با تارو تماس گرفتند تا «بی‌گناه فرضی» را دوباره به دنیای فیلم و سریال بیاورند. اولین چیزی که یکی از تهیه‌کنندگان به تارو گفت این بود که داستان اقتباس تازه باید با کتابی که او نوشته متفاوت باشد و تارو نیز خود کاملا به این موضوع واقف است.

دیوید ای. کلی در گفتگو با «کولایدر» (Collider) درباره‌ی علت بازگشت به این داستان قدیمی و بازنگری آن توضیح داده است: «به این نتیجه رسیدم که قالب سریال تلویزیونی بسیار بهتر از یک فیلم دو ساعت و نیمه به ما اجازه می‌دهد تا در بطن کاراکترها و روانشناسی آن‌ها فرو برویم. ما هیچ وقت فکر نکردیم که آن [فیلم اصلی] داستان را خراب کرده، یا یک جایی از داستان کتاب را اشتباه به تصویر کشیده؛ من طرفدار هر دو کتاب و فیلم ۱۹۹۰ هستم. اما فکر کردم که فرصتی برای داستان‌پردازی بیشتر دراین‌باره وجود دارد.»

شخصیت‌های زن در سریال «بی‌گناه فرضی» بازنگری شده‌اند

52

همانطور که خود دیوید ای. کلی استدلال کرده است، زمان بیشتر سریال به او اجازه می‌دهد تا چرخش‌های داستانی بیشتر به «بی‌گناه فرضی» بیاورد و البته از جذابیت داستان اصلی هم کم نکند. نکته‌ی دیگر اینکه حالا که داستان در سال ۲۰۲۴ میلادی اقتباس شده است، بسیاری از نکات و طرح‌ها به روز شده و با رویکرد مدرن بازنگری شده‌اند. نه تنها بازیگران بسیار متنوع‌تر هستند، بلکه به کاراکترهای زن مثل باربارا (روث نگا) و کارولین هم عمق و ابعاد بیشتری داده شده است.

نقش باربارا دیگر به همسر حسود راستی خلاصه نمی‌شود. در فیلم و کتاب باربارا به عنوان یک همسر به تصویر کشیده شده که نسبت به شوهرش خشمگین است، هم به این دلیل که خیانت کرده و هم اینکه پرونده‌ی قتل معشوقه‌اش را برعهده گرفته. باربارای فیلم (بانی بدیلیا) می‌خواهد در رشته‌ی ریاضی مدرک دکتری بگیرد، اما همچنان نقطه‌ی متضاد کارولین به حساب می‌آید که یک دختر مستقل و کاری است.

باربارای نگا در سریال صحنه‌های بیشتری دارد و او حالا به صورت حرفه‌ای در گالری کار می‌کند، با یک متصدی بار خوش‌تیپ سروسری دارد و با خیانت‌های همسرش سر جایش نمی‌نشیند. رابطه‌ی مخفیانه‌ی او شمی از زندگی را به ما نشان می‌دهد که باربارا می‌توانست داشته باشد، آن زندگی بی‌دغدغه‌ای که اگر با راستی ازدواج نکرده بود و دو فرزندش را نداشت ممکن بود برایش اتفاق بیفتد.

کاراکتر کارولین پولیموس نیز بازنگری شده است. حالا در سریال «بی‌گناه فرضی» حضور تراژیک کارولین همیشه احساس می‌شود و راستی نمی‌تواند فکر او را از سرش بیرون کند. این در حالی است که در اقتباس دهه نودی، کارولین به عنوان یک آدم بی‌احساس نشان داده می‌شد که پشت پرده با تقریبا تمام کاراکترهای مرد داستان سروسری دارد و برای برای بالابردن جایگاه سیاسی و اجتماعی‌اش از انجام هیچ کاری ابایی ندارد. فیلم همچنین این نکته اشاره می‌کند که کارولین به سرعت رابطه‌اش را با راستی تمام کرد؛ زیرا فهمید راستی اصلا آن جاه‌طلبی‌های سیاسی و مقامی که کارولین تصورش را داشت ندارد.

یکی از کلیشه‌های فیلم‌های دهه نود، که مایکل داگلاس هم در چندتایی از آن‌ها بازی کرد، این بود که می‌کوشید زنان در محیط کار را به صورت آدم‌های حیله‌گری نشان دهد که می‌توانند از قدرت و جذابیت‌های خود علیه همکاران مردشان استفاده کنند تا هر چه سریع‌تر پله‌های ترقی را بالا بروند. با اینکه این کلیشه به ملودرام و جنبه‌ی هیجان‌انگیز داستان این فیلم‌ها دامن می‌زد، اما دیگر قدیمی شده و برای مخاطب امروزی معنی نمی‌دهد.

برای همین نکته‌ی بدی نیست که سریال «بی‌گناه فرضی» از بازنمایی کاراکتر کارولین در قالب زنی که تنها به جذابیت‌های خود برای پیشرفت متوسل می‌شود دوری کرده است. در اقتباس اپل تی‌وی کارولین (با بازی بازیگر نروژی فیلم «بدترین آدم دنیا» رناته رینس‌وه) اصلا به اندازه‌ی کارولین فیلم یا کتاب سرد و بی‌روح به تصویر کشیده نشده است. درعوض، او آدمی احساساتی است و برای راستی ارزش قائل می‌شود. او حتی نسبت به موکلین خود حساس و دلسوز است.

داستان فرعی رشوه‌خواری کارولین نیز کنار گذاشته شده و در عوض جای خود را به یک خط داستانی فرعی دیگر داده است. راستی حالا دنبال یک مظنون دیگر می‌گردد که احتمال می‌دهد می‌خواسته با به زندان انداختن راستی از کارولین انتقام بگیرد.

حداقل کاری که اقتباس ۲۰۲۴ «بی‌گناه فرضی» موفق به انجام آن شده است این است که نگاه منصفانه‌تری به کاراکترهای زن حتی قاضی، همکار و روانشناس داستان تارو دارد که بازتابی از ۳۷ سال پیشرفت زنان از نظر حضور در جامعه است؛ در حالی که در داستان اصلی، کارولین تنها زنی بود که در اداره‌اشان کار می‌کرد، اما در اقتباس تازه‌ی «بی‌گناه فرضی» زنان همه جا وجود دارند.

کاراکتر قاضی لارن لیتل در فیلم و کتاب خود یک آدم فاسد است اما در سریال نوما دومزونی نقش او را بازی  کرده که کارنامه‌اش پاک پاک است. شخصیت دوست کارآگاه راستی در کتاب، که اسپنسر لیپرنزر بازیگر او در فیلم بود، حالا به نانا منزا سپرده شده و آلانا رودریگز نام دارد و به راستی کمک می‌کند تا یک خط داستانی فرعی را پیش ببرد. لیلی ریب هم نقش روانشناس باربارا سبیچ را بازی می‌کند. در کتاب راستی یک رواشناس داشت که در دادگاه به یکی از شاهدین کلیدی تبدیل می‌شود. به طور عجیبی، روزانا آرکت هم در یک صحنه می‌آید تا اساسا باربارا را نصیحت کند و دیگر هرگز پیدایش نمی‌شود.

کاراکترهای فرعی سریال تغییرات جزئی داشته‌اند

53

در سریال «بی‌گناه فرضی» رئیس راستی، یعنی ریموند هورگن (بیل کمپ) در نهایت پرونده‌ی دوستش را بر عهده می‌گیرد تا در دادگاه از او دفاع کند. در فیلم اقتباسی، این کار به وکیل مدافع الخاندرو یا سندی استرن واگذار شده که در هیچ کجای سریال تازه دیده نمی‌شود.

رائول خولیا کسی بود که نقش آلخاندرو (سندی) استرن که را در فیلم ۱۹۹۰ بازی می‌کرد. فیلم، کاراکتر او را به عنوان دشمن سبیچ معرفی می‌کند، که البته سبیچ احترام زیادی برای او قائل می‌شود. در کتاب هم استرن را اولین بار به عنوان وکیل مدافع مادر وندل مک‌گافنی می‌بینیم؛ وندل پسر کوچکی است که مادرش او را به طرز وحشیانه‌ای مورد آزار و اذیت قرار داده و سرش را له کرده بود. خولیا با نقش استرن در فیلم پرونده‌ی راستی را به عهده می‌گیرد و با رفتار آرام و حساب‌شده‌اش یکی از باحال‌ترین و حرفه‌ای‌ترین وکلای تاریخ هالیوود به حساب می‌آید.

در مقابل، سریال دیوید ای. کلی پای هورگن را به عنوان وکیل راستی وسط می‌کشد. هورگن به سرعت در اوایل سریال در انتخابات شکست می‌خورد و برای همین می‌پذیرد که وکالت کسی را بر عهده بگیرد که سرسختانه اعتقاد دارد دوست صمیمی‌اش است. همچنین لحظات صمیمی‌تر بین هورگن و همسرش لورین (الیزابت مارول که همسر بین کمپ در دنیای واقعی هم هست) نشان داده می‌شود.

یک تغییر بزرگ دیگر همینجاست؛ زیرا همسر ریموند در هر دو فیلم و کتاب از ریموند طلاق گرفته است و ریموند هم می‌تواند تا دلش می‌خواهد بی‌قید و بند با پولیموس معاشرت کند. در سریال اما لورین نگران شوهرش است و می‌خواهد هورگن از کار پراسترس خود فاصله بگیرد و به فلوریدا نقل مکان کنند؛ اما هورگن مخالفت کرده و می‌گوید فلوریدا برای آدم‌های مرده است.

این یک تغییر بزرگ نسبت به کتاب و فیلم اصلی به حساب می‌آید که در آن‌ها هورگن در واقع به راستی خیانت می‌کند و حتی به این نتیجه می‌رسد که راستی قاتل کارولین است؛ زیرا شواهد مبتنی بر پرونده‌ی رشوه‌خواری می‌تواند به متهم شدن راستی بینجامد که با این استدلال احتمالا می‌خواسته رد خود در این افشاگری را پاک کرده و برای همین از شر پرونده خلاص شده است. اما فعلا به نظر نمی‌رسد هورگن سریال «بی‌گناه فرضی» بخواهد به سبیچ خیانت کند؛ بلکه هورگن در قالب کاراکتری انسانی‌تر به تصویر کشیده شده است.

اجرای پیتر سارسگارد از کاراکتر تامی مالتو نیز به نسبت فیلم بسیار خشن‌تر و ترسناک‌تر است و این ایده را مطرح می‌کند که شاید او هم در این جنایت نقش داشته است. او رقیب حرفه‌ای سبیچ به حساب می‌آید که کمر به کنار زدن راستی بسته و بی‌شک با انداختن او پشت میله‌های زندان می‌تواند شر او را از سرش کم کند. سارسگارد یک نسخه‌ی کاملا ضداجتماعی و سمی از شخصیت مولتو نشان می‌دهد که از مشکلات عزت نفس پایین رنج می‌برد و تازه ماجرایی بین او و خانم پولیموس هم وجود دارد که خشم او نسبت به سبیچ را تشدید می‌کند.

این نسخه از کاراکتر مالتو یکی از معدود چیزهایی است که به نسبت کتاب ساخته و پرداخته‌تر شده. تارو اولین بار تامی مالتو را مثل یک روح معرفی می‌کند که هیچ خبری از او نیست؛ فقط می‌دانیم که از زمان قتل کارولین، مالتو هم از دفترش غیبش زده است. مالتو دوست رقیب انتخاباتی ریموند، یعنی نیکو است و به او اطلاعات می‌دهد یا حتی پشت پرده با کوماگای دست‌به‌یکی می‌کند.

تصویری که تارو از مالتو برای خواننده رسم می‌کرد یک مرد چاق قدکوتاه بود که هیچ دوستی نداشت و حتی از او به عنوان مجرد نیز یاد می‌شود. او در کتاب با کارولین رابطه‌ی نزدیکی داشت و حتی به پرونده‌ی رشوه‌خواری کارولین نیز ربط پیدا می‌کرد. در سریال «بی‌گناه فرضی» هم جایی می‌شنویم که کارولین نسبت به آزارهای مالتو در اداره عاصی شده بود؛ برای همین مالتو یکی از مظنونان اصلی قتل کارولین در داستان است.

این اخلاق مولتو حاصل دست نیکو دلاگواردیای بی‌رحم و جاه‌طلب است که قصد دارد دادستان ایالتی شود. اوتی فگبنل کاراکتر کسی است که شخصیت نیکو را در سریال «بی‌گناه فرضی» به صورت یک آدم منفور نشان می‌دهد، با پوزخندهای چرک و کنایه‌های متعدد که می‌خواهد هر کسی که سر راهش قرار گرفته، به ویژه سبیچ را حذف کند تا اعتبار سیاسی خودش بالاتر برود.

کاراکتر آلخاندرو (سندی) استرن که در فیلم نقش او را رائول خولیا بازی می‌کرد در سریال «بی‌گناه فرضی» حذف شده است. فیلم کاراکتر او را به عنوان دشمن سبیچ معرفی می‌کند، که البته سبیچ احترام زیادی برای او قائل می‌شود.

در کتاب هم استرن را اولین بار به عنوان وکیل مدافع مادر وندل مک‌گافنی می‌بینیم؛ وندل پسر کوچکی است که مادرش او را به طرز وحشیانه‌ای مورد آزار و اذیت قرار داده و سرش را له کرده بود. خولیا با نقش استرن در فیلم پرونده‌ی راستی را به عهده می‌گیرد و با رفتار آرام و حساب‌شده‌اش یکی از باحال‌ترین و حرفه‌ای‌ترین وکلای تاریخ هالیوود به حساب می‌آید.

در راستای تغییرات کاراکترها باید به یک کاراکتر فرعی دیگر اشاره کرد که حضورش در کتاب با سریال خیلی فرق دارد. کوماگای، دکتر پزشکی قانونی در کتاب اینگونه توصیف شده است: «یک ژاپنی کوچک با ظاهر عجیب و غریب که به نظر می‌رسد از یک پوستر پروپاگاندای دهه‌ی چهل میلادی او را بیرون کشیده‌اند.»

او یک آدم بی‌کفایت و بی‌عرضه است که وقتی هم او را در دادگاه به جایگاه صدا می‌زنند اشتباه بزرگی انجام می‌دهد. در سریال «بی‌گناه فرضی» اما رابطه‌ی او و کاراکتر جیلنهال را می‌توان مثل دو گربه توصیف کرد که هر لحظه آماده‌ی چنگ انداختن به یکدیگر هستند. کوماگای با بازی جیمز هیرویوکی لیائو و سبیچ مثل کله‌شق‌ها مدام با هم دعوا کرده و پاچه‌ی همدیگر را می‌گیرند که این سوال را مطرح می‌کند که چرا اداره زودتر هردویشان را اخراج نکرده است.

در ضمن سبیچ جیلنهال از فورد عصبی‌تر است

54

بخشی از ماندگاری بازی هریسون فورد در نقش روزات (راستی) کی. سبیچ به سرد بودن کاراکتر او بازمی‌گردد. فیلمنامه با زاویه اول شخص دیدگاه‌های سبیچ را بیان می‌کند که نسبت به سیستم قضایی انتقاد دارد. این به کتاب تارو و لحن روایی آن نیز اشاره دارد که یک ابزار کلیدی برای نشان دادن شخصیت راستی بود. از این طریق، مخاطب خود را در میان افکار کاراکتری پیدا می‌کند که ممکن است راوی غیرقابل اعتمادی در نظر گرفته شود.

این تکنیک در فیلم ۱۹۹۰ «بی‌گناه فرضی» به خوبی مورد استفاده قرار گرفته است و هریسون فورد گاه با صدای بلند جملاتی را بیان می‌کند که می‌توان آن‌ها را به خود‌مجرم‌انگاری تعبیر کرد؛ جملاتی که در کتاب در ذهن راستی بیان می‌شوند؛ مثلا در فیلم دستیار وکیل بردلی ویتفورد پس از شنیدن اظهارات ناگهانی راستی درباره‌ی شواهد گم‌شده لحظه‌ای مکث می‌کند. در کتاب، این‌ها در قالب مونولوگ‌های درونی است؛ مثل اینکه «اجازه نده این واقعیت که تو او را کشته‌ای بر قضاوت تو به عنوان یک وکیل تأثیر بگذارد.»

درباره‌ی اجرای جیک جیلنهال در نقش راستی سبیچ نیز باید گفت تفاوت بین راستی او و راستی هریسون فورد بین زمین تا آسمان است. در حالی که در طول بیشتر فیلم کاراکتر هریسون فورد وجهه‌ی سرد و خشک خود را حفظ می‌کرد، راستی جیک جیلنهال کاملا عصبی است و مدام در محل کار خود با دیگران درگیر می‌شود و با بالادستی‌های اداره هم دعوا دارد. زندگی شخصی و خانوادگی‌اش هم وضع بهتری ندارد. البته باوجود مشکلات کنترل خشم راستی، از هیچکدام از صحنه‌هایی که از تعامل او با کارولین نشان داده می‌شوند نمی‌توانید اینطور نتیجه‌گیری کنید که او قاتل کارولین بوده است.

در فیلم و کتاب راستی و باربارا یک فرزند پسر دارند به نام نت که نقش او را در فیلم ۱۹۹۰ جسی بردفورد بازی می‌کرد. نت در کتاب کلاس دوم می‌رود و در فیلم سن‌اش کمی بیشتر است و به محض اینکه دادگاه شروع می‌شود او را به کمپ می‌فرستند که دوروبر این حواشی نباشد.

اما در سریال «بی‌گناه فرضی» سبیچ و همسرش دو بچه دارند. با اینکه به نظر می‌رسد ماجراهای دادگاه و اتهامات راستی و دخترش جیدن (چیس اینفینیتی) را به هم نزدیک‌تر می‌کند، این قضیه برای پسرش صادق نیست.

کایل (کینگستون رومی ساوثویک) در یکی از صحنه‌ها نشان داده می‌شود که با دوچرخه‌اش نزدیک محل جرم می‌پلکد. در یکی از صحنه‌ها هم می‌بینیم که باربارا حسابی این دوچرخه را دستمال می‌کشد. از همین تغییرات مشخص می‌شود که دیوید ای. کلی قصد دارد پایان‌بندی داستان اصلی «بی‌گناه فرضی» را در سریال خود تغییر دهد.

در اقتباس اپل تی‌وی از «بی‌گناه فرضی» راستی سبیچ نقشی محوری در اتفاقات بازی می‌کند. کارولین حامله بوده و بچه هم برای راستی است. زندگی مخفیانه‌ی کاراکتر جیلنهال که در دو اپیزود اول نشان داده می‌شود اتهامات زیادی را متوجه راستی می‌کند.

مشکلات خشم راستی هم مسئله‌ی دیگری است؛ جوش آوردن او در دادگاه در کنار چیزهایی چون پیام‌ها، تماس‌های تلفنی، عکس‌ها و تست دی‌ان‌ای به خودی خود مدارک زیادی برای متهم کردن راستی فراهم می‌کنند. اگر دیوید ای. کلی می‌خواهد قاتل سریال را از قاتل داستان اصلی تغییر دهد، به نظر می‌رسد این قاتل همچنان در خانه‌ی سبیچ حضور دارد. اگر هم قاتل کایل نباشد، هنوز احتمالش هست که قاتل داستان خود راستی از آب دربیاید.

سریال همچنین یک رویکرد کاملا متفاوت در قبال فرزند کارولین از ازدواج قبلی‌اش ارائه داده است. پسر کارولین البته در فیلم وجود نداشت و فقط در یک صحنه‌ی کوتاه، شوهر سابق کارولین را دیدیم. اما در کتاب مارتی پولیموس پسری ۱۸-۲۰ ساله است که به مدرسه‌ی هنر می‌رود و از او به عنوان وارث هم یاد شده است. اما هیچ وقت هیچ مدرکی پیدا نمی‌شود که ظن خواننده را نسبت به او برانگیزاند.

حتی در یکی از مواجهه‌های راستی با مارتی، راستی فکر می‌کند به او میکروفون وصل کرده‌اند تا چیزی از راستی بیرون بکشند، که البته مشخص می‌شود این‌ها همه توهمات راستی بوده است. مارتی به او می‌گوید که فکر نمی‌کند راستی قاتل مادرش باشد و حتی پس از پایان محاکمه برای او کارت پستال می‌فرستد.

در سریال اما پسرجداافتاده‌ی کارولین مایکل کالدول (تیت برشمور)، یک آدم مفلوک است که می‌خواهد راستی را مجبور به اعتراف کند و تازه علیه او شهادت هم می‌دهد. حتی معلوم می‌شود مایکل در شب قتل بیرون پنجره از کارولین و راستی با هم فیلمبرداری کرده است.

55

پایان‌بندی رمان و فیلم اقتباسی «بی‌گناه فرضی» در آخر داستان باربارا را نشان دادند که به خاطر قتل کارولین مجرم شناخته می‌شود. این داستان همان ایده و کلیشه‌ی پارانویای مردانه را تقویت می‌کند که پیش از این به آن اشاره کردیم. حتی اگر راستی بفهمد که اقداماتش مستقیما در وقوع این جنایت نقش داشته است، اما فیلم روایت را به نحوی پیش می‌برد که بیننده هیچ تقصیری را بر دوش راستی نمی‌گذارد. با توجه به اینکه دنیا از سال ۱۹۹۰ تا الان تغییر کرده است و رویکردها دیوید ای. کلی به داستان نیز متفاوت بوده، می‌توانید انتظار داشته باشید که دیگر قرار نیست تمام تقصیرها بر گردن باربارا بیفتد.

در داستان فیلم و رمان می‌بینیم که به جای آنکه روایت به دنبال قاتل واقعی باشد و بخواهد به حقیقت پشت قتل کارولین پی می‌برد، بر این متمرکز شده است که آیا راستی مرتکب قتل شده یا نه، فارغ از اینکه علت و پیامدهای این جنایت چه بوده است. سریال تلویزیونی اپل اما فرصت آن را دارد که جنبه‌های بیشتری را بررسی کرده و مظنونان مختلفی به بیننده نشان دهد.

درواقع، سریال «بی‌گناه فرضی» مظنونان بیشتری را معرفی می‌کند؛ بسیار بیشتر از کتاب یا فیلم هریسون فورد. برای همین سریال دیوید ای. کلی بیشتر به یک درام جنایی تبدیل شده است و قهرمان داستان را دنبال سرنخ‌ها می‌فرستد.

حداقل یک مظنون اصلی به نام لیام رینولدز (مارک هارلیک) وجود دارد که زندانی شده و مظنونان بالقوه‌ی دیگری مثل پسر کارولین، مایکل و پسر راستی، کایل نیز هستند که هر کدام انگیزه‌های لازم برای ارتکاب جرم را دارند و این بیننده را تشویق می‌کند که بخواهد بیشتر به کنه ماجرا پی ببرد.

حالا دیگر در هر کوچه و خیابانی دوربین وجود دارد و علم گردآوری شواهد آن قدر تغییر کرده که کار اقتباس از یک داستان جنایی برای دوران مدرن را سخت کرده است.

در نسخه‌ی ۲۰۲۴ «بی‌گناه فرضی» خانه و ماشین راستی به طور کامل نمونه‌برداری می‌شود، از بزاق او نیز به عنوان مدرک استفاده شده و آن را با شواهدی که روی بدن کارولین پیدا کرده‌اند مطابقت می‌دهند، سلول‌های پوست زیر ناخن کارولین را برای تحقیقات بیشتر برمی‌دارند و ایمیل‌ها و پیام‌هایی که بین راستی و کارولین ردوبدل شده به سرعت ماهیت رابطه‌ی آن‌ها را برای دادگاه آشکار می‌کند. بنابراین، اگر راستی داستان ۱۹۸۷ می‌توانست زیر بار هیچ چیز نرود، راستی جیک جیلنهال راه دیگری جز اعتراف ندارد.

منبع: خبرآنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید