نقد فیلم ویرانی (Havoc)؛ گاتهامِ تام هاردی

نقد فیلم ویرانی (Havoc)؛ گاتهامِ تام هاردی

ویرانی اکشنی است با المان‌های سینمای نئونوآر و با بازی تام هاردی. فیلمی که اکشن‌اش بیش از هر چیزی به‌چشم می‌آید.

کد خبر : ۲۴۱۹۷۵
بازدید : ۹

وقتی گرت ایوانز در سال ۲۰۱۱ و بعد از آن در سال ۲۰۱۴ «یورش»هایش را ساخت، صنعت سینما متوجه شد که کارگردان صاحب سبکی در راه سینمای اکشن است. فیلمسازی که از کلیشه‌های رایج فاصله گرفته بود و اکشن‌هایش مخاطب را امیدوار می‌کرد که قرار در سال‌های آینده اکشن‌های استخوان‌دارتری ببیند. اما حالا که ویرانی بعد از سال‌ها وقت‌گذرانی پشت ترافیک تولید، پس تولید و اعتصابات هالیوودی‌ها برای نمایش روی پلتفرم‌ها قرار گرفته همه را ناامید کرده است. ویرانی آن چیزی نیست که ما در فیلم‌های یورش شاهدش بودیم.

اکشن این فیلم نه خلاقیت آن فیلم‌ها را تکرار می‌کند و نه رمبو بازی‌های تام هاردی که هزاران گلوله به طرف‌اش شلیک می‌شود و در انتها نیز خطی بهش نمی‌افتد جذاب است. فیلم‌های اکشن معمولا به‌سختی در میان لیست‌های منتقدان قرار می‌گیرند، چراکه برای تجارت و گیشه ساخته شده‌اند. این فیلم نیز متاسفانه همین مسیر را طی می‌کند. البته ویرانی می‌توانست تبدیل به اثر خوبی در کارنامه‌ی گرت ایوانز و حتی سینمای ژانر اکشن شود اما گویا انگیزه‌های مالی نتفلیکس این امتیاز را از ویرانی دور کرده‌اند. اکشن این فیلم بیش از هر چیز دیگری به چشم می‌آید و این همان چیزی است که به درد گیشه‌های تجاری می‌خورد آنهم وقتی که بازیگری مثل تام هاردی را در اختیار دارد. درواقع نتفلیکس دوباره از قانون جدید کمپانی‌های فیلمسازی استفاده کرده است: «بازیگری پولساز بیار و بقیه چیزها را رها کن!»

در ادامه داستان فیلم لو می‌رود

57_11zon
ویرانی هم فیلم خوبی است و هم خوب نیست (کلمه بد را نمی‌توانیم به کار ببریم)، هم از آن خوشتان می‌آید و هم ناامیدتان می‌کند، تا جائیکه در پایان تاسف خواهید خورد که چرا فیلمساز حواسش را خوب جمع نکرده تا فیلم بهتری تحویل‌تان دهد. قشنگ معلوم است که گرت ایوانز در پی خلق جهان منحصربفردی است که نتوانسته از پس‌اش برآید. فیلم‌هایی که در قالب ژانر ساخته می‌شوند، مولفه‌های آشنایی برای مخاطب دارند، یکسری المان‌های فرمیک و محتوایی که طبق هویت‌شان مخاطب را در روایت همراهی می‌کنند. ژانر به نوعی راهنمای مخاطب است، به او کدهایی می‌دهد تا قصه را بهتر درک کند. Havoc یک ترکیب ژانری است، همان جهان جذاب ابتدایی گرت ایوانز که قرار بوده به‌طرزی قدرتمندی آن را بسازد اما نتوانسته است. همین رویکرد بکارگیری ژانر باعث می‌شود که مثلا ما بفهمیم در پایان چیزی منتظر قهرمان قصه یعنی واکر است.

Havoc نئونوآری اکشن با فرمی به‌شدت حساب شده است که یک تلفیق ژانر نسبتا موفق به‌حساب می‌آید اما از لحاظ درام همه چیزش را می‌بازد

Havoc نئونوآری اکشن با فرمی به‌شدت حساب شده است که یک تلفیق ژانر نسبتا موفق به‌حساب می‌آید اما از لحاظ درام همه چیزش را می‌بازد. ترکیب ژانر در سینما یکی از جذاب‌ترین رویکردهایی است که می‌تواند بسیاری از ژانرهای رو به افول را نجات دهد. زمانی که نوآرها دوران طلایی خود را از دست داده بودند نئونوآرها روی کار آمدند، فیلم‌هایی که از المان‌های ژانریک نوآر استفاده می‌کردند اما در بستر ژانر دیگری خود را نشان می‌دادند. همین اتفاق نیز برای فیلم‌های وسترن افتاد و آن‌ها توانستند به حیات خود ادامه دهند. اما از آنجائیکه نوآرها نسبت به وسترن‌ها با زندگی واقعی و جهان امروز سازگاری بیشتری از خود نشان دادند اکثرا می‌بینیم که فیلم‌ها حتی اگر نئونوآر هم نباشند، نورپردازی این سبک سینمایی را در خود جای داده‌اند.

حالا گرت ایوانز در این فیلم می‌آید و اکشن را وارد نئونوآر می‌کند. او با این فیلمش هم چیز جدیدی به مخاطب ارائه داده است و هم نشان می‌دهد که با این رویکرد چگونه ژانر اکشن می‌تواند جذاب‌ و استخوان‌دارتر به‌نظر برسد. استفاده از جهان نئونوآرها در فیلم ویرانی به اثر شخصیت بخشیده است، اکشنی که به جز سکانس‌های زدوخورد، چیزهایی دارد که می‌تواند مخاطب جدی سینما را نیز به خود علاقمند کند. فیلم ویرانی از دو جنبه برای مخاطب قابل پیگیری است، یکی فرم اثر و دیگری درام‌اش. در اینکه فرم و فضاسازی در بالاترین سطح ممکن پرداخت و طراحی شده است، هیچ شکی نیست (هر چند که در بحث جلوه‌های ویژه مشکلاتی وجود دارد، مثلا پرسپکتیو برف‌ها خوب از آب درنیامده است.) اما مسئله‌ای که باخت فیلم را حتمی می‌کند، درام آن است.

58_11zon
اما قبل از اینکه به مسیر اشتباه درام بپردازیم وارد بحث فرم خواهیم شد، چراکه همه‌ی جذابیت ویرانی در فضاسازی‌اش نهفته است. فیلم با فضایی سرد و تاریک شروع می‌شود. واکر درباره‌ی تقدیر حرف می‌زند، همان چیزی که قهرمانان نوآر باهاش دست به گریبا هستند. فضا آنقدر سرد است که ما به زودی متوجه بکگراند شخصیتی واکر خواهیم شد. می‌دانیم اتفاقاتی افتاده است و همین ریتم درونی که بواسطه‌ی نمایش پلان‌هایی از مواد مخدر، نشان پلیس و حرف‌های واکر ایجاد شده است، تعلیق را نسبتا بالا می‌برد و فیلم مخاطب را منتظر اتفاقات هولناکی نگه می‌دارد. بعد از این سکانس مستقیما وارد جریان اصلی فیلم می‌شویم و درام خیلی سریع شروع به کار می‌کند.

قهرمان فیلم ویرانی، قهرمانی است از جهان نوآرها. جائی که پروتاگونیست درگیر تقدیری می‌شود که هیچ اختیاری در آن ندارد

کامیونی که در حال فرار از گشت پلیس است و خیابانی که یخ بسته و همه جایش تاریک است. از همین بخش، فضاسازی اثر ما را می‌گیرد. خیابان‌های کثیف، شب‌های تاریک، برفی که همه جا پوشانده و نحوه‌ی نورپردازی‌های سینمای نوآر. همه‌ی اینها به‌عنوان یک فضاسازی هوشمندانه برای فیلمی که متعلق به دنیای نامرئی مافیاست کافی است. مخصوصا اینکه همه‌ی داستان این اثر در شب اتفاق می‌افتد. سرمای برفی که روی زمین نشسته و شبی که درش تاریکی و نورهای قرمز و آبی به چشم می‌خورند، فرم خوبی است برای هدایت درامی که در جهان هولناک انسان‌های ترسناک اتفاق می‌افتد.

تمام شهر غرق در فساد است. از پلیس‌اش گرفته تا شهردار و مکانیک‌اش همگی گرفتار جریان زیرزمینی خلاف هستند. اصلا گویا نمی‌شود در این شهر بدون خلاف زندگی کرد. فسادی که همه جا ریشه دوانده و عوامل‌اش همه جا حضور دارند. این شهر یک «گاتهام» خالص است، چیزی از آن کم ندارد، منتها قهرمان‌اش بتمن قدرتمند پولداری نیست. قهرمان فیلم ویرانی، قهرمانی است از جهان نوآرها. جائی که پروتاگونیست درگیر تقدیری می‌شود که هیچ اختیاری در آن ندارد. تقدیرگرایی از سروروی فیلم می‌بارد و واکر را در محاصره‌ی خود درمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد. هیچ چیز روشنی در این میان وجود ندارد و همه چیز تاریک و سیاه است. همه‌ی آدم‌های این قصه لاجرم به‌سمت تقدیری می‌روند که دنیا برایشان کنار گذاشته است.

59_11zon
الی همکار واکر، کاراگاه و پلیس این قصه است. او همانند کاراگاهان سینمای نوآر وارد کهن‌الگوی همیشگی این دنیای تاریک یعنی نبرد خیر و شر می‌شود. جائی که کلاف سردرگمی از فساد در همه جای شهر ریشه دوانده و به این راحتی‌ها نیز از بین نمی‌رود. الی در این مسیر تنهاست، گویی او تنها پلیس و آدم شرافتمند این شهر است. الی تنها کسی است که تن به فساد شهر نداده و حالا باید به تنهایی از پس تمییز کردن این شهر نفرینی بربیاد. «گاتهامی» که بتمن ندارد اما در عوض در انتظار پلیسی است که باید راه رستگاری را برود و خود را تطهیر کند.

فیلم ویرانی با اینکه حیات خود را مدیون جلوه‌های ویژه‌ی زمان حال سینماست اما از لحاظ هویتی به سینمای اکشن ۷۰ و ۸۰ میلادی پایبند است

سینمای اکشن تحت تاثیر مستقیم جنگ جهانی دوم، جنگ ویتنام، سیاست‌های حاکم بر آمریکا و تصمیمات رونالد ریگان و ریچارد نیکسون طی چند دهه‌ی میلادی شکل گرفت و پایه‌ریزی شد. این ژانر نیز شبیه همه‌ی ژانرهای سینمایی از جمله نوآر و تریلرها تحت تاثیر مستقیم سیاست‌های جامعه خلق شده است. سینمای اکشن تا قبل از ظهور جلوه‌های ویژه، پارادایم‌های خود را بنا نهاد و ویژگی‌هایی را به‌وجود آورد که خاص این ژانر شدند. فیلم ویرانی با اینکه حیات خود را مدیون جلوه‌های ویژه‌ی زمان حال سینماست اما از لحاظ هویتی به سینمای اکشن دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی پایبند است. سینمای اکشن دهه‌ی ۷۰ بخاطر جامعه‌ی تاریک آمریکا فضای هولناکی دارد. در نبرد خیر و شر، زور خیر به شر نمی‌رسد و قهرمان به‌سختی می‌تواند راه خود را پیدا کند، همان چیزی که در سینمای نوآر اتفاق می‌افتد. واکر و الی نیز دو قهرمان این داستان در جریان شر گم شده‌اند و نمی‌توانند مسیر درست را ببینند. بدبینی و تردید در وجود این دو نفر ریشه دوانده و گویا هیچ چیز امید بخشی در این بین وجود ندارد.

بعد از رفتن نیکسون شرایط سینمای اکشن در دهه‌ی ۸۰ تغییر کرد. با بهتر شدن وضعیت و از بین رفتن ناملایمات سیاسی و اجتماعی، کم‌کم سروکله‌ی قهرمان یکه زنی که همه‌ی دشمنان را آچمز می‌کند، پیدا شد. واکر و الی نیز دقیقا از جریان همین سینما بیرون آمده‌اند. آن‌ها می‌زنند و می‌کشند تا که شاید گاتهام افسارگسیخته را نجات دهند. با اینحال ویرانی بخاطر فضای تیره و ناامیدکننده‌ای که می‌سازد، بیشتر هویت خود را به سینمای اکشن دهه‌ی ۷۰ گره می‌زند. البته این نکته را هم باید در نظر داشت که ضعف فیلمنامه و روایت یک دنباله‌روی ناشیانه از قالب بودن اکشن بر درام در فیلم‌های اکشن دهه‌ی ۸۰ است.

60چ
سینمای نئونوآر این فیلم در قالب اکشنی به جریان افتاده که درام را به کناری زده است. اکشن کاملا سوار قصه حرکت می‌کند و فیلمساز تا کشمکشی کم می‌آورد، جایش را با خون و مسلسل پر می‌کند. چیزی که این فیلم کم دارد، درامی است که کنش‌ها و کشمکش‌ها را کنار یکدیگر بچیند و ارتباط بهتری با شخصیت‌هایش برقرار کند. فیلم آنقدر در تایم کوتاهی اتفاق می‌افتد که روایت فرصت پرداختن به هیچکدام از ایده‌هایش را نمی‌یابد. ایده‌ی اصلی فیلم این است که چه کسانی یاکوزاهای ژاپنی را به رگبار بسته‌ و کوکائیین‌ها را دزدیده‌اند؟ همانطور که مشخص است پایه و اساس این فیلم روی یک معما و پرسش شکل گرفته است. حالا گرت ایوانز می‌آید و بجای خلق کشمکش و تعلیق بیشتر سکانس‌هایش را با اکشن و تیراندازی پر می‌کند. مثلا بجای تعقیب‌وگریز و پازل‌چینی‌های مرسوم در اینگونه از فیلم‌ها اسلحه‌ای بیرون می‌آید و همه را می‌کشد.

سینمای نئونوآر این فیلم در قالب اکشنی به جریان افتاده که درام را به کناری زده است. اکشن کاملا سوار قصه حرکت می‌کند و فیلمساز تا کشمکشی کم می‌آورد، جایش را با خون و مسلسل پر می‌کند

این اکشن‌ها آنقدری مسلسل‌وار اتفاق می‌افتند که بیشتر شخصیت‌ها به نظر مخاطب احمق جلوه می‌کنند. یاکوزاها بدون اینکه به‌دنبال چون‌وچرای ماجرا باشند و نگاه عمیق‌تری به حادثه‌ی آن شب بیندازند، دست به اسلحه می‌برند و فقط می‌کشند. اینجا هیچ کنشی وجود ندارند و تنها این آتش و مسلسل است که به همه چیز پاسخ نشان می‌دهد. شخصیت‌ها نیز همگی‌شان نه بکگراند مشخصی از خود دارند و نه می‌توان باهاشان ارتباط برقرار کرد. عموی میا به چشم برهم‌زدنی می‌آید و می‌رود، ملودرام بین‌شان شکل نمی‌گیرد و اصلا نمی‌فهمیم که چرا او به یکباره خود را بخاطر میا به کشتن می‌دهد. الی هم دقیقا همینگونه است. قهرمانی که نه چیز زیادی ازش می‌دانیم و نه می‌توانیم باهاش ارتباط خوبی برقرار کنیم.

تام هاردی نیز همان تام هاردی همیشگی است. همان رفتارها، همان لحن حرف زدن و همان حس‌وحال‌. به‌جز جهان نوآری این فیلم چیز جذاب دیگری به چشم نمی‌آید و گرت ایوانز بواسطه‌ی Havoc ضعیف‌ترین فیلم کارنامه‌اش را می‌سازد.

منبع: زومجی

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید