نقد سریال چرخ زمان ( The wheel of Time)؛ سریال پر خرج آمازون کنسل شد!

سریال چرخ زمان دومین پروژهی پرخرج شبکه آمازون که براساس رمانهای رابرت جردن ساخته شده است، در فصل سوم کنسل شد.
وقتی اعلام شد دومین پروژهی پرخرج آمازون بعد از سریال ارباب حلقهها «The Lord Of The Rings» در راه است، طرفداران رابرت جردن (Robert Jordan) و آثار سینمای فانتزی بهشدت مشتاق این بودند که ببینند آمازون چه چیزی ساخته است. اما به محض اینکه فصل اول سریال چرخ زمان روی پلتفرمها قرار گرفت، همه را ناامید کرد و دوباره این ایده بین مخاطبان مطرح شد که تنها شبکهی HBO است که میتواند از پس فیلمهای فانتزی و افسانهای برآید. بعد از اتمام فصل اول چرخ زمان هیچ مخاطب و منتقدی باورش نمیشد که سریال برای فصلهای بعدی نیز تمدید شده باشد اما آمازون مصمم بود که تا انتهای مسیر پیش برود.
سینمای اقتباسی، سینمایی پرریسک است، شبیه راه رفتن روی لبهی پرتگاه میماند. وقتی فیلمسازی برای اقتباس بهسمت دنیای ادبیات کشیده میشود، دست به قمار بزرگی میزند، درست است که قصهی آماده و امتحان پسدادهای گیرش آمده است اما اگر خراب کند طرفداران همان کتابها و منتقدان، دست به نقدهای فاجعهباری میزنند. درواقع سینمای اقتباسی اینگونه است یا باید، اثر بهشدت خوبی ساخت و یا اصلا چیزی نساخت! این سریال باز هم در فصل دوم خود نتوانست اقبال خوبی را در میان مخاطبان داشته باشد اما همچنان از سمت آمازون تمدید شد. تا اینکه حالا بعد از فصل سوم این شبکه تصمیماش را گرفت و چرخ زمان را پس از سه فصل کنسل کرد.
در ادامه داستان فیلم لو میرود

بعد از انتشار کتاب ارباب حلقههای تالکین ( J. R. R. Tolkein)، رمانهای زیادی به تقلید از آن وارد دنیای نشر شدند. داستان چرخ زمان «The Wheel Of Time» هم یکی از آن رمانهایی بود که در حالوهوای اثر تالکین نوشته شده است
بعد از انتشار کتاب ارباب حلقههای تالکین ( J. R. R. Tolkein)، رمانهای زیادی به تقلید از آن وارد دنیای نشر شدند. داستان چرخ زمان «The Wheel Of Time» هم یکی از آن رمانهایی بود که در حالوهوای اثر تالکین نوشته شده است. The Wheel Of Time در میان این آثار الهام گرفته شده، بهخاطر خلق فضای تازهتر و بدیعترش مورد توجه قرار گرفت و به شهرتی نسبی رسید. مجموعه رمان چرخ زمان که در ۱۴ جلد به چاپ رسیده است، هر جلدش منبع اقتباس یکی از فصلهای این سریال است. فضای کلی حاکم بر این سریال باتوجهبه منبع اقتباساش تعلق خاطر زیادی به فیلم ارباب حلقهها دارد و مخاطبی که این سهگانه را دیده باشد، محال است هنگام تماشای گرههای داستانی، لوکیشنها، شخصیتها و دیگر عناصر و المانهای چرخ زمان، در ذهناش با اثر پیتر جکسون آشناپنداری نکند.
البته این وفاداری به ارباب حلقهها بیشتر در دو فصل قبلی خودش را نشان میدهد. در این فصل جائی که سریال خودش را نسبتا پیدا کرده و لحن خود را ساخته است، این وابستگی کمتر به چشم میآید. در فصلهای پیشین، سریال بین تلههای مقایسهای زیادی گیر افتاده بود، مخاطبان بخاطر وابستگی سریال به ارباب حلقهها، چرخ زمان را هم با کتابهای جردن مقایسه میکردند و هم با سهگانهی ارباب حلقهها. بههمین دلیل چرخ زمان نتوانست مخاطبان زیادی را به خود جذب کند، قطعا اگر The Wheel Of Time برداشتی از رمان دیگری بود یا سهگانهی ارباب حلقههایی وجود نداشت، این اثر در ناخودآگاه تماشاگر بهتر عمل میکرد، چراکه الگویی برای مقایسه پیدا نمیشد و موقعیتی در ذهن تماشاگر آشناپنداری نمیکرد.

رمانهای جردن مملو از فرهنگها، زبانها، و مذاهب هستند، تناسخ حرف اول را میزند و فلسفهی بودا، تائو و هندو در بستر قصه حرکت میکنند
۳ هزار سال پیش اژدهایی موجب از بین رفتن نظم دنیا و ورود تاریکی به دنیای انسانها شد، حال همان اژدها در کالبد شخصی جوان دوباره متولد شده است. مویرین (Rosamund Pike)، آی سدای (Aes Sedai) بلندپایهی برج سفید قبل از اینکه نیروهای تاریکی این شخص را در خدمت خود بگیرند، به دورود میرود و او را بههمراه چند نفر دیگر پیدا میکند، جائی که خون باستانی قدرتمندی در جریان است و نیروهای تاریکی درصدد نابودیاش هستند. مورین اتفاقات زیادی را با این گروه چند نفره پشت سر میگذارد و بالاخره موفق میشود که آنها را به برج سفید ببرد. در آخرین قسمت از فصل گذشته، سریال با نقطه عطف مهمی تمام شد. رند آثور طبق پیشگوییها در فالم بهعنوان اژدها خودش را معرفی کرد و بهطور دراماتیک در چرخ زمان پا به سفر قهرمانی و تقدیریاش گذاشت. همهی دوستانش در آنجا به او رسیدند و اشامیل نیز تولد شمشیر ماهیخوارنشان و باستانی رند کشته شد.
در قسمت اول فصل سوم همهی گروه رند بههمراه مورین به تاروالون برمیگردند. در همین ابتدای چرخ زمان نقطه عطف دیگری شکل میگیرد اتفاقی که ادامهی مسیر قهرمانان قصه را مشخص میکند. لیاندرین بهعنوان آژای سیاه بههمراه دیگر خواهران آیسدایی که به نیروی تاریکی ملحق شدهاند در برج سفید دست به شورش میزنند و وسایل مهمی را از برج با خود میبرند. همین اتفاق تبدیل به نقطه عطف مهمی میشود و روایت خودش را به مسیر دیگری میکشاند. کنشهایی که سفر قهرمانی رند را برای رفتن به صحرای آییل شکل میدهند. رمانهای جردن مملو از فرهنگها، زبانها، و مذاهب هستند، تناسخ حرف اول را میزند و فلسفهی بودا، تائو و هندو در بستر قصه حرکت میکنند و اساطیر شرق و غرب با مسائل متافیزیکی وارد روایت داستان میشوند مسائلی که در دو فصل قبلی کمتر بهشان پرداخت شده بود.

قسمت اول فصل سوم پر از نماد و است و کهنالگو. مملو از اشارههای باستانی، کشمکشهایی که از ناخودآگاه بشری میآیند و او را برای پیمودن ادامهی مسیرش همراهی میکنند
رند در کالبد جدیداش پس ۳۰۰۰ سال دوباره متولد شده است. طردشدگان و اشامیل که برگرفته از همان روابط کارمایی در زندگیهای گذشته هستند، دوباره سر راه اژدهای متولد شده قرار میگیرند. رند حالا زندگیاش بین تصمیماتی که چرخ برایش گرفته است و انتخابهایی که خودش دارد گیر افتاده است. جبر و اختیار، ناخودآگاه و خودآگاه، نیاکان و زندگیهای گذشته. رند درگیر تقدیر است او اژدهای چرخ زمان کنونی است اما خودآگاهاش انتخاب میکند که سمت نور باشد و یا تاریکی. رند بر خلاف فصلهای قبلی دیگر آن اژدهای منفعل نیست. او بزرگ شده است، به درک صحیحی از جایگاهاش رسیده و حالا عامدانه دست به تصمیمات بزرگی میزند.
این فصل بیش از هر چیز دیگری، روایتی است دربارهی قهرمان و سفر قهرمانیاش. دربارهی مسیری که رند را بهسوی تقدیرش میکشاند. رند باید شمشیرش را در دست بگیرد و بزرگ شود اما دوستانش و نقطهی امنی که او در آن ایستاده است، اژدهای تازه متولد شده را از رسیدن به طبیعت وجودیاش باز میدارد. ورود به سفر قهرمانی بدون خطر کردن نمیشود، بدون رها نکردن نمیشود، بدون از دست دادن نمیشود. مویرین رند و دوستانش را به دل خطر میاندازد، مثل وقتی که ناینیو، اگوین را به دل رود پرتاب کرد تا در رودخانه به جریان بیفتد و سفرش را آغاز کند. تا از دل خطر، تقدیرش را ببیند.

طبق آئین مهرورزی، میترائیسم و بعد از آن بودیسم که درنهایت همهشان اندیشههای یونگ را پایهگذاری کردند، انسان باید اجازه دهد تا طبیعت دروناش با طبیعت اطرافاش همسو شود، اینجاست که سفر قهرمان اتفاق میافتد
فصل سوم برخلاف دو فصل قبلی هم لحن خود را پیدا کرده و هم تاحدودی از سرگردانی درآمده است و کارکترها وارد سفر قهرمانی خودشان شدهاند بههمین دلیل اکنون بدتر زمان ممکن برای کنسل شدن این سریال بود. چرخ زمان یا باید در همان فصل اول کنسل میشد و یا تا فصل چهارم نیز ادامه پیدا میکرد، چراکه بهنظر میرسد سازندگان سریال چرخ زمان در فصل سوم متوجه شدهاند که در چه جهانی قرار دارند و تکلیفشان برای نحوهی ادامهی این روایت چیست. مشکل آمازون این بود که بیش از حد داستان اصلی را دستکاری کرد و صدای طرفداران رابرت جردن را درآورد. از طرفی هم فیلم در دو فصل قبلی آنقدری کاشتهای قوی نداشت که مخاطب را به خود جذب کند، جلوههای ویژهی ضعیف نیز که بماند.
حالا آمازون در این فصل میخواسته همهی ضعفها را جبران کند. دو فصل قبلی اطلاعات چندانی راجعبه شخصیتها و قصه به ما نمیدادند اما در این فصل تا دلتان بخواهد زیر بمبارانی از اطلاعات دراماتیکی قرار خواهیم گرفت. در این قسمتها همهی شخصیتها با خاصیتهای علتومعلولی خود سروکلهشان پیدا میشود و هرکدام داستان منحصربفرد خود را تعریف میکنند. در این فصل آنقدر خرده داستانها زیاد هستند که مخاطب یادش میرود کدام شخصیت به کجا رفت و به دنبال چه چیزی بود. آمازون میخواهد هر چرا که در دو فصل قبلی نگفته در این فصل بگوید فصل اول و دوم قسمتهایی خالی و لخت بودند اما این فصل از حجم زیاد اطلاعات در حال ویرانی است.

از همان ابتدا استراتژی در نظر گرفته شده برای تولید این سریال اشتباه بود. گویا آمازون حالا به خودش آمده و فهمیده که در دو فصل قبلی چه کارهایی را انجام نداده است. سریال چرخ زمان، اثری وفادار به منبع اصلیاش نبود، چیزی که عصبانیت طرفدارانش را برانگیخت. برای کنسل شدن این سریال هم زود است و هم دیر، ای کاش در همان فصل ابتدایی کنسل میشد نه حالا که، چرخ زمان به شناخت نسبی از شخصیتهایش رسیده است.
منبع: زومجی