نقد و بررسی فیلم How to Train Your Dragon؛ اقتباسی وفادارانه یا کپی مو به موی انیمیشن؟

فیلم How to Train Your Dragon یا به فارسی چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم اثری ماجراجویی و فانتزی میباشد. این فیلم که محصول سال ۲۰۲۵ و کمپانی دریم ورکس است، اقتباسی از انیمیشنی به همین نام محسوب میشود. انیمیشنی که خودش بر پایه کتابی نوشتهی کرسیدا کوول ساخته شده است.
نویسنده و کارگردان لایو اکشن How to Train Your Dragon دین دبلوا است و از بازیگران این فیلم میتوان به میسون تیمز (هیکاپ)، نیکو پارکر (آسترید)، جرارد باتلر (استویک)، جولیان دنیسون (فیشلکس)، گابریل هاول (اسناتلات)، برانوین جیمز (رافنات)، هری تروالدوین (تافنات)، نیک فراست (گابر) اشاره داشت.
داستان در یک دنیای وایکینگی و افسانهای به نام برک اتفاق میافتد، جایی که انسانها و اژدها در تضاد هستند. هیکاپ هادوک سوم، پسر رئیس قبیله، یک وایکینگ جوان و ضعیف است که به جای شکار اژدها، به دنبال درک و دوستی با آنهاست. در یکی از نبردها، هیکاپ موفق میشود یک اژدهای نادر (بیدندان) را شکار کند، اما به جای کشتن او، تصمیم میگیرد که او را آزاد کند و بعد کم کم با او ارتباط برقرار میکند و حتی مانند نام فیلم به تربیت کردن او میپردازد. یعنی هیکاپ و بیدندان به تدریج دوستی عمیق و خاصی برقرار میکنند. هیکاپ با استفاده از روشهای نوین، بیدندان را تربیت میکند و یاد میگیرد که چگونه با اژدها ارتباط برقرار کند.
همزمان، هیکاپ با چالشهایی از جمله عدم پذیرش قبیلهاش و ظهور یک تهدید بزرگتر، یعنی اژدهای غولپیکر مواجه میشود. او تلاش میکند تا قبیلهاش را متقاعد کند که اژدهاها میتوانند دوستان و متحدان خوبی باشند. در نهایت، هیکاپ و بیدندان به همراه دیگر وایکینگها و اژدهاها با تهدید بزرگتر مقابله میکنند و اتحاد جدیدی را شکل میدهند. این داستان به ما میآموزد که دوستی، همکاری و پذیرش تفاوتها میتواند به نتایج مثبت و غیرمنتظرهای منجر شود. چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم (How to Train Your Dragon) که نامهای دیگری مانند مربی اژدها یا اژدها سواران نیز دارد، یکی از انیمیشنهای برجسته و محبوب است که نه تنها در دنیای سینما موفقیتهای زیادی کسب کرده، بلکه به عنوان یک اثر فرهنگی عمیق در دل مخاطبان جا باز کرده است.
این انیمیشن سینمایی نخستین بار در سال ۲۰۱۰ اکران شد و دو دنباله دیگر نیز برای آن ساخته شد؛ همچنین در ادامه، یک انیمیشن سریالی بر اساس همین انیمیشن سینمایی ساخته شد. این انیمیشن با داستانی جذاب و شخصیتهای قوی، به بررسی موضوعاتی مانند دوستی، شجاعت و همکاری میان انسان و موجودات افسانهای میپردازد. در حال حاضر با افزایش تقاضا برای لایو اکشنها، اقتباس از این انیمیشن محبوب به یک چالش جذاب و در عین حال پیچیده تبدیل شده است. یکی از جنبههای مهم این انیمیشن، پیامهای عمیق آن است که به ما یادآوری میکند چگونه میتوانیم از ترسها و پیشداوریها عبور کنیم و به درک و همدلی برسیم.
داستان هیکاپ و اژدهایش، بیدندان، نه تنها یک داستان ماجراجویانه است، بلکه درسهایی از عشق، وفاداری و اهمیت پذیرش تفاوتها را نیز به ما میآموزد. این پیامها در لایو اکشن نیز میتوانند به خوبی منتقل شوند، اما نیاز به دقت و حساسیت بیشتری دارند. در مورد ارتباط بین انیمیشن و لایو اکشن، باید گفت که لایو اکشنها معمولاً تلاش میکنند تا روح و هویت اصلی انیمیشن را حفظ کنند. در این مورد خاص، سازندگان باید به جزئیات طراحی شخصیتها و دنیای اژدها توجه کنند. استفاده از تکنولوژیهای پیشرفته مانند CGI میتواند به ایجاد اژدهای واقعیتر و جذابتر کمک کند. همچنین، موسیقی و صداگذاری نیز باید به گونهای باشد که حس و حال انیمیشن اصلی را بازتاب دهد. در واقع، موفقیت یک لایو اکشن به توانایی آن در ایجاد یک تجربه بصری و احساسی مشابه با انیمیشن بستگی دارد.
اما اقتباس از انیمیشن به لایو اکشن، چالشها و ریسکهای خاص خود را نیز دارد. یکی از بزرگترین چالشها، حفظ هویت و روح انیمیشن در نسخه لایو اکشن است. هر گونه تغییر غیر ضروری در داستان یا شخصیتها ممکن است باعث ناامیدی طرفداران شود. تماشاگران معمولاً انتظارات بالایی از لایو اکشنها دارند، به ویژه اگر با انیمیشن اصلی آشنا باشند. بنابراین، سازندگان باید با احتیاط عمل کنند و از تغییرات عمده در داستان یا شخصیتها پرهیز کنند. علاوه بر این، استفاده از تکنولوژیهای جدید برای ایجاد اژدها و محیطهای طبیعی میتواند هزینهبر باشد و نیاز به مهارتهای خاصی دارد.
ایجاد جلوههای ویژهای که بتوانند واقعگرایی و جذابیت را به تصویر بکشند، از چالشهای دیگر این پروژه است. همچنین، سازندگان باید به فرهنگهای مختلف توجه کنند. اگرچه داستان اصلی جهانی است، اما باید مراقب بود که عناصر فرهنگی به درستی و با احترام در لایو اکشن گنجانده شوند تا مخاطبان مختلف بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. در نهایت، انتظارات تماشاگران از یک لایو اکشن میتواند بسیار بالا باشد.
آنها معمولاً انتظار دارند که این نسخه نه تنها داستان اصلی را حفظ کند، بلکه تجربهای جدید و جذاب را نیز ارائه دهد. این انتظارات میتواند فشار زیادی بر روی تیم تولید ایجاد کند و نیاز به خلاقیت و نوآوری بیشتری داشته باشد. به طور کلی، اقتباس از فیلم چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم به عنوان یک لایو اکشن میتواند فرصتی عالی برای معرفی این داستان جذاب به نسلهای جدید باشد.
با این حال، سازندگان باید با احتیاط و دقت به این پروژه نزدیک شوند تا بتوانند انتظارات تماشاگران را برآورده کنند و در عین حال پیامهای اصلی داستان را حفظ کنند. این چالشها و ریسکها میتوانند به یک تجربه سینمایی فوقالعاده تبدیل شوند اگر به درستی مدیریت شوند. در نهایت، اگر سازندگان بتوانند تعادل مناسبی بین نوآوری و وفاداری به منبع اصلی برقرار کنند، احتمالاً موفقیت بزرگی را در انتظار خواهند داشت. اما سوال اصلی این است که تا چه اندازه این فیلم توانسته مانند انیمیشن قوی و درست حاضر شود.
فیلم How to Train Your Dragon هیجانانگیز شروع میشود. هیکاپ توضیحاتی در مورد محل زندگیاش یعنی برک میدهد و بعد حملهای ناگهانی رخ میدهد که از همان اول به تشکیل فضا و جو فانتزی، ماجراجویانه و پرهیجان اثر کمک بسزایی میکند. در این اثر که در ژانر ماجراجویی و فانتزی میباشد، طراحی صحنه بسیار مهم است و در عمل طراحی صحنه توانسته به خوبی فضای اثر و برک را ایجاد کند؛ این طراحی صحنه دارای جزئیات فراوان است و مشخص است که روی این موضوع دقت بسیار شده است. فضایی که وایکینگها در آن زندگی میکنند به خوبی به تصویر کشیده شده است.
البته گاهی نیز بکگراندها، صحنهها و شاید برخی اجزای صحنه، تصنعی و غیرقابل باور جلوه میکند اما به طور کلی طراحی صحنه قابل قبول است. در گریم کاراکترها بسیار توجه شده که کاراکترها نزدیک به شکل انیمیشنیشان باشند تا انتظار مخاطبان نیز برآورده شود. گریم این فیلم، بسیار درست و به جا انجام شده، نزدیک به چیزی است که تماشاگران در انیمیشن دیده بودند و نزدیک است به شکل فیزیکی و چهرهی وایکینگها.
در همین راستا طراحی لباس نیز با دقت و جزئیات انجام شده و به خوبی با گریم هماهنگ شده است. طبعاً طراحی و اجرای صحنه، گریم و لباس بر اساس همان طراحیها و الگوهای انیمیشن بوده و تا حد زیادی سازندگان سعی کردهاند از این جهت بسیار وفادار به اثر باشند و این لایو اکشن را از لحاظ بصری، بسیار نزدیک به انیمیشن بسازند. البته که این نکته میتواند انتظارات برخی تماشاگران از این اقتباس را برآورده کند اما خلاقیت و تازگی در این طراحیها دیده نمیشود؛ اما به هر حال نمیشود به اجرای خوب این عناصر اشاره نکرد.
در چنین فیلم فانتزیای جلوههای ویژه بسیار مهم است و در این اثر به خوبی این جلوهها ساخته شدهاند؛ اگر چه که گاهی اوقات برخی جلوههای ویژه و بصری، خیلی تصنعی و حتی اغراقآمیز جلوه میکنند ولی باز هم در برخی قسمتهای دیگر فیلم، جلوههای بصری نسبتاً قوی است و همراه با موسیقی باعث ایجاد فضایی مهیج و ماجراجویانه میشود. انتخاب لوکیشن فیلم نیز به ایجاد جو و فضای مناسب اثر کمک کرده و درست است؛ البته اگر کمی بیشتر دقت و ظرافت به انتخاب لوکیشنها، پسزمینهها و نوع فیلمبرداری و جلوههای بصری اضافه میشد، قطعاً خبری از بخشهای تصنعی نبود؛ و ذهن تماشاگر هم کمتر به این سمت میرفت که چرا از پردهی سبز آن هم به این شکل مصنوعی استفاده کردهاند.
بازی بازیگران یکی از مشکلات مهم و اساسی How to Train Your Dragon به شمار میرود. بازی بازیگران بسیار ضعیف و بد محسوب میشود. مسلماً وقتی قرار است لایو اکشنی از روی یک انیمیشن ساخته شود، انتخاب بازیگران مخصوصاً بازیگران نقشهای اصلی بسیار مهم و پر ریسک است. اما عملکرد بازیگران در این اثر، فوقالعاده ضعیف است؛ هدایت غلط و بد بازیگران نیز به این ضعف دامن میزند. بازی خیلی از بازیگران، اغراقآمیز، غلو شده و تصنعی است. واکنشهایی که نشان میدهند، حرکاتشان، نوع فیزیک بدن آنها، حتی نوع بیان و صحبت کردن آنها مضحک است.
میسون تیمز که نقش اصلی این فیلم یعنی هیکاپ را ایفا میکند، در مقایسه با بقیه بازیگران (شاید به غیر از بازیگر استویک) کمی بهتر عمل میکند. او به خوبی میتواند بیعرضگی و دست و پا چلفتی بودن این کاراکتر را به تصویر بکشد؛ با این که در خیلی از مواقع بازی او اغراقآمیز و بیشتر از آن خشک، بیروح و تصنعی میشود و شاید به اصطلاح از قاب بیرون میزند، در کل عملکرد نسبتاً خوبی دارد. مسلماً عملکرد صداپیشگان انیمیشن How to Train Your Dragon با عملکرد بازیگران لایو اکشن آن مقایسه میشود و با اینکه تفاوتهایی بین کار این دو گروه وجود دارد و صداپیشگان تنها با صدایشان بازی میکنند و بازیگران باید به صدا، بدن و میمیک صورتشان تمرکز و تسلط داشته باشند؛ اما در هر صورت عملکرد بازیگران لایو اکشن بسیار ضعیفتر از صداپیشگان انیمیشن است و به طور کلی، بیشتر بازیگران نتوانستهاند به خوبی روح شخصیتهای انیمیشن را منتقل کنند.
حتی بازی آنها جلوهای انیمیشنی، کامیپوتری و خیلی مصنوعی دارد. در مقایسه با صداپیشگان انیمیشن، که بیشتر بر روی احساسات صوتی تمرکز داشتند، بازیگران لایو اکشن میتوانستند با استفاده از زبان بدن و حرکات چهره، عمق بیشتری به شخصیتها ببخشند که این امر میسر نشده است و احساسات و تحولات داخلی کاراکترها به خوبی نمایش داده نشده است و تغییر و تحول شخصیتها به خصوص آسترید به خوبی به تصویر کشیده نشده است. بازی برخی بازیگران نیز بیشتر حالتی تیپیکال دارد و بیشتر سعی میکنند تقلیدی ناشیانه از کاراکترهای انیمیشن و آن شکل کلیشهای وایکینگها داشته باشند تا تماشاگران با کاراکترها احساس نزدیکی کنند اما بیشتر، بازی آنها حال به هم زن و مضحک است.
و شاید یکی از بدترین بازیها و انتخاب بازیگرانی که انجام شده در اثر، مربوط به کاراکتر آسترید باشد؛ این کاراکتر که میتوانست به شکل جذابتر و موثرتری در اثر حضور پیدا کند و واکنشهای مناسبی نیز در برخورد با هیکاپ داشته باشد و رابطهی بهتری با هیکاپ برقرار کند، تنها به ضعیف بودن محدود میشود. بازی بازیگر این نقش پر از ایراد و بیشتر خشک، بیروح و تصنعی است. انتخاب بازیگر آسترید نیز پر ریسک و بر خلاف تصور ذهنی مخاطبان از این شخصیت بود؛ و خب این ریسک عملاً جواب نداد و حتی پتانسیل حضور این کاراکتر در اثر و روابطش با هیکاپ و دیگر کاراکترها را هدر داد.
بازیگران شخصیتهای فیشلکس، اسناتلات، رافنات و تافنات نیز بازیای اغراقآمیز، شاید تیپیکال و اغلب مصنوعی دارند که باعث میشود کاراکترهای انیمیشن جذابتر و دوستداشتنیتر و حتی صداپیشگیشان باورپذیرتر باشند. اما در این میان یک نکته جالب وجود دارد آن هم این است که جرالد باتلر که در نسخهی انیمیشنی به جای کاراکتر استویک صداپیشگی میکرد، در این لایو اکشن در قامت همان کاراکتر جلوی دوربین رفته و شاید یکی از معدود بازیگرانی باشد که بازی خوبی دارد. بهطور کلی بازی طبیعی و قابل باور در اثری فانتزی سختتر نیز هست. از این جهت که بازیگر در بازیاش، همانند فیلمنامه و عناصر بصری، باید یک حد و مرزی را تعیین کند تا نه اثر خیلی فانتزی، تصنعی و غیرقابل باور باشد و نه از آن طرف چیزی از فانتزی نداشته باشد و به بیراهه نرود. به همین دلیل است که بسیاری از بازیگران این فیلم، ضعفهای زیادی در بازیهایشان دارند.
همچنین مانند فیلمنامهی انیمیشن، در لایو اکشن به خوبی به رابطهی هیکاپ و اژدهایش (بیدندان) پرداخته شده است ولی عنصر کمدی، کمتر و به شکل ضعیفتری در این اثر دیده میشود. در ضمن عدم توازن ریتم و وجود برخی صحنههای اضافه و خستهکننده یکی از نقاط منفی اثر محسوب میشوند. گرافیک و جلوههای بصریای که در ساخت و طراحی کاراکترهای اژدها صورت گرفته، نسبتاً خوب است. یعنی کم و بیش به شکلی طراحی و اجرا شدهاند که طبیعی باشند و زیادی فانتزی و مصنوعی نباشند. علاوه بر این، موسیقی و صداگذاری در این لایو اکشن تأثیر قابل توجهی بر جو و اتمسفر فیلم دارد. موسیقی متن به خوبی با احساسات سکانسها هماهنگ شده و به انتقال احساسات کمک میکند.
استفاده از همان موسیقی انیمیشن نیز به ویژه در ابتدای فیلم، به خوبی به شکلگیری فضای هیجانانگیز اثر کمک میکند و یادآور انیمیشن نیز هست. همچنین در مورد کارگردانی باید گفت سبک کارگردانی در این فیلم به خوبی توانسته احساسات و داستان را از انیمیشن به لایو اکشن منتقل کند. کارگردان با استفاده از تکنیکهای خاص، از جمله جلوههای بصری، گریم، طراحی صحنه، لباس و نورپردازی، توانسته است فضای جادویی و ماجراجویانهی دنیای اژدهاها و برک را به تصویر بکشد. این انتخابهای بصری، به تماشاگران کمک میکند تا با شخصیتها و داستان ارتباط عمیقتری برقرار کنند. البته ضعفهای زیادی در هدایت بازیگران وجود دارد. در برخی موارد نیز کارگردان نتوانسته فیلم را پرهیجان و جذاب نگه دارد و اثر گاهی خستهکننده میشود.
برخی مشکلات نیز در تصنعی بودن و زیادی فانتزی بودن برخی عناصر بصری فیلم وجود دارد. البته این نکته نیز قابل توجه است که کارگردانی با اینکه توانسته فضای ماجراجویی و فانتزی خوبی را به وجود بیاورد اما چیز تازهای برای ارائه ندارد و تنها تکرار بیهوده انیمیشن سینماییاش میباشد. مهمترین ضعف کارگردانی نیز از همین جهت است؛ زیرا کار خاصی انجام نداده، سعی کرده همان چیزی که در انیمیشن بوده را دوباره به تصویر بکشد و فیلم را به فروش برساند. غیر از این، کیفیت تصویربرداری در How to Train Your Dragon بسیار بالا است.
در سکانسهای هیجانانگیز و ماجراجویانه که بخش زیادی از فیلم را تشکیل میدهند مخصوصاً سکانسهای ابتدایی فیلم، فیلمبرداری به همراه نورپردازی درست، جلوههای ویژه و بصری قوی توانستهاند به ایجاد جو و اتمسفر مناسب فیلم کمک کنند و فضای فانتزی و مهیجی را به وجود بیاورند. اما یکی از مشکلات مهم اثر زمان طولانیتر آن نسبت به قسمت اول انیمیشن سینمایی چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم میباشد که بیهوده افزایش یافته است.
لایو اکشن How to Train Your Dragon اقتباسی بسیار وفادارانه نسبت به انیمیشن سینماییاش محسوب میشود. از آن نوع اقتباسهایی که صحنه به صحنه از روی محل اقتباسشان انجام میشوند. و شاید بیشتر از اینکه اقتباسی وفادارانه باشد، کپی مو به موی انیمیشن است؛ اما این موضوع، نقطهی قوتی محسوب نمیشود چرا که این لایو اکشن چیز تازهای برای ارائه ندارد. ایدههای جدید و نو ندارد و تنها به تکرار همان داستان و روایت انیمیشن میپردازد. اقتباس مو به مو از آثار سینمایی، به ویژه در مورد انیمیشنهایی مانند چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم، میتواند با ایرادها و ضعفهای قابل توجهی همراه باشد.
این نوع اقتباس معمولاً به معنای باز تولید دقیق داستان، شخصیتها و عناصر بصری اثر اصلی است، بدون آن که نوآوری یا تغییرات معناداری در آن ایجاد شود. یکی از بزرگترین ایرادها در اقتباس مو به مو، فقدان خلاقیت و نوآوری است. در این حالت، اثر جدید یعنی همین لایو اکشن How to Train Your Dragon، تنها به تکرار داستان و عناصر موجود در انیمیشن اصلی میپردازد و هیچ ایده یا مفهوم تازهای به مخاطب ارائه نمیدهد. این موضوع میتواند منجر به یکنواختی و کسلکنندگی برای تماشاگران شود، به ویژه اگر آنها پیشتر اثر اصلی را دیده باشند. از سوی دیگر، اقتباس مو به مو ممکن است نتواند با نیازها و علایق مخاطبان جدید سازگار شود.
داستانها و شخصیتها در یک زمینه فرهنگی خاص شکل میگیرند و ممکن است در یک فرهنگ یا جامعه دیگر به خوبی درک نشوند. این عدم تناسب میتواند به کاهش جذابیت اثر جدید منجر شود و در نهایت باعث نارضایتی تماشاگران گردد. همچنین، این نوع اقتباس معمولاً فاقد تحلیل و تفسیر عمیق است. سازندگان لایو اکشن How to Train Your Dragon از ارائه دیدگاههای جدید و تفسیرهای شخصی غافل شدهاند و به همین دلیل اثر جدید فاقد ارزش افزوده میباشد. تماشاگران نیز ممکن است احساس کنند که تجربه تماشای اثر جدید به سادگی تکرار تجربه قبلی است و هیچ عمق یا جذابیتی به آن اضافه نشده است.
در نهایت، اقتباس مو به مو میتواند به کاهش توانایی یادگیری و توسعه مهارتهای تحلیلی تماشاگران منجر شود. اگر مخاطبان تنها به تماشای یک نسخه تکراری از یک داستان بپردازند، ممکن است نتوانند از آن تجربهای جذاب و غنی کسب کنند. این موضوع باعث میشود نتوانیم لایو اکشن How to Train Your Dragon را به خودی خود، یک اثر مستقل و تازهتر و بهتر بپذیریم. بهطور کلی، اقتباس مو به مو از انیمیشنهای سینماییای مانند چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم میتواند با ضعفها و ایراداتی جدی همراه باشد که از فقدان خلاقیت و نوآوری تا عدم تطابق با نیازهای مخاطب را شامل میشود. این نوع اقتباس نه تنها به غنای فرهنگی و هنری کمک نمیکند، بلکه به تکرار و یکنواختی در صنعت سینما منجر میشود و تنها سودش برای سازندگان، فروش بیشتر است.
فیلم How to Train Your Dragon (چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم) به عنوان یک لایو اکشن اقتباسی (یا شاید دقیقتر، کپی مو به مو) از انیمیشن محبوبی که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد، تلاش کرده است تا داستان اصلی را با وفاداری بیش از حد به تصویر بکشد. با این حال، این فیلم با چالشهای متعددی مواجه است. طراحی صحنه، لباس، موسیقی، گریم و جلوههای ویژه به خوبی فضای دنیای وایکینگی و اژدهاها را به تصویر میکشند، اما اکثر بازیگران نتوانستهاند به خوبی روح شخصیتها را منتقل کنند و عملکرد آنها اغلب ضعیف، اغراقآمیز، بیش از حد تیپیکال و تصنعی به نظر میرسد.
همچنین، فقدان خلاقیت و نوآوری در روایت و عدم ارائه ایدههای جدید، باعث میشود که این لایو اکشن به تکرار داستان اصلی انیمیشن بپردازد و تنها یادآوری خاطرات جذاب برای مخاطبان باشد؛ و شاید جذابتر و جدیدتر باشد برای کسانی که نسخهی انیمیشنی را ندیدهاند. عدم توازن ریتم و وجود برخی جلوههای بصری تصنعی به این ضعفها دامن میزند. بهطور کلی با وجود تمام ضعفها و مشکلاتی که اثر دارد، میتوان آن را یک لایو اکشن قابل قبول و خوب توصیف کرد؛ و همچنان با نادیده گرفتن برخی ضعفهای این فیلم و با در نظر گرفتن نقاط مثبت فراوانش میتوان از این اثر لذت برد و سرگرم شد؛ دست کم برای کسانی که به ژانر فانتزی و ماجراجویی علاقه دارند و از طرفداران انیمیشن چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم بوده و هستند.
منبع: گیمفا