سمفونی درد، عشق و رفاقت

ما چارهای جز گفتوگو نداریم. این جملهای است از زبان شخصیت سعید، در نامهای که شاید هرگز نباید دیر میرسید. نامهای که دیر آمد، اما صادق بود، انسانی بود، و در بطن خود، روایتی از فقدان و ناتوانی در گفتوگو داشت. تینا پاکروان، در مونولوگی تماشایی که متن آن به شکلی هوشمندانه با تصاویر سیاهوسفید و تدوینی معکوس همراه شد، موفق شد نهتنها دل تماشاگر را بلرزاند، بلکه نشان دهد چرا «تفاهم» در لحظات سرنوشتساز، از مهمترین نیازهای هر نسلی است.
درامی تاریخی که نامش را از واژهای ریشهدار و اندوهبار وام گرفته، چگونه میتواند روایتی امیدبخش باشد؟ تینا پاکروان با ساخت سریال «تاسیان»، نشان داد میتوان در میانهی تلاطم تاریخ، از عشق گفت، از رفاقت نوشت، از گفتمان و همبستگی سخن راند و در عین حال، مرثیهای برای از دسترفتهها سرود. قسمت یکی مانده به پایان این سریال، بهدرستی با عنوان «خداحافظ رفیق» نقطه اوج روایت بود. لحظهای که درام به شدیدترین تنش عاطفیاش میرسد، نهتنها سرنوشت دو رفیق را به خون میآلاید، بلکه بذر یک سوگواری جمعی را در دل مخاطب میکارد.
ما چارهای جز گفتوگو نداریم. این جملهای است از زبان شخصیت سعید، در نامهای که شاید هرگز نباید دیر میرسید. نامهای که دیر آمد، اما صادق بود، انسانی بود، و در بطن خود، روایتی از فقدان و ناتوانی در گفتوگو داشت. تینا پاکروان، در مونولوگی تماشایی که متن آن به شکلی هوشمندانه با تصاویر سیاهوسفید و تدوینی معکوس همراه شد، موفق شد نهتنها دل تماشاگر را بلرزاند، بلکه نشان دهد چرا «تفاهم» در لحظات سرنوشتساز، از مهمترین نیازهای هر نسلی است.
نامه سعید به شیرین، فقط بخشی از روایت نبود، بلکه عصاره تمام آن چیزی بود که «تاسیان» به دنبال آن است: مواجهه با خود، اعتراف به اشتباهات، و تلاش برای گشایش در گرههای فروبسته گذشته.
شخصیتپردازیهای سریال، بهویژه در مورد رابطه امیر و سعید، با درایت و تدبیر انجام شده است. مخاطب از ابتدا تنش را میان آنها حس میکند، اما وقوع فاجعه، تدریجی و با حسابگری پیش میرود. مرگ سعید به دست امیر نه یک اتفاق ناگهانی، بلکه نتیجه انباشت بغضها، سوءتفاهمها و زخمهاییست که درمان نشدند. پاکروان با کارگردانی سنجیدهاش در سکانس قتل، توانسته است احساسیترین بخش سریال را بهگونهای روایت کند که نه اغراقآمیز باشد و نه سرد؛ بلکه درست در نقطه تلاقی عقل و دل.
در قسمت بیست و دوم تاسیان ، بازی هوتن شکیبا در نقش امیر به اوج بلوغ خود میرسد. تماشای استیصال، ترس، اندوه و خشم در صورت و رفتارهای او، نقطه قوت دراماتیک این بخش از سریال است. او نقش مردی را ایفا میکند که مجبور به حذف رفیق قدیمیاش میشود، و پس از آن، اسیر تبعات اخلاقی، روانی و احساسی این تصمیم میگردد. لحظهای که با خون سعید مواجه میشود، قلب تماشاگر هم با او به درد میآید.
درامی که به تاریخ و سیاست گره خورده، اگر فقط از چشم مردان روایت شود، ناقص میماند. پاکروان اما، با روایتی زنانه، صبورانه و با درک عمیق از عواطف، زنان را به عنوان موتور پیشران احساسی سریالش معرفی میکند. شخصیتهایی مانند هما (پانتهآ پناهیها) و حوری (ریحانه رضی) نهتنها حاشیه نیستند، بلکه ستونهای پنهان اما استواری هستند که بار روایت را به دوش میکشند. هما، زنی استوار و فداکار است که حتی در غم، خم نمیشود؛ و حوری، زن امروزینی است که با همه زخمهایش، همچنان در کنار همسر و فرزند ایستادگی میکند.
تاسیان فقط روایتی از عشق یا رفاقت نیست؛ این سریال در لایهای عمیقتر، ایران پیش از انقلاب را به تصویر میکشد؛ ایرانی که در حال پوستاندازیست، پر از تضاد، پر از شکافهای سیاسی و فرهنگی. اما در دل همین آشوب، کارگردان با لحنی آرام و پخته از همبستگی میگوید. گویی باور دارد که حتی در تندباد تاریخ، راه گفتوگو و همدلی هنوز باز است.
تاسیان اثریست که تلخی نامش، با عمق پیامهایش درهم تنیده شده است. تینا پاکروان در یکی از بهترین ساختههایش، موفق شده با خلق داستانی چندلایه، شخصیتی و پر از تعلیق، تماشاگر را با خود تا مرز اشک، اندوه و تأمل پیش ببرد. این سریال، در آستانه پایان، به نقطهای رسیده که میتوان آن را نهفقط یک سریال تاریخی، بلکه آیینهای برای امروز دانست؛ آیینهای که نشان میدهد ما چارهای جز گفتگو نداریم – اگرچه دیر، اگرچه با حسرت.
منبع: فیلیمو