چرا مردمان باستانی آفریقا نقاشی «تکشاخها» را میکشیدند؟
غارنگارهها و صخرهنگارهای باستانی در آفریقا که موجودات تکشاخ را نشان میدهند، چگونه قابل توضیح هستند؟ این مردمان چه موجوداتی را در نقاشیهایشان نشان دادهاند؟
فرادید| اسبهای تکشاخ در افسانههای اروپایی فراوان یافت میشوند. مثلا پلینی مهتر، تاریخنگار رومی در قرن اول بعد از میلاد دربارۀ این موجودات مطالبی نوشته بود. در قرون وسطی در نزد مسیحیان و همچنین در نزد اقوام سلتی نیز باورهایی در اینباره وجود داشته است. در اسکاتلند این موضوع تا حدی جدی بوده که تکشاخ حیوان ملی این کشور محسوب میشود!
به گزارش فرادید؛ اما وقتی اروپاییان استعمارگر به جنوب آفریقا رفتند، در آنجا با باورهایی قدیمیتر از افسانههای خودشان دربارۀ موجودات تکشاخ رو به رو شدند. در این زمان دیگر رفته رفته باور به وجود اسبهای تکشاخ داشت از بین اروپاییها رخت برمیبست. اما هنوز کسانی بودند که فکر میکردند ممکن است این جانور در گوشهای ناشناخته از جهان وجود داشته باشد؛ خصوصا در طبیعت وحشی آفریقا.
سِر جان بارو (Sir John Barrow) یکی از کسانی بود که در قرن نوزدهم به دنبال شواهدی از این موجودات میگشت. او شایعاتی دربارۀ وجود تکشاخ در آفریقای جنوبی شنیده بود. یکی از شنیدههای او دربارۀ تصاویری از تکشاخ بود که بر دیوارههای غارها یا صخرهها در آن ناحیه نقش بسته بودند. او به جستجوی این نقاشیها رفت و بالاخره آنها را در جایی که امروز ایالت کیپ شرقی قرار دارد پیدا کرد. او یک کپی از تصاویری که دیده بود هم ترسیم کرد (تصویر زیر).
اما خیلیها نسبت به ادعاهای بارو مشکوک بودند. طرحی که او کشیده بود بیشتر شبیه نگارههای جدید اروپایی بود تا یک غارنگاره. به علاوه منتقدان میگفتند که احتمالا نقاشیهای آفریقایی تکشاخ تصویری نیمرخ از غزالهای اوریکس هستند که وقتی از کنار به آنها نگاه کنیم انگار فقط یک شاخ دارند. شاید هم کرگدنها موضوع اصلی این نقاشیها بوده باشند و نه اسبهای تکشاخ.
اما از آن زمان به بعد شواهد تازهای به دست آمده است که نشان میدهد مردمان بومی سَن (San) ممکن است واقعا موجوداتی تکشاخ را کشیده باشند.
نخستین صخرهنگارههای ثبت شده از تکشاخها در قرون ۱۹ و ۲۰ از روی کپیهای جورج استو و هلن تانگ شناخته شدهاند. اما از آن زمان به بعد نقاشیهای دیگری کشف شدهاند. این صخرهنگارهها به گونهای هستند که ما نمیتوانیم آنها را تصویری نیمرخ از غزالها بدانیم.
صخرهنگارههایی از تکشاخ که ماهیها را در اطراف آنها نشان میدهند
به علاوه، این جانوران علاوه بر نگارهها، در باورهای مردمان بومی آفریقای جنوبی نیز حضور داشتهاند و منتقدان قدیمی این باورها را نادیده گرفته بودند. بر طبق این باورها، موجوداتی با عنوان «حیوانات باران» وجود دارند که شکل حیوانیِ پدیدههای طبیعی مثل باران هستند. تکشاخها احتمالا برای این مردم چیزی از این جنس بودهاند.
در باور مردمان سَن، حیواناتِ باران میتوانستند به شکلهای مختلفی دربیایند؛ از جانوران چارپا گرفته تا مار. بر طبق یکی از افسانهها، بارانِ «نر» میتواند دختران نوجوانی را که تابوهای دوران بلوغ را رعایت نکردهاند به قورباغه تبدیل کند. همچنین در یکی از داستانهای بومی، به یک حیوان باران اشاره شده که در آب زندگی میکرده و یک شاخ داشته که از آب بیرون میمانده است.
صخرهنگارهای که سر تکشاخ را از رو به رو به تصویر کشیده
مورد جالب دیگری که میشود به آن اشاره کرد، برخوردی است که مردم بومی با تصاویر تکشاخ بر روی وسایل تزئینی اروپایی داشتند. گفته شده که مردمان بومی کِیپ وقتی نمادهای سلطنتی بریتانیاییها را دیدند، تصویر تکشاخ را تصویری از یکی از موجودات ارجمند در باورهای خودشان تشخیص دادند.
شاید همین تصاویر بیگانه کم کم روی باورهای بومی تاثیر گذاشته باشد زیرا بعضی از صخرهنگارههای تکشاخ که بعد از ورود اروپاییها کشیده شدهاند، شباهتهای خاصی با تصاویر اروپایی دارند.
بنابراین باید گفت تکشاخهای نقاشیهای آفریقایی نه غزال بودهاند، نه کرگدن و نه موجودات افسانههای اروپایی. شباهت این موجودات به اسب تکشاخ افسانههای اروپایی صرفا تصادف بود. آنها باورهای خودشان را دربارۀ تکشاخها داشتند؛ باورهایی که به خاطر شباهت با باورهای اروپایی به تدریج فراموش شدند و هویت مستقلشان از یاد رفت.