بهترین کتاب‌های میلان کوندرا که باید ؛ از بار هستی تا جاودانگی

بهترین کتاب‌های میلان کوندرا که باید ؛ از بار هستی تا جاودانگی

با وجود اینکه کوندرا از اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ در فرانسه و در تبعید زندگی می‌کرد، آثار او همچنان تاریخ پرتلاطم زادگاهش، چکسلواکی، را منعکس می‌کنند و نقدی عمیق و تأثیرگذار بر تمامیت‌خواهی و مبارزه‌ی انسان برای آزادی و هویت ارائه می‌دهند. در این مقاله به معرفی بهترین کتاب‌های میلان کوندرا می‌پردازیم.

کد خبر : ۲۰۸۳۱۸
بازدید : ۲۱

میلان کوندرا یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین نویسندگان قرن بیستم، در ۱ آوریل ۱۹۲۹ در چکسلواکی که اکنون آن را به جمهوری چک می‌شناسیم به دنیا آمد و در تاریخ ۱۲ ژانویه‌ی سال ۲۰۲۳ درگذشت.

زندگی او نیز به اندازه‌ی رمان‌هایش غنی و پیچیده بود. ترکیب منحصربه‌فرد روایت و گفتار فلسفی در آثار کوندرا نه تنها شکل رمان را بازتعریف کرده، بلکه بر نسل جدیدی از نویسندگان و اندیشمندان تأثیر گذاشته است.

با وجود اینکه کوندرا از اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ در فرانسه و در تبعید زندگی می‌کرد، آثار او همچنان تاریخ پرتلاطم زادگاهش، چکسلواکی، را منعکس می‌کنند و نقدی عمیق و تأثیرگذار بر تمامیت‌خواهی و مبارزه‌ی انسان برای آزادی و هویت ارائه می‌دهند. در این مقاله به معرفی بهترین کتاب‌های میلان کوندرا می‌پردازیم.

۱- بار هستی (The Unbearable Lightness of Being؛ بهترین کتاب میلان کوندرا

98

کتاب «بار هستی» شاهکار میلان کوندرا، کتابی پیچیده و عمیق است که عشق، سیاست و فلسفه را با هم ترکیب کرده و به خواننده اجازه می‌هد تا با خویشتن‌نگری، ماهیت وجودی خود را وارسی کند. داستان در دهه‌ی ۱۹۶۰، در کشور چکسلواکی و در پس‌زمینه‌ی تهاجم شوروی و بهار پراگ اتفاق می‌افتد و زندگی چهار شخصیت اصلی به نام‌های توما، ترزا، سابینا و فرانز را روایت می‌کند. هر یک از شخصیت‌ها نمایان‌گر دیدگاه متفاوتی به عشق، آزادی و معنای زندگی است و هر کدام باید در دنیایی که سرشار از آشفتگی‌های سیاسی و عاطفی‌ست، انتخاب‌هایی را بکند که آینده‌‌اش را شکل می‌دهد.

هسته‌ی اصلی این کتاب، تضاد بین سبکی و سنگینی در زندگی است. توما که به دنیال آزادی و لذت‌های زودگذر است و از مسئولیت‌های عاطفی و اجتماعی دوری می‌کند، نمایان‌گر سبکی‌ست. ترزا از طرف دیگر به دنبال معانی عمیق‌تری در عشق، ثبات و پیوستگی است و از این رو تجسم سنگینی است. توما که زمانی زندگی بی‌دغدغه، رها از تعهدات و روابط زودگذر داشت، به ترزا علاقه پیدا می‌کند. اگرچه ترزا عشق تمام و کمال توما را می‌خواهد، نیاز توما به استقلال و ناتوانی او در متعهد ماندن به تک‌همسری، منجر به خیانت و تنش در رابطه‌ی آن‌ها می‌شود. این رابطه خواسته‌های متضاد توما و ترزا را به چالش می‌کشد.

میلان کوندرا با مهارت تمام از داستان استفاده می‌کند تا معنای زندگی یا فقدان آن را منعکس کند و این سوال را مطرح می‌کند که آیا انتخاب‌های ما واقعاً اهمیت دارند یا با توجه به کوتاهی تجربه‌ی انسان، بی‌معنی هستند. این رمان به تحولات سیاسی بهار پراگ هم می‌پردازد و تفسیر ظریف اما عمیقی بر آزادی و ستم نیز ارائه می‌دهد.

در نهایت، کتاب «بار هستی» که یکی از بهترین کتاب‌های میلان کوندرا است، مسائلی مانند کشمکش بین آزادی و مسئولیت، عشق و خیانت، معنا و بی‌اهمیتی را بررسی می‌کند و این اثر را به کاوشی بی‌انتها از شرایط انسانی تبدیل می‌کند.

در بخشی از کتاب «بار هستی» می‌خوانیم:

هیچ وسیله‌ای برای تشخیص دادن تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسه‌ای امکان‌پذیر نیست. در زندگی با همه‌چیز برای نخستین بار برخورد می‌کنیم، مانند هنرپیشه‌ای که بدون تمرین وارد صحنه می‌شود. اما اگر اولین تمرین زندگی خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی می‌توان قائل شد؟ این است که زندگی همیشه به یک «طرح» شباهت دارد. اما حتی طرح هم کلمه‌ی درستی نیست، زیرا طرح همیشه زمینه‌سازی برای آماده کردن یک تصمیم است، اما طرحی که زندگی ماست طرح هیچ‌چیز نیست، طرحی بدون تصویر است.

۲- جاودانگی (Immortality)

99

«جاودانگی» اثری منحصربه‌فرد از میلان کوندرا و یکی دیگر از بهترین کتاب‌های اوست. کوندرا اثری چالش‌برانگیز، تحریک‌کننده و معرکه خلق کرده است که بی‌شک خواندن آن، بینش شما را نسبت به زندگی تغییر خواهد داد. مرگ و جاودانگی هسته‌ی اصلی این کتابند و به نقل از کوندرا، مرگ و جاودانگی عاشق و معشوقی جدانشدنی‌اند. علاوه‌براین، او داستان دیگری از گوته و همینگوی می‌گوید که در بهشت یکدیگر را ملاقات کرده و بر سر دلایل شهرتشان با هم بحث می‌کنند؛ که آیا شهرتشان ارمغان کتاب‌هایشان است یا شخصیتشان. همینگوی می‌گوید: «به جای خواندن کتاب‌هایم، درباره‌ی من کتاب می‌نویسند». گوته پاسخ می‌دهد: «این همان جاودانگی‌ست. جاودانگی یعنی محاکمه‌ی ابدی».

کتاب با صحنه‌ای آغاز می‌شود که در آن نویسنده‌ای به نام کوندرا، در حال مشاهده‌ی پیرزنی است که برای مربی شنای خود با حالتی محبت‌آمیز دست تکان می‌دهد. این حرکت ساده آغازگر همه‌چیز است. آن حرکت، حرکتی است که راوی می‌شناسد و باعث در نظر گرفتن این واقعیت می‌شود که با وجود میلیاردها انسان، تنها تعداد محدودی اشاره و حرکت داریم و بنابراین ما مالک حرکات نیستیم، آن‌ها مالک ما هستند. این حرکت او را به یاد شخصیتی به نام اگنس می‌اندازد، اما در واقعیت کسی را به این نام نمی‌شناسد.

این اثر داستان شش شخصیت اصلی را روایت می‌کند. اگنس که تا حدودی از زندگی‌اش ناراضی است، و همینطور خواهر و همسرش. این رمان روایت‌گر داستان گوته و عشق فرضی‌اش بتینا نیز هست. خود نویسنده، یعنی میلان کوندرا هم یکی از شخصیت‌های کتاب است و شاید درست‌تر باشد که بگوییم شخصیت‌ها در واقع افرادی در زندگی شخصی او هستند.

در بخشی از کتاب «جاودانگی» می‌خوانیم:

من احساس می‌کنم پس هستم، حقیقتی است بسیار بسیار معتبرتر و در مورد هر موجود زنده به کار می‌رود. از نظر فکری، خویشتن من با خویشتن تو تفاوت اساسی ندارند. افراد بسیار، اندیشه‌های کم: همه ما کم و بیش مثل هم فکر می‌کنیم و افکارمان را با یکدیگر مبادله می‌کنیم، از هم وام می‌گیریم و از یکدیگر می‌دزدیم. اما وقتی کسی پایم را لگد کند، فقط احساس درد می‌کنم. در اینجا بنیاد خویشتن، فکر نیست، بلکه رنج است که بنیادی‌ترین همه احساس‌ها است. حتی وقتی یک گربه درد می‌کشد نمی‌تواند به خویشتن یگانه و تبدیل ناپذیر خود تردید کند. در رنج و درد شدید جهان محو می‌شود و هر یک از ما با خویشتن خویش تنها می‌شود. در واقع رنج پرورشگاه خودمحوری است.

۳- شوخی (The Joke)

100

کتاب «شوخی» که اولین رمان کوندرا نیز هست، از نگاه چهار شخصیت اصلی که سرنوشت‌هایشان بهم گره خورده روایت می‌شود. لودویک که برجسته‌ترین شخصیت در میان آن‌ها است، آزادی‌اندیشی‌ست که در دهه‌ی ۱۹۵۰ از حرب کمونیست و دانشگاه اخراج شده و به چند سال خدمت در ارتش و کار اجباری در معدن محکوم شده است. بعد از بازپروری و تجدید قوا از این شرایط سخت، او هنوز هم رفتار تند و تیزی دارد و به دنبال فرصتی برای انتقام از دوست و همکلاسی قدیمی‌اش که باعث اخراج او از حرب کمونیست شده بود می‌گردد. جرم لودویک نوشتن کارت‌پستالی به دوست‌دخترش بود که در آن رژیم کمونیستی را مسخره می‌کند. پیامدهای این عمل ظاهراً بی‌ضرر لودویک را در طول زندگی‌اش آزار می‌دهد.

میلان کوندرا در مقدمه‌ی کتاب می‌نویسد:

اما اگر انسان در زندگی خصوصی خود محکوم به ابتذال باشد آیا می‌تواند از صحنه تاریخ فرار کند؟ نه. من همیشه عقیده داشته‌ام که تناقض‌های تاریخ و زندگی خصوصی صفاتی یکسان دارند.کار هلنا در دام شوخی فریب‌آمیزی که لودویک برایش گسترده تمام می‌شود. کار لودویک و تمام آن دیگران در دام شوخی‌ای که تاریخ با آن‌ها کرده است تمام می‌شود: دام آوازه آرمانشهر. آن‌ها به زور راهی به دروازه‌های این بهشت برای خود گشوده‌اند، اما هنگامی که در با صدا پشت سرشان بسته می‌شود، خود را در جهنم می‌یابند. در چنین وقت‌هایی حس می‌کنم که تاریخ حسابی دارد می‌خندد.

کوندرا به مضامین جاودانه‌ای مانند عشق و اشتیاق، سرنوشت را نیز اضافه می‌کند. سرنوشتی که با خط‌خطی شتابان لودویک بر روی یک صفحه، به حرکت درآمده و برای همیشه زندگی او را تغییر می‌دهد. اما بی‌رحم‌ترین شوخی تاریخ برای هر چهار شخصیت اصلی داستان اتفاق می‌افتد؛ زیرا آرمان‌شهری که چه از نظر سیاسی و چه از نظر معنوی به دنبالش هستند، نه تنها به بهشت نرسیده که به برزخ منجر می‌شود.

در بخشی از کتاب «شوخی» می‌خوانیم:

ما گذاشته بودیم که تاریخ فریبمان بدهد، از فکر اینکه به پشت اسب تاریخ پریده‌ایم و آن را در زیر پاهایمان احساس می‌کنیم، سرمست بودیم. اگرچه در بیشتر موارد نتیجه شهوت زشتی نسبت به قدرت بود، باز هم یک توهم آرمان‌خواهانه باقی ماند و آن این بود که ما انسان‌هایی هستیم که عصر جدیدی را آغاز می‌کنیم؛ عصری که در آن انسان دیگر بیرون از تاریخ قرار نخواهد داشت. دیگر زیر پاشنۀ آن خرد نخواهد شد، بلکه خود آن را می‌سازد و اداره‌اش می‌کند.

۴- عشق‌های خنده‌دار (Laughable Loves)

101

«عشق‌های خنده‌دار» مجموعه‌ای از هفت داستان کوتاه است که در سال ۱۹۶۸ و در زمان آرامش در دوران دیکتاتوری کمونیستی که به بهار پراگ معروف است در پراگ منتشر شد، اما پس از حمله‌ی روسیه که سانسور و سرکوب کمونیستی را دوباره برقرار کرد، این کتاب ممنوع شد. موضوع اصلی تمام داستان‌های این اثر عشق است، یا بهتر است بگوییم بازی‌ها و ترفندهای پیچیده‌ای که زنان و به ویژه مردان، برای کنار آمدن با نیازها و تحریکاتی که می‌تواند زنجیره‌ای ترسناک از وقایع را آغاز کنند، به کار می‌برند. جذابیت جنسی به عنوان تجربه‌ای نشان داده می‌شود که اغلب شکست می‌خورد، تجربه‌ای که بینش‌های دردناک، عدم اطمینان، وحشت، خودپسندی و نیاز مداوم به تأیید را به‌همراه دارد.

یک زوج جوان در تعطیلات بازی‌ای نقش‌آفرینی آغاز می‌کنند که تهدیدی برای رابطه‌شان است. دو مرد میان‌سال به جستجوی دخترانی می‌روند که واقعا علاقه‌ای به آن‌ها ندارند. یک جوان رابطه‌ی خود را با زنی مسن‌تر که از بدن پیرش احساس بدی دارد از سر می‌گیرد، و یک پزشک سال‌خورده از همسر زیبا و جوانش برای افزایش جذابیت و ارضای خودپسندی جنسی‌اش استفاده می‌کند.

در «عشق‌های خنده‌دار»، میلان کوندرا بار دیگر خود را به عنوان استاد زیباترین توهمات و شگفتی‌های داستان‌نویسی نشان می‌دهد.

در بخشی از کتاب «عشق‌های خنده‌دار» می‌خوانیم:

وقتی خیلی به چیزی باور داشته باشی، به واسطه‌ی همین اعتقادت، به چیزی بی‌معنی تبدیل می‌شی. کسی که مثلاً طرفدار یه نظریه‌ی سیاسیه؛ هیچ وقت سفسطه‌بافی اون نظریه رو جدی نمی‌گیره و فقط اهداف عملی اون نظریه که پشت سفسطه‌بافیا پنهان شدن، واسه‌ش جدیه. لفاظی و سفسطه‌بافی سیاسی واسه باور شدن نیستن، اونا یه بهونه‌ی مشترک و قابل قبولن. مردم احمقی که اونا رو جدی می‌گیرن، دیر یا زود تناقضای اونا رو می‌فهمن، بهشون اعتراض می‌کنن و در نهایت به عنوان مرتد و بدعت‌گذار بدنام می‌شن. نه؛ اعتقاد زیادی اصلاً چیز خوبی نیست. نه فقط تو سیستم‌های سیاسی و دینی که حتی تو سیستم خودمون.

از دیگر آثار برجسته او می‌توان به کتاب‌های «هویت»، «خنده و فراموشی»، «زندگی در جای دیگری‌ست» و «آهستگی» اشاره کرد.

منبع: خبرآنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید