زخم غیر مفهومی
موضوعی که مطرح میشود گرایش به جداسازی و پنهان سازی مرگ درجوامع بشری است. نگاه به بحران وخطردرمحیط زیستی-اجتماعی باعث میشود ظهوروافول تابوها متغیر ونایکنواخت باشد.
کد خبر :
۴۶۰۱۳
بازدید :
۱۵۸۴
«تنهایی دم مرگ»، نوشته نوربرت الیاس، توسط نشر گام نو و با ترجمه امید مهرگان و صالحنجفی درتیراژ700 نسخه و قیمت 8200 تومان به چاپ چهارم رسید. طرح روی جلدکتاب، نخستین مواجهه مخاطب با اثر است.
این طرح ازحسنکریم زاده اندیشه، یأس فلسفی، کنش وواکنش و گریز از زبان رسمی را نشان میدهد.تصویری ازانسانهایی که به نوعی درانتظار مرگند و تنهاییشان میانجی مولف و مخاطب محسوب میشود. دوجنگ جهانی دراروپا ساحت اندیشه انسانی را به غایت تحت تاثیر خود قرار داد.
صنعت،عصر جدید،انسان و فناپذیری،کنش،سیاست وحوادث غیر طبیعی مسائلی بودند که به فلسفههای عظیمی بدل شدند تا تعریف جدی از انسان عصر جدید تولید کنند.نوربرت الیاس، دراین تحقیقات سهم بسزایی دارد.در مقدمهای که رابرتفانکریکن بيان می کند،چنین آمده است:
« نوربرت الیاس(1990-1897)، سهم مهمی دربالیدن وشکوفایی نظریه اجتماعی در روزگار ما داشته است.کاراو،نمونه پرقدرتی از امکانات نهفته در ترکیب وتالیفی بدیع است که از پویاترین عناصر تفکرجامعه شناسی کلاسیک قوام یافته و در عین حال که الیاس با حفظ استقلال فکری به رویارویی با طیف وسیعی از شواهد تجربی برمیخیزد».
این کتاب در چهار بخش یادداشت مترجمان-درباره نوربرت الیاس-پیرشدن ومردن وسیاست ومرگ تهیه شده است. البته بخش سیاست و مرگ وارتباط جامعه به مرگ ازدیدگاه فوکو،آگامبن و الیاس مطرح میشود.
او تقسیم بندیهای متداول درجوامع انسانی رامیزداید.تحقیقات وی، تجربی و درقالب پرسمان تاریخی وجامعه شناسی است.با اینکه رهگذار او برداشتهایی ازتفکرات و آرای مارکس،وبر و زیگموند فروید است اما بسط این نظریات دغدغه ی الیاس بوده است.
نگاه دقیقي به فرآیند تحقیقات جامعهشناسان داردوعقلانی شدن را بهمثابه مدرنیته قلمداد میکند.اوتفکرات جامعه شناسی را دوسویه میداند. یکی دربرخوردعاطفی با جامعه و دیگر فاصله گیری از جامعه که جامعه شناسی را درگیر خود کرده است.
پیوندانسانها به موضوع تحقیق علمی (ابژه) را مطرح میکند وفاصله گیری جامعهشناسی از جامعه رامانع درک صحیح میداند.
دوم برخوردعاطفی که جامعه شناس را به بخشی از جامعه تبدیل میکند.دغدغه اودراین کتاب، مرگ تدریجی درجوامع متمدن است.سالهای زوال و تنها گذاشتن و طاقت فرسای انسانی فقط درجوامع متمدن رخ میدهد.
همذاتپنداری وابراز همدردی را میراثی از قرون گذشته می داند.در واقع خودهمدردی را برخاسته از حس صاحب منصبانهاي قلمداد می کند و استیلای آن رابه انتقاد میگیرد.همدردی دردوران کهن وبهدليل عدم یکسانی افراد ازلحاظ منزلت اجتماعی صورت میگرفته است؛ مانندعدم همسانی سناتورها وگلادیاتورها که این عدم همسانی باعث تفریح طبقه حاکم میشد.
تفریحشان همذات پنداری با درد و دیداربا مرگ ازسمت قدرت بود.«ظاهرا هیچ گونه احساس همسانی درکار نبود که آن تماشاگران را به انسانهایی پیوند زند که آن پایین،درآن گودخونین،برای زنده ماندن میجنگیدند.گلادیاتورهاهنگامی که قدم رو وارد گودمی شدند،سزار را بااین کلمات سلام میدادند:آنان که رهسپار مرگند به توسلام میدهند.بی شک برخی از سزارها خودرا همچون خدایان نامیرا می پنداشتند». (ص29)
مرگ مسالهای الحاقی به زندگان است.این امردرمقام کارکردی کانونی باقی مانده است؛چرا که برای محافظت ازخودبارهاوبارها گروههای انسانی دیگررا تهدید به نابودی کردهاند.ازاین روآموختن زبان،روش انسانها رامطابق با قواعد خاص گروه میکند.
در اینجا الیاس میگوید که مرگ برای انسان اکتسابی است.زیراحیوان مرگ خود را به طورغریزی میفهمد ودرواقع مرگ آگاهی ندارد.« میمون مادر،پیش ازآنکه بچه مرده خود را به گوشهای بیندازد و از دستش بدهد،تا مدتی اورا درآغوش میگیرد.اوچیزی از مرگ نمیداند.نه ازمرگ بچه اش ونه ازمرگ خودش».(ص31)
پس مواجهه با موضوع مرگ درعصرجدید با اینکه بهداشتیتراست اما گونه برخوردبا آن فرق دارد.امید درگروه های انسانی بیشتر ازآن است که به ضمانت بقای اندامشان پس ازمرگ چشم بدوزند.
به همین دلیل درقرون وسطی دگراندیشان باخطر تیغ و سوختن روبهروبودند.ازسوی دیگر نظامهای دینی درقرون وسطی به مردان خود وعده رهایی وزندگی ابدی میدادند. البته ضمانتها نیز تغییر ماهیت دادهاند.گسترش مدنیت باعث تغییرتعاریف شده است زیرا زندگی درامروز بیشتر قابل پیشبینی است.
تاثیردوجانبه ای که مکتب انتقادی فرانکفورت و الیاس روی هم گذاشتند، قابل پیگیری است.او مانند«آدورنو»و«مانهایم» با روی کار آمدن نازیها جلای وطن میشود.والدینش پس ازدیدار بااودرلندن به آلمان برمیگردند.پدرش میمیرد ومادرش دراردوگاه کار اجباری جان می سپارد.
مرگ ناشی ازتوحش درقرن استیلای مدرنیته برای الیاس جبران ناپذیر است.مرگ، زخمِ غیرمفهومی اوست که به سرآمدایده های اوبدل می شود. به نظراومرگ درجامعه مدرن به تاخیرمی افتد ونمی توان شیوه مواجهه با مرگ را فهمید عدم ایمنی وپیش بینیپذیری «زندی فرد» وفراموشی آن درطول زندگی و ترس ازآن سوژه عریان، مرگ را دور از دسترس قرار داده است.
درواقع ازسرکوب و واپس راندن مرگ ازآگاهی عمومی وصحنه های حیات اجتماعی می گوید. مرگ درجوامع مدرن، بهداشتی ترهست اما درانزوای کامل عاطفی به وقوع می پیوندد.درصفحه 34 کتاب آمده است :
«اخیرا یک تابوتساز آمریکایی گفته است نگرش افرادبه مرگ درجامعه امروزچنان شده که برنامه ریزی برای کفن و دفن ومراسم تشييع جنازه را به اواخرعمرموکول میکنند.اگراصلا چنین مراسمی درکار باشد«اوبه اتصالات مرگ وهنرنیزنیم نگاهی داشته است»
آنچه قطعی است این است که درقرون وسطی به نسبت روزگار ما به شیوه ای آشکارا وپربسامدترسخن ازمرگ ومردن میرفت.ادبیات عامیانه آن روزگار براین امرگواهی میدهد.(مضمون) مردگان، یا مرگ خود شخص در بسیاری از اشعار حضوردارند.(ص39)
نورتی به نسبت گسترش تمدن، مساله مرگ را مطرح میسازدوتغییر مسائل را قابل بررسی میداند.فرآيندی که بشرراهمراهی می کند،شان میدهد که نظم خاصي درکار است و با شکل هایی مختص به مرحله خاص خویش میرسند.
دامنه لغات درهنگام رودررویی با محتضران تا حدودي محدود است.احساسات و سردرگمی،کلمات را به عقب میراند و زندگان رابرای لحظاتی درساحت مرگ اندیشی قرارمیدهد.این تجربه تلخ درواقع برای محتضران است.
آنها درحالی که هنوززندهاند، مطرود شدهاند.سپس سنت اجتماعی وعبارات کلیشهای ورفتار استاندارد،اقتضای عاطفی راایجاب میکند.با اینکه اصطلاحات و آیینهای مرسوم ازحیزانتفاع ساقط نشده انداما برتعداد کسانی که استفاده از این مناسک را دشوار ميدانند، افزوده شده است.
موضوعی که درامتداد بحث مطرح میشود گرایش به جداسازی و پنهان سازی مرگ درجوامع بشری است.نگاه به بحران وخطردرمحیط زیستی-اجتماعی باعث میشود ظهوروافول تابوها متغیر ونایکنواخت باشد.
با این همه، مرگ معادل زوال مطلق فرداست ومقاومتی که دربرابراسطوره زدایی ازمرگ میشود، بهدليل آسودگی درهنگام مواجهه با مرگ است.ترسیمات الیاس از مرگ ونهادهای اجتماعی ویژگیهای خاصی دارند. سوژه مرگ رابه عنوان پایان یک فرآیند طبیعی،شبکهای غریزی،امید به پزشکان وفاصله ذهنی از آن طرح میکند.
منبع: روزنامه قانون
۰