بازگشت ببر تاسمانی؛ رؤیای علمی یا جنجال رسانهای؟
پاسک میخواهد موش را تبدیل به ببر کند. یک موشِ داناراتِ کوچک در دستانِ او میلرزد، تقریباً انگار که میداند چه اتفاقی قرار است بیفتد.
فرادید | اندی پاسک دستش را داخل قفس فرو میبرد و چیزی بیرون میآورد. او قبل از آنکه مثل شعبدهباز آنچه یافته را نشان دهد، با اشاره سر از من میخواهد که نزدیکتر شوم. از میان دو دستِ او یک بینی کوچک قهوهای در حالِ بوئیدنِ هوا و اندکی بعد یک جفت چشمِ سیاه که با احتیاط به اطراف نگاه میکند دیده میشوند. روراست باشم، این جانوری که ببر تاسمانی را نجات خواهد داد، بسیار کوچکتر از چیزی است که تصور میکردم. پاسک که به وضوح هیجانزده و خوشحال به نظر میرسد، میگوید: «این یک داناراتِ دم-چاق است.» دانارت از موش بزرگتر نیست و اگر صادق باشیم هیچ فرقی با موش ندارد.
به گزارش فرادید؛ برنامه پاسک این است: استفاده از ژنهای دانارت به عنوانِ نردبانِ ژنتیکی برای بازسازیِ دیاِناِی ببر تاسمانی. او میخواهد از این ژنها برای تولید جنین ببر تاسمانی استفاده کند و بعد این جنین را در کیسه موشِ دانارت بگذارد که رشد کند.
پاسک که یک نابغه تکنولوژی است، میگوید «۱۰۰ درصد مطمئنم که با این روش ظرف ۱۰ سال یک ببر تاسمانی تولید میکنیم.»
اما او در مسیری شکستخورده قدم بر میدارد. تلاش دیگری برای به حیات بازگرداندنِ ببر تاسمانی در حدود ۲۰ سال قبل و در میانِ ادعاهای خرابکاری شکست خورد؛ و شرکتی که هماکنون پروژه پاسک را تأمین مالی میکند از دنیایِ جدیِ علم دور است.
پاسک میخواهد موش را تبدیل به ببر کند. یک موشِ داناراتِ کوچک در دستانِ او میلرزد، تقریباً انگار که میداند چه اتفاقی قرار است بیفتد.
هر اکوسیستمی یک شکارچیِ اصلی دارد که در رأس هرم قرار میگیرد. ببر تاسمانی برای مدت ۳۰ میلیون سال شکارچیِ اصلی در استرالیا بود. او در کل قاره حکومت میکرد و کانگورو و پرنده را در سراسر قاره استرالیا تا گینه جدید شکار میکرد.
ببر تاسمانی مانند سگی است که بدنِ راهراه دارد، اما درواقع به لحاظِ ژنتیکی شبیه هم نیستند و آخرین بار ۱۶۰ میلیون سال قبل اجداد مشترکی داشتند. این جد مشترک کیسهدارانی هستند که ۳۰ میلیون سال قبل از دانارتها، کانگوروها و کوآلاها منشعب شدند.
با ورود دینگوها به سرزمینِ اصلیِ استرالیا، این حیوانات در حدود ۲۰۰۰ سال قبل منقرض شدند. گروهی از این حیوانات که در تاسمانی نجات پیدا کرده بودند، به دلیل بالا آمدنِ آب دریا، ارتباطشان با سرزمین اصلی قطع شد و نهایتاً توسط ساکنان سفیدپوست که برای محافظت از گله گوسفندانشان به شکار بیرویه ببرهای تاسمانی روی آوردند، از بین رفتند.
آخرین ببر تاسمانی در سال ۱۹۳۶ در باغ وحش هوبارت در حالی مرد که به نظر میرسید از پناهگاهش بیرون افتاده بود و از سرما یخ زده بود. وقتی صبح جنازهاش را پیدا کردند، آن را داخل سطل زباله انداختند.
حالا اندی پاسک، از اتاقِ کوچکش در دانشگاه ملبورن با دیوارهای آجری که نقاشیهایی از ببر تاسمانی آن را تزئین کرده و جمجمههایی با دندانهای بیرونزده روی قفسههایش به چشم میخورد، رؤیای زنده کردنِ حیوانِ منقرضشده را دارد.
پروفسور پاسک، متخصص علم ژنتیک، در سال دهها مقاله درباره تولیدمثل و زیست تکاملی منتشر میکند. اما مدام در حالِ بازگشت به ببر تاسمانی است.یک شب پاسک ناگهان با کلی پول مواجه میشود که در رؤیاها هم نمیدید. اول یک اهداکننده خصوصی در ماه مارس به او ۵ میلیون دلار کمک میکند و بعد یکی دیگر از کولوسال بایوساینس در ماه آگوست ۱۰ میلیون دلار به پروژه او کمک مالی میکند. به گفته یک محقق دیگر، این بودجه برای یک پروژه عملی استرالیایی «بودجهای باورنکردنی» محسوب میشود. پاسک میگوید: «این مقدار پول دیوانهکننده است. باورم نمیشود.»
این پول به یک تیم ۵۰ نفره از دانشمندان در ملبورن و تگزاس که مقر کولوسال است، پرداخت خواهد شد. پاسک از اتاق تنگ خود در دانشگاه ملبورن به یک آزمایشگاه جدید که برای پروژه طراحیشده است، نقل مکان خواهد کرد؛ و بعد کار واقعی آغاز خواهد شد.
یک حقیقتی است که میگوید هر مقالهای درباره بازگرداندنِ گونههای منقرضشده به حیات باید جمله جِف گولدبلام در فیلمِ پارک ژوارسیک را نقل کند: «دانشمندانِ شما آنقدر ذهنشان مشغول اینکه میتوانند یا نه بود که به اینکه باید یا نه، فکر نمیکردند.»
این کلیشه مانع از آن میشود که خوانندگان سختیِ کار بازگرداندنِ یک گونه منقرضشده به حیاتوحش را درک کنند. جرمی آستین، دانشیار از مرکز استرالیاییِ دیاِناِی باستانی، میگوید: «من هنوز باور ندارم که ما حتی قدری به تکنولوژیِ خلقِ مجددِ گونههای منقرضشده نزدیک شده باشیم.»
پاسک و کولوسال باید حداقل ۳ موفقیت اصیل علمی کسب کنند که شکست در هر کدام میتواند کلِ پروژه را با شکست مواجه کند. نخست، آنها باید یک کپی کامل از دیاِناِیِ ببر تاسمانی را سرهمبندی کنند. پاسک میگوید تاکنون ۹۵ درصد از دیاِناِیِ جانور را به اصطلاح اسمبل کرده است.
او میگوید ۱۵۰ میلیون حرفِ مفقوده دارد، اما باید بداند این حروف کجا جا میشوند؛ و اگر جایی جایشان نباشد، دیاِناِی جانک (آشغال) محسوب میشوند.
اما آستین میگوید: «ما نمیدانیم که هر بخش از دیاِناِی ببر چه کاری انجام میدهد. ما حتی نمیدانیم چه میزان از این چیزها مهم و چه مقدارش جانک است و هر خطایی در تعیین توالی ژنتیکی حیوان میتواند مرگبار باشد.»
آرکر
پاسک میخواهد این فاصله را یا با دیاِناِی سایر ببرهای تاسمانی که پیدا خواهد کرد پر کند یا آن را با دیاِناِی موشهای کیسهدار دانارت جبران کند که ـ بهطرز قابلملاحظهای ـ نزدیکترین خویشاوندانِ ببر تاسمانی هستند. چقدر نزدیک؟ در حدود ۳۰ میلیون سال تکامل. پروفسور کریستوفر هِلگن، دانشمندِ ارشد موزه بریتانیا، میگوید: «این فاصله آنقدر زیاد است که نمیتوانید به واسطه اصلاح ژنی آن را از بین ببرید.»
درحالِ حاضر ما میتوانیم در حدود ۱۰۰۰۰ اصلاح روی ژنوم انجام دهیم. ویرایش یک دانارت برای تبدیل آن به ببر تاسمانی به ویرایشی بسیار بیشتر از این مقدار نیاز دارد. پروفسور ایان پالسن، مدیر مرکز پیشرفتهای عالی در زیستشناسی مصنوعی، میگوید: «اگر یکمیلیارد دلار داشته باشید این کار امکانپذیر است.»
نکته دوم آن است که پاسک باید دیاِناِی داخل تخمِ یک دانارتِ باورشده را با دیاِناِی یک ببر جدید تاسمانی جابهجا کند. این کار به لحاظِ علمی امکانپذیر است. پروفسور مایکل آرکر، که روی پروژه بازگرداندنِ یک نوع قورباغه منقرضشده به حیات کار کرده است، توانسته یک کپی کامل از دیاِناِی قروباغه را به داخل سلول یک قورباغه دیگر تزریق کند. اما ما هنوز نتوانستهایم ژنومِ سلولی یک حیوان دیگر را با ژنوم یک گونه کاملاً متفاوت تعویض کنیم.
درنهایت، پاسک باید نطفه را به جنین تبدیل کند و سپس آن را به دنیا بیاورد. پاسک میگوید: «ما فکر میکنیم که این نطفهها را میتوان داخل فلاسک در آزمایشگاه پرورش داد و نیازی به رحم اجارهای نیست. یا میتوانیم آن را داخل کیسه دانارت پرورش دهیم.»
اما نطفهها دانه نیستند که بهخودیخود رشد کنند. آنها نیاز به اکسیژن، جریان خون و مواد مغذی دارند و سلولها نیز باید بچرخند. علم هنوز ایدهای درباره اینکه این فرایند در بدنِ ببر تاسمانی چگونه انجام میشده است، ندارد.
آرکر در پروژه خود چند قدم جلوتر است. او یک کپی کامل از دیاِناِی قورباغه را دارد و حتی نطفه را هم تشکیل داده است. اما بنا به دلایلی که او کاملاً متوجه نمیشود، رشد نطفه ناگهان متوقف میشود. درحالِ حاضر، تولید یک حیاتِ جدید در دستان مادران و خداوند است، نه دانشمندان.
مایکل آرکر در سال ۱۹۹۰ در حالِ قدم زدن در یکی از انباریهای خاکگرفته موزه استرالیا بود که ناگهان یک ظرف شیشهای نظرش را جلب کرد. داخلِ ظرف یک توله ببر تاسمانی با چشمانی بسته و چهرهای آرام شناور بود. آرکر در سال ۱۹۹۹ رئیس موزه شد و بلافاصله اعلام کرد که میخواهد موزه ببر تاسمانی را با استفاده از دیاِناِی سالممانده جانور به زندگی برگرداند. او گفت که ظرف ۵۰ سال مردم میتوانند ببرهای تاسمانی را به عنوان حیوانات خانگی نگهداری کنند. «ما بطریِ معجزهآسایی را پیدا کردهایم که یک حیات داخل آن منتظر بازگشت به زندگی است.»
اعلامیه او توجه رسانهها را به خود جلب کرد و شخصیتِ کازیماتیکِ آرکر نیز در این زمینه اثرگذار بود. دکتر کارن فایرستون، که خیلی زود به پروژه اضافه شد، گفت: «مایک فوقالعاده است. او فراتر از زندگی است. او میخواهد مرزها را جابهجا کند. او آیندهنگر است.»
آنها به کمک هم دیاِناِی «کیفیت بالا» را از داخل بطری خارج کردند ... این پروژه به قدری مهم بود که برخی آن را معادل قدم گذاشتن روی ماه توصیف کردند. آرکر به روزنامهها گفت: «پیش از این هیچکسی چنین کاری انجام نداده بود.»
اما دیاِناِی حیوان خیلی زود به دیاِناِی انسان آغشته شد. تلاش دوم برای به دست آوردنِ دیاِناِی ببر تاسمانی از جمجه بهجای مانده از جانور موفقیتآمیزتر بود. اما تا سال ۲۰۲۳ این تیم فقط تعداد کمی از ۳۰۰۰۰ ژنِ ببر تاسمانی را به دست آورده بودند. درست مثلِ پروژه پاسک، پروژه آرکر نیز با مخالفتهای عمومی مواجه بود، چیزی که خودش خرابکاری مینامید. آرکر میگوید: «تلاش کردم یک متخصص ژنتیک آمریکایی را استخدام کنم، اما یکی از متخصصان ژنتیک استرالیایی او را ترساند و گفت که در استرلیا از او استقبال گرمی نمیشود.»
قرارداد آرکر به عنوان مدیر موزه استرالیا در سال ۲۰۰۳ منقضی شد. جانشینِ او، فرانگ هوارت، به طور عمومی در سال ۲۰۰۵ پایانِ پروژه احیای ببرهای تاسمانی را اعلام کرد و گفت که دیاِناِی حیوان کیفیتِ خود را از دست داده و این پروژه شانس موفقیت ندارد. آرکر میگوید: «این درست نیست. پاسک دارد همان دیاِناِی بیکیفیت را استفاده میکند.»
پروژه پاسک شباهتهای زیادی به پروژه آرکر دارد. هر دو ادعاهای بزرگی دارند و هر دو با طوفانی از مخالفتها از سوی دانشمندانِ مستقل مواجه هستند و شور و هیجان رسانهای هر دو را احاطه کرده است.
آرکر میگوید هرگز به دنبال جلب توجه رسانهها نبوده است. اما هرگز از اینکه از قابلیت رسانهها برای طرح ادعاهای بزرگش استفاده کند، شرمگین نبوده است. او در سال ۲۰۰۲ به رسانهها گفت: «ما کل ژنوم را داریم (بعداً فهمید که ندارد).» ادعاهای پاسک نیز به همین نسبت بزرگ است. او میگوید: «ما چیزی را به زندگی برخواهیم گرداند. ۱۰۰ درصد چنین خواهد شد. هیچچیز در علم نشد ندارد.»
سایر دانشمندان با این ایده موافق نیستند. جرمی آستین، از مرکز دیاِناِی باستانی در استرالیا میگوید: «انقراضزدایی یک افسانه علمی است. این افسانه ناشی از تمایل مردم به دیدنِ بازگشتِ عجایب به زندگی است. برای من واضح است که پروژههای انقراضزداییِ ببر تاسمانی و ماموت هر دو بیشتر درباره توجه رسانهها به دانشمندان و کمتر درباره کارهای علمیِ جدی است.»
هلگن، از موزه استرالیا، نگران است که پروژه پاسک قربانیِ هیاهوی رسانهای اطراف آن قرار گیرد. او میگوید: «با تمام احترامی که برای پاسک قائل هستم... گاهی در علم، دانشمندان از آنچیزی که به آن متعهد هستند فاصله زیادی میگیرند، به خصوص وقتی پای دهها میلیون پول در میان باشد.»
در یک اقدام عجیب، کولوسال به چندین اینفلوئنسرِ اینستاگرامی پول داد تا پروژه پاسک را در اینستاگرام تبلیغ کنند. مدیر کولوسال معتقد بود که رساندنِ خیر چنین پروژههایی به گوش جوانان در رسانه اجتماعیِ اینستاگرام برای نسل بعدی ضروری است.
پاسک تصور میکند که تکنولوژی او میتواند برای ساخت یک کشتیِ نوح دیگر که جمعیتِ آن را حیواناتِ روبهانقراض تشکیل میدهند، استفاده شود. او معتقد است: «تا زمانیکه ما بافتها یخزده و بانک زیستیِ این حیوانات را داریم باید بتوانیم آنها را دوباره خلق کنیم. این کار ظرفیتِ تجاری نیز دارد و شما میتوانید تعداد زیادی حیوان را وارد اکوسیستم کنید.»
انتقادها پاسک را ناامید نکرده است. او میگوید: «ما از هیچ اکوسیستمی محافظت نمیکنیم. در سراسر جهان در حالِ از دست دادنِ تعداد زیادی از جانوران هستیم. ما میتوانیم قدم در راه این تکنولوژی بگذاریم و برخی از این جانوران را احیا کنیم یا همه را از دست بدهیم. اگر تکنولوژی بازگرداندنِ حیوان را داشته باشیم، باید آن را مدیونِ گونهای باشیم که این تکنولوژی به بازگرداندنش کمک میکند.»
منبع: smh.com.au
ترجمه: عاطفه رضواننیا- سایت فرادید