روزگاری که دل همسایه برای همسایهاش میتپید
در کنار همه رسمهای متفاوتی که در بین اهالی یافتآباد رواج داشته «کاسه همسایگی» هم رسمی است که همچنان میان برخی از اهالی این محله اجرا میشود.
خیلی از آن روزها نمیگذرد که دل همسایه برای همسایهاش میتپید و همسایه خوب بهعنوان یکی از اعضای خانواده به حساب میآمد. اما امروز بعضیها همسایهمداری را فراموش کردهاند و اگر رابطهای میان همسایگان هم وجود دارد بسیار محدود شده است. این هفته در این صفحه، یادی کردهایم از روزگار سپری شده اقوامی که همسایگانشان را دوست میداشتند و شاید امروز این شعر هوشنگ ابتهاج به ذهن متبادر شود: «در این سرای بیکسی، کسی به در نمیزند...»
کاسه معروف همسایگی
در کنار همه رسمهای متفاوتی که در بین اهالی یافتآباد رواج داشته «کاسه همسایگی» هم رسمی است که همچنان میان برخی از اهالی این محله اجرا میشود. مثلاً اگر کسی در خانه غذا یا میوهای را داشت که بویش در خانه همسایه میپیچید و همسایگان طالباش میشدند، مقداری از آن غذا یا میوه را در کاسه میریختند و بین همسایگان همجوار تقسیم میکردند. البته در فصل بهار و پاییز این رسم پر رنگتر میان اهالی اجرا میشد. همسایگان آغوز گوسفند یا گوساله تازهزا را در کاسهای میریختند و به همسایگان خود میدادند. از آنجایی که فصل بهار فصل فراوانی گوشت بره بود، گوسفندداران گوشت قربانی را میان همسایگان تقسیم میکردند و از پوستش کلاه و لباس تهیه میکردند. در گذشته پوست بره بیش از گوشتش ارزش داشت.
برکت نمک
در زمانی که یافتآباد نیز مانند دیگر محلهها به آداب و سنن خود پایبند بود، نمک را دورهگردها کوچه به کوچه داد میزدند و میفروختند؛ دورهگردانی که سنگ نمک را بار شتر یا الاغ خود کرده و در کوچه و بازار میچرخیدند. زنان خریدار نمکها هم هرچند وقت یک بار برای رفع نیاز، مقداری از این سنگ نمکها را درهاون ریخته و پودر میکردند. هر وقت نمک خانهای تمام میشد و زن از همسایهاش نمک میخواست، همسایگانی بودند که از قرض دادن امتناع میکردند. آنها بیرون رفتن نمک از خانه را از میان رفتن برکت خانه میدانستند. همین بود که اگر کسی نیاز به نمک داشت، مجبور بود در خانه اقوام درجه یک را بزند. از طرفی مردم برای نمک احترام بسیاری قائل بودند و حتی به آن قسم میخوردند.
به دعوت بلقیس خانم
وقتی با ریش سپیدان یافتآبادی همکلام میشوید و پای صحبتهایشان مینشینید، همه آنها از زنی میگویند که بخشی از خاطراتشان را برایشان ساخته؛ «بلقیس خانم»! بلقیس خانم از زنان قدیمی و خوش اخلاق یافتآبادی بوده که همه اهالی محله از پیر تا جوان، ذکر و خیرش ورد زبانشان است. اهالی محل میگویند اگر همسایهای مراسمی مثل عروسی، حنابندان، مجلسهای زنانه یا سفره انعام داشت کافی بود به بلقیس خانم بگوید تا بیآنکه همسایهای را از قلم بیندازد همه را از مراسم مطلع کند. بانوی خوش اخلاق یافتآبادی، چادرش را به سر میانداخت و تکتک همسایهها را برای حضور در مراسم دعوت میکرد. «بلقیس خانم» برای بهتر برگزار شدن مراسم کمک حال صاحبخانه بود و تا جایی که میتوانست از انجام کار کوتاهی نمیکرد.
سفرههای نذری
اما از دیگر رسومی که میان عدهای از زنان یافتآباد وجود داشت و همچنان ادامه دارد، نذر کردن برای برآورده شدن آرزوها و حاجاتشان است. آنها سفرههای نذری میاندازند و زنان همسایه را دعوت میکنند. وقتی زنان جمع میشوند، روضه و مرثیهای میخوانند. تا چند دهه پیش، مرثیه را مردان میخواندند، اما امروز این مرثیه را یکی از زنان میخواند و اگر کسی برای مرثیهخوانی پیدا نشود، مرثیهخوان مردی دعوت میکنند تا سفره بر پا شود. در این سفرههای نذری ۲ شمع روشن میکنند و مقداری نان و خرما در سفره میگذارند. کلوچههای کوچکی هم در این سفره میگذارند که شیرینی فراوانی هم دارد.
سبزی پاککنی در کوچهها
جویا شدن احوال همسایه، سنت یافتآبادیهای گذشته بود که هیچگاه فراموش نمیشد، مردم با در کنار هم بودن و با حضور ریش سفیدان محله بسیاری از مشکلات خود را حل میکردند. بعدازظهر هر روز در هر کوچه جلو در ورودی خانه آب و جارو میشد و زنان و اهالی آن کوچه به بهانه پاک کردن سبزی، دور هم جمع میشدند و گل میگفتند و گل میشنیدند. شبنشینیها هم جزء جدانشدنی زندگی اهالی یافتآباد به حساب میآمد. همدلی و همکاری در مشکلات، همراهی در شادی و روابط محکم همسایگی از خوبی شبنشینی همسایگان به شمار میرفت. مردم میدانستند در مشکلات میتوانند روی کمک همسایه حساب کنند. همسایهها حواسشان به محله بود تا غریبه وارد محله نشود و در زمان غیبت همسایه به مالشان دستدرازی نکنند.
در جوار خانه مادر شوهر
خانههای بزرگ و چندین اتاق خوابه آن سالها، عروس و مادر شوهرهای زیادی را سالها کنار هم دیوار به دیوار همسایه کرده بود. خانههایی که باعث میشد خانوادهها تلخ و شیرین روزگار را با هم و در کنار هم تجربه کنند. آن زمان خانواده پسران برای ازدواج فرزندشان نگرانی مسکن را نداشتند و دختران با آسودگی خیال از حیث خانه و اجارهنشینی خانهدار میشدند. آن روزها تعداد اتاقهای هر خانه به اندازهای بود که برای تکتک فرزندان سقفی فراهم باشد تا راحتتر تشکیل خانواده دهند. هر یک از فرزندان یک یا ۲ اتاق در اختیار داشتند و زیر سایه پدر و مادر زندگی را آغاز میکردند. این همسایگی هم تا سالها ادامه داشت مگر اینکه پسر خانواده صاحب فرزند میشد و فضای خانه دیگر پاسخگوی نیاز او و خانوادهاش نبود. در این شرایط با پساندازی که اندوخته بود خانه بهتر و بزرگتری برای زن و فرزندش تهیه میکرد و به خانه جدید راهی میشد.
منبع: همشهری آنلاین