سفر در تاریخ؛ یادداشتهای علم، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱

یادداشتهای اسدالله علم: بعد از ظهر با دخترم رودابه و نوه ام نیلوفر گذراندم. تقریباً دو ساعت خیلی خوش گذشت. یک قسمت وصیتهای خودم را به طور شفاهی به دخترم گفتم که اگر غفلتاً مردم، بداند چه بکند. از اهم آنها، تربیت استادان علوم برای بیرجند و سیستان و بلوچستان است. گفتم: چهارصد هزار دلار از ثروت مرا باید برای این کار کنار بگذارد و از منافع آن این مهم را انجام دهد.
کد خبر :
۲۴۱۳۲۷
بازدید :
۱۱۱۹
اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
در ادامه بخشی از یادداشت های او را بخوانید.
دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱: صبح شرفیاب شدم. کارهای معمولی را عرض کردم: در خصوص ویتنام مذاکره شد، که نیکسون، راجرز وزیر خارجه خود را به واشنگتن خواسته است. راجرز به اروپا آمده بود که اعضای ناتو را در خصوص مذاکرات نیکسون در مسکو واقف سازد. عرض کردم: نیکسون هیچ چاره ندارد، جز آن که در ویتنام حالا سر سختی نشان بدهد. اگر ندهد باخته است. یعنی هم چوب را می خورد، هم پیاز را. زیرا اگر شکست خورد، قطعاً رئیس جمهور نمی شود، ولی اگر فتح کرد، هم رئیس جمهور میشود و هم یک رئیس جمهور مقتدر. فرمودند: درست میگویی، ولی چه طور است که ویتنام شمالیها با این قدرت و زیر این آتش سهمگین آمریکا میجنگند. عرض کردم: چون با اعتقاد جنگ میکنند. شاهنشاه فرمودند: درست است. اما تعجب است اینها که هیچ گونه منابعی ندارند، الا آن که بگویم بالسویه فقیرند و به علاوه احساس [فساد] corruption در دستگاههای بالا نمی کنند. عرض کردم: کاملاً صحیح میفرمایید. به علاوه آن که اصولاً از سنین طفولیت هم [شستشوی مغزی] شده اند.
در خصوص مسافرت سویس صحبت شد. عرض کردم: نطق شاهنشاه در کنفرانس [دفتر بین المللی کار] - که قرار بود یک ساعت باشد - فکر میکنم نباید بیش از نیم ساعت طول بکشد، چون سفیر شاهنشاه در سازمان ملل میگفت، نطقهای طولانی ملال آور است. فرمودند: همین طور است، کوتاه تهیه کنید. عرض کردم: تعجب است که مقاوله نامه های سازمان ملل از مجلس ما نگذشته است و این امر هم پس از نطق شاهنشاه باعث ایراد نمایندگان خواهد شد. مخصوصاً مقاوله نامه شماره ۸۷ مربوط به سندیکاها و شماره ۹۸ مربوط به [مذاکره نمایندگان کارگر و کارفرما]. فرمودند: یادداشت به من بده که عصری به نخست وزیر بدهم، بجنبد. عرض کردم: اتفاقاً هر دو اصل در قوانین کار مترقی ما گنجانده شده است.
مرخص شدم. سفیر پاکستان را پذیرفتم. در خصوص شرفیابی بوتو صحبت کردیم و تشریف بردن والاحضرت اشرف به کویته، برای همراهی با بوتو در مقابله با بلوچها. البته بلوچ های بلوچستان پاکستان.
بعد از ظهر با دخترم رودابه و نوه ام نیلوفر گذراندم. تقریباً دو ساعت خیلی خوش گذشت. یک قسمت وصیتهای خودم را به طور شفاهی به دخترم گفتم که اگر غفلتاً مردم، بداند چه بکند. از اهم آنها، تربیت استادان علوم برای بیرجند و سیستان و بلوچستان است. گفتم: چهارصد هزار دلار از ثروت مرا باید برای این کار کنار بگذارد و از منافع آن این مهم را انجام دهد.
منبع: انتخاب
۶