سفرنامه یک روزنامه نگار فرانسوی در ایران

سفر در زمان؛ اعتصاب لوکوموتیوران‌ها و مسدود شدن راه رسیدن به ایران؛ صد سال قبل کریمه به چه شکل بود؟

سفر در زمان؛ اعتصاب لوکوموتیوران‌ها و مسدود شدن راه رسیدن به ایران؛ صد سال قبل کریمه به چه شکل بود؟

اعتصاب‌کنندگان ریل‌ها را از جا می‌کندند و فعالیت راهزنان مسلح در جاده‌ها روز به روز شدت می‌یافت و نیرو‌های دولتی هم نمی‌توانستند دخالت مؤثری بکنند. روستاییان و کوه نشینان طغیان کرده بودند ولی ما همچنان در تصمیم خویش پابرجا بودیم و قصد داشتیم به هر قیمتی شده خط سیری را که از اول در نظر گرفته بودیم ادامه بدهیم.

کد خبر : ۲۴۴۶۹۰
بازدید : ۲۱۰۵

کتاب «گل‌های سرخ اصفهان» اثر کلودانه، سفرنامه کلودآنه، روزنامه نگار فرانسوی به ایران است. این سفر که با اتوموبیل انجام شده، از بخارست آغاز می‌شود و تاریخ شروع آن سال ۱۹۰۰ است. این کتاب توسط فضل الله جلوه ترجمه و در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسیده است.

عرض رودخانه را به طور مورب پیمودیم و به همین جهت به جای ۱۰ کیلومتر حدود ۲۰ کیلومتر طی کردیم آسمان گرفته بود و ابر‌های خاکستری رنگ چنان پایین آمده بود که سنگینی آن را بر شانه‌های خود احساس می‌کردیم اندکی بعد باران‌ریزی باریدن گرفت و کرانه‌های شط از دیده پنهان شد ناچار از عرشه به اتاقک‌های کشتی پناه بردیم.

اعتصاب‌کنندگان ریل‌ها را از جا می‌کندند و فعالیت راهزنان مسلح در جاده‌ها روز به روز شدت می‌یافت و نیرو‌های دولتی هم نمی‌توانستند دخالت مؤثری بکنند. روستاییان و کوه نشینان طغیان کرده بودند ولی ما همچنان در تصمیم خویش پابرجا بودیم و قصد داشتیم به هر قیمتی شده خط سیری را که از اول در نظر گرفته بودیم ادامه بدهیم. در انتظار موقع حرکت با درشکه‌های کوچکی که بزحمت یک نفر آدم به نسبت فربه در آن جای می‌گرفت در شهر گردش کردیم به کلیسای بزرگ شهر، که اسقف‌های آن گیسوان بلندی مثل زنان داشتند رفتیم. بعد به عنوان توشه راه مقدار زیادی کنسرو خریداری کردیم و بدین ترتیب سه روز دلپذیر، اما بی ثمری را گذراندیم.

دوشنبه ۱۷‌آوریل ساعت ۴ بعد از ظهر با اتومبیل‌ها و چمدان‌ها و صندوق‌های بیشمار خویش سوار کشتی شدیم و ادوسا را به قصد سباستوپول ترک کردیم. خوشبختانه به علت تجربیات قبلی برای سوار کردن اتومبیل‌ها به کشتی مهارتی یافته بودیم و از این بابت اشکالی پیش نیامد. ساعت پنج بعد از ظهر کشتی بر دریایی آبی و صورتی رنگ مانند تابلو‌های رنوار، به حرکت در آمد.

 کریمه سه شنبه ۱۹‌آوریل - وقتی حدود ساعت ۸ صبح روی عرشه کشتی آمدیم، سواحل کریمه به صورتی مبهم و مه آلود از دور پیدا شده بود و، چون اندکی جلوتر رفتیم کوهستان‌های آن نیز نمایان گشت همه جا رنگ آبی آسمانی داشت و سرانجام در انتهای خلیجی بزرگ سیاستوپول را مشاهده کردیم.

ظاهراً گشتی‌های ساحل، کشتی ما را به جای یک کشتی ژاپنی گرفته بودند! چون بلافاصله یک دو، سه و بالاخره پنج قایق کشتی بندر را ترک گفتند و به سرعت به سوی ما شتافتند. بعد دو کشتی جنگی به حرکت درآمد در دل از فرمانده نیروی دریایی که چنین نمایش مجانی جالبی را در معرض تماشای ما گذاشته. بود تشکر کردیم. لنگرگاه طبیعی سباستوپول بسیار زیبا بود و چنان وسعتی داشت که یک ناوگان جنگی براحتی می‌توانست در آن پهلو بگیرد.. وارد بندرگاه شدیم در همه جا فعالیت زیادی به چشم می‌خورد. در کارگاه‌ها کشتی‌های جدید می‌ساختند و در تعمیر رگاه‌های زمینی کشتی‌های قدیمی را تعمیر می‌کردند.

آوای جهنمی کر‌کننده‌ای از هر سو بلند بود صدای پتک‌های سنگینی با سوت‌های ممتد سرکارگران و نفیر کشتی‌ها در هم آمیخته بود و از دودکش آنها دودی غلیظ آمیخته با بخاری انبوه و سفید به هوا بر می‌خواست و چون ابری ضخیم در هوای لطیف بامدادی پراکنده می‌شد و باد سینه ابر‌ها را می‌شکافت. اما فعالیتی که در هر گوشه‌ای دیده می‌شد فعالیت ساده نبود. 

تکاپویی جنگی و پرسر و صدا بود و ما ناچار بودیم در این آشفتگی سرسام‌آور چند ساعتی را به آماده کردن اتومبیل‌ها و فراهم آوردن اسباب سفر به شهر کوچک بعدی که شهری تاتارنشین به نام باشی سرای بود. بگذرانیم خود شهر سباستوپول چیز تماشایی و جالبی نداشت. فقط یک موزه یادگاری جنگ ۱۸۴۵ داشت که فاصله‌اش از بندرگاه زیاد بود و ما هم حال و حوصله شنیدن ماجرا‌های جنگی نداشتیم. چیزی نگذشت که درباره جریان امور اطلاعات بیشتری تحصیل کردیم. یک فرانسوی روزنامه بی ارزشی را که تازه از فرانسه برایش رسیده بود به من نشان داد و گفت: نگاه کنید. در این روزنامه نوشته‌اند که سباستوپول در آتش می‌سوزد.

به نوشته‌های این قبیل روزنامه‌ها نباید زیاد ترتیب اثر داد. قدری پایینتر هم نوشته که سرتاسر کریمه را غارت کرده‌اند. درست است؟ سری تکان داد و گفت: حق با شماست اینها زیادی مبالغه می‌کنند.

مرد خوبی بود که رستورانی را اداره می‌کرد و طبعاً به خاطر رونق کار خویش احتیاج به محیط امن و توریست فراوان داشت. برنامه ما چنین بود که زودتر ناهاری بخوریم و حدود ساعت ۱۱ به طرف باشی سرای که با سباستوپول ۵۰ کیلومتر فاصله داشت حرکت کنیم از آنجا، بعد از پیمودن راهی کوهستانی و پشت سر گذاشتن قلعه‌ای مشرف بر یالتا به این شهر که به خاطر حمام‌های آب معدنیش شهرت بسیار داشت و آن را نیس روسیه لقب داده بودند می‌رسیدیم. فاصله یالتا تا باشی سرای ۱۰۰ کیلومتر بود ولی به ما اطمینان دادند که جاده خوب و بسیار زیباست.

منبع: انتخاب

۸
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید