مثبتاندیشی چه زمانی سمی میشود؟
آیا هرگز در زندگی با مثبتاندیشی مسموم مواجه شدهاید؟ مثبتاندیشی مسموم به چه معنایی است؟ آیا گفتن این عبارت که «شاید مشکلات و سختیهایی که کشیدی به صلاح و قسمتت بوده» میتواند به دیگران کمک کند احساس بهتری نسبت به موقعیت خود پیدا کنند؟ همیشه مثبت فکر کردن چه دردسرهایی دارد؟ این مقاله به این پرسشها پاسخ میدهد.
کد خبر :
۸۹۱۱۵
بازدید :
۱۱۴۷۹
فرادید | پریسیلا گوینز بسیار خسته بود. او بچههای کوچک داشت و باید مرتب یا به آنها غذا میداد یا پوشکشان را عوض میکرد. این وسط او همیشه دچار بیخوابی بود. او میگوید: «بعضی اوقات از این وضعیت شکایت میکردم و میگفتم ای کاش فقط ۱دقیقه میتوانستم برای خودم وقت بگذارم، اما اطرافیانم پاسخ میدادند، بزرگتر که بشوند دلت برای این روزها تنگ میشود.»
بیشتر بخوانید:
و این جمله پریسیلا را دیوانه میکرد.
درواقع او مخالفتی با این جمله نداشت. اما آن لحظات او به دنبال شنیدن واقعیتها نبود. در عوض، او میخواست دیگران خستگی مفرطی که دچارش بود را به رسمیت بشناسند. برخی اوقات پاسخهایی که دوستانش به او میدادند آنچنان احساس بدی در او ایجاد میکرد که باعث میشد فکر کند حتی فکر کردن به اینکه میتواند چند دقیقهای برای خودش وقت بگذارد نیز گناهآلود است.
او میگوید: «بعد از آن پاسخها من هنوز دلم میخواست برای خودم وقت بگذارم، اما این بار احساس میکردم این خواسته از اساس اشتباه است.»
به گزارش فرادید به نقل از سی ان ان، تمرکز بر تفکر مثبت، درحالیکه تمام تجربههای سخت و چالشها را به کناری گذاشتهاید، چیزی است که کارشناسان به آن «مثبتاندیشی مسموم» میگویند. گوینز اخیراً با این اصطلاح آشنا شد و میخواست بداند آیا دیگران هم تجربههای مشابه او داشتهاند. او در توئیترش نوشت: «آیا هرگز در زندگی با مثبتاندیشی مسموم مواجه شدهاید؟»
نوشتههای پیشین گوینز درباره شیوههای فرزندپروری و خاطرات روزانه چندان مورد استقبال قرار نمیگرفت، اما این پرسش توجه بیش از ۲۰۱۰۰۰ نفر را به خود جلب کرد. این پرسش خیلیها را به یاد خودشان انداخت. سال ۲۰۲۰ سال سختی بود. خیلی از مردم در سراسر جهان به دلیل قرنطینه و همهگیری شغلهای خود را از دست دادند و دچار مشکلات روانی جدی شدند. در این اوضاع شاید آخرین چیزی که یک نفر دوست دارد بشوند این است: «شاید همه اینها به صلاح و قسمت بوده است.»
همیشه مثبت بودن چه ایرادی دارد؟
جیمی لانگ، روانشناس بالینی مستقر در فلوریدا، میگوید شاد بودن اصلاً چیز بدی نیست. نگرش مثبت برای نزدیکان شما یک موهبت تلقی میشود، اما این نگرش نباید جای با جانودل گوش سپردن به دردِ دلهای دیگران را بگیرد.
لانگ توضیح میدهد: «وقتی شما تصمیم میگیرید که به یک مسئله فقط از یک بعد یا نظرگاه نگاه کنید - در این مورد مثلاً تصمیم میگیرید که فقط سویههای مثبت یک تجربه را ببینید - بسیار محتمل است که یک تجربه اصیل را از دست بدهید یا آن را از درجه اهمیت ساقط کنید. این نوع نگرش مثبتاندیشی مسوم است که گوینز هم زمانی که به دنبال ذرهای همدردی درباره مشقات فرزندپروری بود با آن مواجه شد.
حتی شاید هدفتان شاد کردن افراد باشد، اما زمانیکه تلاش میکنید این کار را انجام دهید در واقع باعث میشوید که تجربههای سختی که او داشته کماهمیت جلوه کند و آن فرد نیز یاد میگیرد که در آینده احساسات منفی خود را مخفی نگه دارد. لانگ میگوید: «[این برخورد باعث میشود]ما در مواجهه با جهان به چهره نقاب بزنیم و بین هویت واقعی و هویتی که به جهان عرضه میکنیم شکاف ایجاد شود. فاصله بین این شکاف را احساس شرمساری و خجالت پر میکند.»
لانگ پیشنهاد میدهد که به جای جستجوی راهی برای چرخش مثبت [مثبت جلوه دادن هر رویدادی]بهتر است از زبانی تصدیقکننده و پذیرنده استفاده کنیم.» او میگوید: «خیلی طبیعی است که بخواهیم کمک کنیم و مشوق دیگران باشیم. اما برخی اوقات بهتر است آن شتابزدگی برای درست کردن کارها را کنار بگذاریم. آنچه ما در آن لحظات نیاز داریم به رسمیت شناختهشدن است، اما اغلب چیزی که دریافت میکنم نقشه راه است؛ و این توصیهها اغلب کمککننده نیستند.»
لانگ و همکار روانشناسش، ثمره کوئینتِرو، مثالهایی از پاسخهای «مثبت» را فهرست کردهاند که میتوانند مانع از آن شوند که یک دوست احساسات واقعیاش را با ما به اشتراک بگذارد:
«به جنبههای مثبت قضیه نگاه کن»، «حتماً حکمتی در این اتفاق بوده»، «فکر کن میتوانست بدتر از این باشد.»
آنها میگویند بهتر است به جای عبارات بالا از عباراتی استفاده کنیم که فرد مشتاق شود صحبت کند و لحظات سختی که در زندگی تجربه کرده است را با کسی که برایش مهم است، درمیان بگذارد.
مثالهای آنها این موارد است: «خیلی سخت است، من همهاش به تو فکر میکنم. هر اتفاقی بیفتد - خوب یا بد - من کنارت هستم.»
لانگ میگوید برخی اوقات فقط کافی است بگوییم: «بله من هم همینطور» یا «حق با توست.» لانگ میگوید: «این عبارتها به فرد فرصت میدهد تا آن تجربه ناب را هرقدر گفتنش یا شنیدنش سخت باشد با ما درمیان بگذارد.»
مثبتاندیشی مسموم در مورد خودمان
ما مثبتاندیشی مسموم را فقط در مورد دیگران استفاده نمیکنیم. بسیاری از مردم خودشان را تحت فشارهای شدید میگذارند تا از هر نوع احساس منفی خودشان را برحذر بدارند. لانگ میگوید: «چنین حالتی میتواند منجر به صدمات جسمانی و روانی شود.
یک مطالعه نشان داده که سرکوب واکنشهای احساسی - چه احساسات منفی و چه مثبت -باعث واکنش اعصاب سمپاتیک قلب و عروق میشود. یک مطالعه دیگر نشان داد مشارکتکنندگانی که به محرکها واکنشهای احساسی نشان میدادند ضربان قلبشان پایینتر بود و خیلی سریعتر بهبود پیدا میکردند.
از استرسهای روزمره گرفته تا غمهای طولانی و عمیق زندگی پر از چالش است. تلاش برای کنار گذاشتن این احساسات و نادیده گرفتن آنها هیچ کمکی به ناپدید شدن آنها نمیکند.
لانگ میگوید: «وقتی شما غم، شرمساری و احساس گناه را در بدن خودتان حبس میکنید، این احساسات هیچ جایی برای رفتن ندارند.»
لانگ میگوید، نادیده گرفتن افکار منفی هیچ کمکی نمیکند، بنابراین بهترین کار این است که به خودمان اجازه تجربه کردن این احساسات را بدهیم.
علاوهبراین، لانگ میگوید پذیرش احساساتمان به ما فرصت میدهد در جهانی که احساسات منفی و مثبت در آن همزمان هستند، تجربههای ظریفتر و پیچیدهتری را تجربه کنیم. او میگوید: «مراقب ذهنیت یا همه یا هیچ باشد. اگر گرفتار این افسانه هستید هر موقعیتی احساس مشخصی دارد که باید راه درست ابراز کردن آن را بدانید، پس دارید خودتان را محدود میکنید.»
او به عنوان مثال تجربههای پیچیدهای را شرح میدهد که بسیاری در دوران همهگیری داشتند. بسیاری در این دوران با تلفیقی از احساس غم، شادی، خوشحالی و امیدواری مواجه شدند. برخی اوقات این احساسات همزمان رخ میدهند.
او میگوید: «ما از وقوع چنین رویدادی ناراحت هستیم، اما همزمان میتوانیم نسبت به آینده مثبتاندیش و امیدوار باشیم. قرار نیست که با ذهنیت یا همه یا هیچ زندگی کنیم.»
آیا احساس بد میتواند بعضی اوقات خوب باشد؟
محققان روانشناسی مثبتگرا از اواخر دهه ۱۹۹۰ تحقیقاتی را شروع کردند تا کشف کنند افراد از چه طروقی خودشان را از احساسات منفی میرهانند و به جای آموختن از افسردگی و سایر بیماریهای ذهنی از شادیها و خوشیهایشان درس میگیرند.
درحالیکه خیلی از افراد ممکن است گمان کنند غم و خشم تجربههای نامطلوبی هستند، تیم لوماس، یک روانشناس مثبتگرا، استدلال میکند که این دو احساس نیز برای شکوفایی افراد بسیار کلیدی هستند.
لوماس، استاد دانشگاه ایست لاندن، میگوید: «احساسات نوعی اطلاعات درباره جهان ماست. احساسات میتواند به شما درباره چیزی مهم اطلاعات بدهد یا برخی اوقات میتواند از شما محافظت کند.»
لوماس در مقالهای که در سال ۲۰۱۸ منتشر کرده نوشته است که غم میتواند نوعی بیان مراقبت باشد که وقتی ظاهر میشود که فرد عزیزی را در اثر مرگ یا شکست عشقی از دست میدهد. از طرفی، لوماس میگوید غم میتواند یک هشدار باشد که به شما میگوید باید خودتان را ارزیابی کنید.
لوماس درباره ارزشهای خشم و ملال نیز مقاله نوشته است. او میگوید هر احساسی میتواند ارزشگذاری منفی بشود، اما هر احساسی در بلندمدت میتواند ابزار مفیدی برای بهبود حال افراد باشد.»
تعادل مهم است
بااینحال باید توجه داشت که احساسات منفی زمانی فایده دارند که دوزشان پایین باشد. لوماس تأکید میکند که احساسات سخت زمانی ارزشمند هستند که تعادل برقرار کنند. او میگوید: «هر احساس منفیای که خیلی طولانی شود میتواند به مشکل بالینی یا ناهنجاری تبدیل شود.»
«تحقیقات زیادی فواید مثبتاندیشی را نشان میدهند و کسی منکر آن نیست. وقتی که مثبتاندیشی به حد افراط برسد و از معنا تهی شود، مشکلات ایجاد میشوند.»
وقتی توئیت پریسیلا گوینز درباره مثبتاندیشی مسموم وایرال شد او صدها پیام از افرادی دریافت کرد که مثبتاندیشی مسموم را تجربه کرده بودند و البته تعداد زیادی نیز ابراز نگرانی کرده بودند که او غیرمنصفانه دارد افراد شاد را مورد انتقاد قرار میدهد.
اما از نظر خودش درسی که ما از مثبتاندیشی مسموم میگیریم این نیست که راه و روشی درست یا غلط برای احساس کردن وجود دارد بلکه ما میآموزیم که به خودمان و دیگران گوش دهیم. «من دوست دارم با دردهای دیگران همدلی کنم وگرنه که افراد خوشحال واقعاً آدمهای بزرگی هستند.»
۰