تمثیل سقراطی «روح»؛ انسان همچون یک ارّابه

تمثیل سقراطی «روح»؛ انسان همچون یک ارّابه

سقراط بر این باور بود که روح انسان فناپذیر نیست؛ بلکه پس از مرگ جسم باقی می‌ماند و به سبب سرشت جاودانه و تغییرناپذیرش، به جهان ایدئال تعلق دارد.

کد خبر : ۲۷۸۲۶۹
بازدید : ۶۱

فرادید| افلاطون، شاگرد برجسته‌ی سقراط، از نامدارترین و پرخواننده‌ترین فیلسوفان تاریخ اندیشه‌ی بشر است. رسالات ماندگار او، یکی از جامع‌ترین روایت‌ها از فلسفه‌ی سقراط به‌شمار می‌آید. در این مکالمات، سقراط همواره در گفت‌وگو با دیگری ظاهر می‌شود و افلاطون از خلال این گفت‌وگوها، اندیشه‌های استاد خود را می‌شناساند. 

به گزارش فرادید، در مکالمه افلاطونی «فایدروس»، سقراط با فایدروس دیدار می‌کند؛ مردی که تازه به خطابه‌ای از خطیب نام‌آور، لوسیاس، گوش سپرده است. این گفت‌وگو در جریان قدم‌زدنی آرام در امتداد کرانه‌های رود ایلیسوس، بیرون از دیوارهای آتن شکل می‌گیرد. آن دو زیر سایه‌ی درخت چناری می‌نشینند و همان‌جا گفت‌وگو آغاز می‌شود. 

سقراط می‌کوشد فایدروس را به بحث درباره‌ی آن خطابه ترغیب کند و در خلال این گفت‌وگو، ماهیت روح انسان را با تمثیلی شاعرانه و ژرف، یعنی اسطوره‌ی «روح بالدار» شرح می‌دهد. 

1

سقراط و حقیقت روح انسان

از دید سقراط، هستی دارای ساختاری دوگانه است و از دو قلمرو تماماً متمایز تشکیل می‌شود: یکی قلمرو دگرگونی، ناپایداری و نقص و دیگری قلمرو ثبات، جاودانگی و کمال. جهان مادی که ما در آن زندگی می‌کنیم، جهانی که با حواس خود آن را درک می‌کنیم، به قلمرو نخست تعلق دارد، قلمروی انسانی که پیوسته در تغییر است. روح انسان، تا زمانی که با بدن پیوند دارد، در این قلمرو به سر می‌برد. 

در برابر آن، قلمرو الهی قرار دارد: جهانی تغییرناپذیر، ابدی و کامل که جوهرهای عقلانی هستی همچون حقیقت، نیکی و زیبایی در آن جای دارند. این قلمرو، جایگاه روح الهی است. هرچند روح و بدن به‌ظاهر پیوند تنگاتنگی دارند، در ذات و ماهیت دو موجود کاملاً متفاوتند. 

روح انسان همواره در آرزوی حکمت و کمال است و این آرزو جز از راه عقل تحقق نمی‌یابد. اما تا زمانی که روح به بدن وابسته است، این جست‌وجوی معرفت با مانع روبه‌رو می‌شود؛ زیرا روح به تعبیر سقراط «به‌دست بدن به قلمرو دگرگونی کشانده می‌شود» و آنجا «سرگردان و پریشان» می‌گردد. 

تنها زمانی که روح بتواند خود را از آلودگی و نقص جهان مادی رها سازد و به «هم‌نشینی با امر تغییرناپذیر» دست یابد، به مرتبه‌ای الهی می‌رسد. 

2

روح بالدار و تمثیل ارابه

به روایت سقراط و افلاطون، همه‌ی روح‌ها چه الهی و چه انسانی در سفری آسمانی حرکت می‌کنند. هر روح به‌شکل ارابه‌ای بالدار تصویر می‌شود که دو اسب آن را می‌کشند و ارابه‌رانی آن را هدایت می‌کند. این ارابه‌ران نماد بخش عقلانی روح است؛ همان نیرویی که انسان به‌واسطه‌ی آن می‌اندیشد و داوری می‌کند. 

یکی از اسب‌ها نماینده‌ی بخش هیجانی روح است؛ بخشی که سرچشمه‌ی احساسات نیرومندی چون خشم و غیرت است. اسب دیگر، نماد بخش شهوانی روح است که با نیازهای جسمانی مانند گرسنگی، تشنگی و شهوت پیوند دارد. 

در مسیر این سفر، روح‌ها به نقطه‌ای می‌رسند که می‌توانند فراتر از آسمان‌ها را بنگرند؛ جایی که «بودِ راستین» و حقیقت مطلق آشکار می‌شود. در این لحظه، اسب‌ها آرام می‌گیرند و بی‌چون‌وچرا از فرمان‌های ارابه‌ران پیروی می‌کنند. این همان جایگاهی است که روح‌های الهی می‌توانند در آرامش به تماشای ذات و حقیقت اشیا بنشینند. 

اما روح انسان همواره از چنین هماهنگی برخوردار نیست. اسبِ بخش هیجانی، سفیدرنگ و خوش‌اندام است، راست‌قامت، سربلند با چهره‌ای نجیب و چشمانی تیره. این اسب باوقار و فروتن، راستگو و شریف است و بی‌نیاز از تازیانه، فرمان ارابه‌ران را می‌پذیرد. 

در مقابل، اسبِ بخش شهوانی سیاه‌فام و سرکش است؛ بدنی کج‌ومعوج، فربه و ناهماهنگ دارد، گردنی کوتاه و ستبر، چهره‌ای پهن و چشمانی خاکستری و خون‌آلود. این اسب نه گوش به فرمان می‌دهد و نه از تازیانه تأثیر می‌پذیرد، بلکه به سوی خودسری و غرور افراطی میل دارد. 

سقراط می‌گوید در روح‌هایی که به روح الهی نزدیک‌ترند، ارابه‌ران می‌تواند سر بردارد و نگاهی به فراسوی آسمان‌ها بیندازد؛ اما چون تمام توجه او صرف مهار اسب‌هاست، آنچه می‌بیند کامل نیست. چنین روح‌هایی تنها بخشی از حقیقت را درک می‌کنند. 

در روح‌های دیگر، اسب‌ها رام‌نشدنی‌ترند؛ فرمان‌ها را نمی‌شنوند و هماهنگ حرکت نمی‌کنند، بلکه ارابه را به سوی فرود می‌کشند. ارابه‌ران با همه‌ی توان افسارها را می‌کشد و تنها گاه‌به‌گاه می‌تواند نگاهی گذرا به آن سوی آسمان‌ها بیندازد. ازاین‌رو، سهم این روح‌ها از حقیقت اندک است. 

و سرانجام، برخی روح‌ها چنان گرفتار آشوبند که اسب‌ها شیهه می‌کشند، برمی‌جهند و به یکدیگر می‌کوبند. ارابه‌ران هرچه می‌کوشد، قادر به مهار آن‌ها نیست. به‌گفته‌ی سقراط، چنین روح‌هایی لگدمال می‌شوند، بال‌هایشان فرو می‌ریزد و هرگز توفیق دیدار حقیقت را نمی‌یابند. 

افلاطون و نظریه‌ی سه‌بخشی روح

دیدگاه افلاطون درباره‌ی روح، ادامه و گسترش اندیشه‌های سقراط است. او روح را از سه بخش تشکیل‌شده می‌داند: بخش شهوانی، بخش هیجانی و بخش عقلانی. بخش شهوانی با امیال جسمانی سروکار دارد؛ بخش هیجانی با عواطف و انگیزه‌هایی چون خشم از تحقیر یا میل به برتری و بخش عقلانی در پی حقیقت است و با نیروی استدلال عمل می‌کند. 

روحی که فرمانروایی آن در دست بخش شهوانی باشد، پیوسته دستخوش تغییر و خطر است، زیرا هر میل می‌تواند سراسر روح را تسخیر کند. روحی که زیر سلطه‌ی بخش هیجانی است، گرچه کم‌خطرتر است، اما هنوز به هماهنگی کامل نرسیده است. تنها روحی که عقل بر آن حکم می‌راند، روحی هماهنگ، متعادل و عادل است؛ روحی که امیال و عواطف را می‌پذیرد، اما تنها در حد شایسته و در خدمت اهداف عقلانی.

مترجم: زهرا ذوالقدر

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید