نقد فیلم جهان خواهد لرزید (The World Will Tremble) | کسی برای نجاتمان نخواهد آمد

این فیلم که براساس داستانی واقعی ساخته شده، روایتی است دربارهی هلوکاست و اولین اردوگاه مرگ نازیها در لهستان. با این نقد همراه ما باشید.
حالا دیگر فیلمهای هلوکاستی زیرژانر متعلق به خودشان را دارند. از پایان جنگ جهانی دوم تا به امروز روایتهای زیادی دربارهی این فاجعهی انسانی خلق شدهاند. از داستانهای ادبی گرفته تا شعر و فیلمهایی که در جشنوارههای متعددی جایزه میگیرند. هلوکاست از حافظهی تاریخی بشر حذف نشدنی است بههمین دلیل برای فیلمسازان ایدهای جهانشمول، عمیق و تکاندهنده بهحساب میآید. بعد از سقوط نازیها و تسخیر برلین هلوکاست برای مردم دنیا اهمیت پیدا کرد و تبدیل به موضوعی شد که تا ابد قرار است دستمایهی بسیاری از آثار سینمایی باشد.
واقعهی هلوکاست در فیلمها یا به صورت مستقیم مورد استفاده قرار میگیرد و یا بهعنوان زیرمتن در روایتهای سینمایی از آن استفاده میشود. شاید غیرشعاریترین فیلم هلوکاستی در این بین فیلم فونیکس (Phoenix) ساختهی کریستین پتزولد باشد. اثری که همانند بروتالیست به پسلرزههای این فاجعه میپردازد و سعی میکند تا از روایتهای مرسوم تکراری فاصله بگیرد. فیلم جهان خواهد لرزید هم، همین سعی را دارد، میخواهد متفاوت باشد اما آنقدر شتابزده پیش میرود که چیزی را به این زیرژانر اضافه نمیکند.
در ادامه داستان فیلم لو میرود

جهان خواهد لرزید فیلمی با ایدهای فوقالعاده است. اثری که یک موضوع کمتر پرداخت شده را برمیدارد و باهاش یک قصه میسازد. البته متاسفانه تنها ایدهی فیلم خوب است و فیلمساز پرداختاش را در حد بسیار ضعیفی پیش میبرد
شکست آلمان در جنگ جهانی اول، زمینهی ظهور نازیسم و شروع جنگ جهانی دوم را فراهم کرد. آلمانیها که سرخورده از شکست مفتحضانهی خود در جنگ اول بودند حالا میخواستند فاتح اروپا شوند. هیتلر با سخنرانیهای آتشین خود توانست در سال ۱۹۳۴، بهعنوان پیشوا به قدرت برسد و افکار عمومی را برای جنگ آماده کند. او که از طراحان اصلی هلوکاست بود، قبل از شروع جنگ جهانی دوم، پروژهی یهودستیزی را آغاز کرد. چند ماه قبل از شروع جنگ این ایدئولوژی به اوج خود رسید و نازیها شروع به ساخت گتوهایی برای یهودیان کردند. در ماههای ابتدایی کشتار یهودیان کمتر کسی باور میکرد که نازیها در اردوگاههای کار خود مشغول چنین اعمالی هستند. این فیلم نیز مشغول روایت این برهه از تاریخ جنگ جهانی دوم است. زمانی که کشورهای دیگر خبری از این واقعه نداشتند.
البته تفاوتی نیز نمیکرد، چه دنیا از این اتفاق خبر داشت و چه نداشت. حتی زمانی هم که آمریکا متوجه هلوکاست شد و فهمید که افراد زیادی در اردوگاههای نازیها در حال مرگ هستند، مثل همیشه واکنش خاصی نشان نداد و محاکمهی سران نازیها به بعد از جنگ و ورود روسها به آلمان موکول شد. در جائی از فیلم یکی از شخصیتها دیالوگ جالبی دارد، او میگوید دنیا خواهد لرزید اگر بفهمند چه چیزی بر سر ما آمده است. در همین حین زنی با فرزندش از آنجا رد میشود و بیتفاوت به کابین پر از گازی که یهودیان در آن در حال مرگ هستند، راهاش را میگیرد و میرود. حمایت تودهی مردم و بیتفاوتی قدرتها همیشه راه را برای کشتارهای قرن اخیر باز کرده است که فیلم در این سکانس و چند سکانس دیگر بهخوبی این واقعیت را نشان می دهد.

همهی کارکترهای این فیلم رفتارها و کنشهایشان سنگینی دراماتیکی یکسانی دارند و هیچ نقشی از نقشی دیگر جلو نمیزند
فیلم با قطع یک درخت و نابودی لانهی پرندهای با تخمهایش شروع میشود. سکانس گلدرشت و استعاری است اما همهی احساس فیلم را به مخاطب منتقل خواهد کرد. بعد از این پلانها یهودیانی را میبینیم که در حال کندن چالهای برای دفن اجساد دیگر یهودیانی هستند که با اتاق گاز به قتل رسیدهاند. در ابتدا گفتم که این فیلم ایدهی جذابی دارد اما خوب پرداخت نشده است. ساختارش بهم ریخته است و خط داستانی آن منسجم رفتار نمیکند. چند زندانی هستند که قصد فرار از جهنم نازیها را دارند که روایت حول آنها میچرخد. کارکترهایی که مخاطب نمیتواند باهاشان ارتباط برقرار کند.
اول اینکه ما چیز زیادی از آنها نمیدانیم. اصلا پی نمیبریم که این چند نفر در گذشته چه کاره بودهاند و چگونه زندگی خود را از دست دادهاند. حال این شیوهی پرداخت مخاطب را از شخصیتها دور میکند و حس همذاتپنداری و نزدیکی با آنها را از ما میگیرد. این کمگویی اصلا به معنای شیوهی مینیمالگویی نیست و تنها به ضعف فیلمساز در معرفی شخصیتهایش برمیگردد. اصلا مگر میشود، فیلمی ساخت و کارکترهایش را به مخاطب معرفی نکرد؟ قطعا خود فیلمساز نیز شخصیتهایش را نمیشناسد و درکی از آنها ندارد. دوربین نیز خیلی به آنها نزدیک نمیشود و همین عدم وجود نماهای بسته، از خاصیت دراماتیکی فیلم میکاهد. این عدم شخصیتپردازی تا جائی جلو میرود که ما نمیتوانیم شخصیت اصلی را از مکمل تشخیص دهیم. درواقع همهی کارکترهای این فیلم رفتارها و کنشهایشان سنگینی دراماتیکی یکسانی دارند و هیچ نقشی از نقشی دیگر جلو نمیزند.

روایتی با پیرنگ فرار از زندان ما نیاز به قهرمانی داریم که او را بشناسیم، با دردهایش آشنا شویم و برایش دل بسوزانیم اگر غیر از این باشد؛ تعلیق با دوز بسیار کمی در روایت جریان پیدا میکند، بلایی که سر همین فیلم آمده است
نکتهی بعدی در نقد این اثر این است که تا اواسط فیلم، چیزی برای ارائه به مخاطب خلق نمیشود. در قسمت ابتدایی فیلم، نیت شخصیتها برای کشیدن نقشهی فرار بسیار کمرنگ است و کاشتهای جذابی در این سکانسها وجود ندارد. همه چیز شبیه یک مستند بازسازی شده است. کابینهای گاز، کندن گورهای دستهجمعی، سیبلهای انسانی، گرسنگی دادن به زندانیان و...، چیزهایی نیستند که بتوان اسماش را کشمکش گذاشت. این سکانسها از لحاظ پارادایمهای درام چیزی برای ارائه به مخاطب ندارند، اطلاعاتی به او نمیدهند و در خلق کشمکشهای قوامدار ضعیف هستند. فیلم درواقع از جائی شروع میشود که دو نفر از شخصیتها اقدام به فرار میکنند. از اینجا به بعد است که ما میفهمیم اصلا هدف فیلم چیست و چه مسیری را باید دنبال کنیم.
فیلم جهان خواهد لرزید از آن دسته از فیلمهای براساس واقعیت است که فیلمسازش قبل از اینکه به فکر ساخت قصهای براساس چارچوبهای سینمایی باشد در صدد است تا نسبت به وقایع واقعی وفادار بماند. او چیزی را تغییر نمیدهد، ایدهی تازهای را اضافه نمیکند و ترجیح میدهد که آنچه اتفاق افتاده است را موبهمو اجرا کند. ای کاش فیلمساز با یکی از شخصیتهایی که جان سالم بهدر میبرد همراه میشد و با استفاده از کنشهای او روایت را پیش میبرد. همانطور که در ابتدای این نقد گفتم، این فیلم اثری است با ایدهای بکر و جذاب که فیلمساز با استفاده از یک زوایه روایت اشتباه و پرداختی سطحی و آبکی آن را به هدر داده است.
منبع: زومجی