چگونه از ضربات سال غمانگیز ۲۰۲۱ بهبود یابیم؟
علم، هنر و مذهب همگی میتوانند در ساختن مفهوم جدیدی از انسانیت در پی کرونا به ما کمک کنند. برای آیندهی قابلپیشبینی، ما مجبوریم به این شکنندگی عادت کنیم و برای مقابله با آن به منابع تخیلی قابلتوجهی نیاز داریم.
فرادید | بیش از نیمی از جمعیت افغانستان دهههاست با کمبود غذا مواجه هستند. کمتر از ۱۵۰۰ نفر در سال ۲۰۲۱ در تلاش برای گریختن به یک محیط امنتر در دریای مدیترانه جان باختند. احتمال آتشسوزیهای جنگلی به عنوان خطری قابلقیاس با سیل شدید در بخشهایی از بریتانیا در دهههای آینده پیشبینی شده است. حدود یک نفر از هر ۱۰۰۰ نفر در جمهوری دموکراتیک کنگو علیه بیماری کووید-۱۹ واکسن کامل دریافت کردهاند و همهگیری همچنان با پسزمینهای از ترس و مرگ بر سر مردم دنیا سایهی عظیم خود را افکنده است.
به گزارش فرادید؛ سال ۲۰۲۱ سال غمانگیزی بود، همهی کسانی که گرفتار همهگیری شدند اضطراب سطح پایین، ضررهای شخصی غیرمنتظره و پریشانی محض را تجربه کردند. امروز داستانِ انسان زیاد شبیه یک رکوردِ پیشرفت صعودی نیست. ما شکنندهتر از آن چیزی هستیم که تصور میکردیم و این به آن معناست که ما تفاوت زیادی با اجدادمان نداریم، خلاف چیزی که معمولاً مایل به تصور آن بودیم.
اجداد ما درست تا عصر مدرن از شکننده بودن خودشان آگاه بودند. دورهی کوتاهی از دستاوردهای خیرهکنندهی فنآوری همراه با فقدان هرگونه جنگ جهانی این باور را ایجاد کرد که شکنندگی درحالِ عقب رفتن است و جهان به جایی امن یا قابلکنترل جاودانی تبدیل خواهد شد. اما همان دستاوردهای فنی که به این باور پروبال داده بود به بیثباتترین عوامل در محیط مادی تبدیل شد.
درگیریهای جهانی جای خود را به ازدیاد خشونتهای محلیِ تلخ و شرارتآمیز داد و به جنگهای داخلی که دههها به طول انجامید ختم شد. اما شاید فقط در دو دههی گذشته بود که کاملاً متوجه این حقیقت شدیم که بحرانهای جهانی نسبت به مرزهای ملی، عقاید سیاسی و عملکردهای اقتصادی بیتفاوت هستند و جلوی آسیبپذیری را نمیتوان گرفت.
برای آیندهی قابلپیشبینی، ما مجبوریم به این شکنندگی عادت کنیم و برای مقابله با آن به منابع تخیلی قابلتوجهی نیاز داریم. در گذشته مردم منابعی نظیر این را در هنر و مذهب یافتند. امروزه یادگیریِ نگاه به علوم به عنوان یک منبع نه یک تهدید یا رقیب برای منابع قدیمی حیاتی است. اکنون بیش از هر زمانی وقت آن است که جنگِ نادرست میان ایمان و علم یا هنر و فنآوری را فراموش کنیم.
کوچک شمردنِ الهامات خیالیِ علم اصیل به همان اندازه احمقانه است که هنر را فقط افزونهی دلپذیری در زندگیِ انسان یا مذهب را نوع منسوخشدهای از تفسیر علمی بدانیم. فقط به این دلیل که ادعاهای اغراقشده دربارهی علم مطرح میشود و امیدهای غیرواقعی داده میشود، دو اتفاق مهم و به طرز خطرناکی آسان در حال وقوع است، از یک سو فراموش کردنِ چرایی و چگونگیِ اهمیتِ علم و از سوی دیگر اغوا شدن در دنیای عجیب و غریبی که در آن فقط بخاطر ناامید شدن ما از قطعیتِ بیچونوچرایی که تصور میکردیم وعدهی آن را به ما داده بودند، به گزارش اقلیت (دربارهی آبوهوا، همهگیریها یا هرچیزی) اهمیت اغراقشده میدهند.
چیزی که دربارهی پژوهشهای علمی اهمیت دارد اینست که آنها برای اثبات درستیِ یک دیدگاهِ موجود و درنتیجه تقویت قدرتِ موجود یا مزیت برخی دیدگاهها نسبت به دیدگاههای دیگر انجام نمیشوند. افرادی که به درستی با شکگراییِ عمیق به پژوهشهایی که مدعیِ نشان دادن آن امتیازِ نژادی، اجتماعی یا جنسی هستند نگاه میکنند به گونهای در نظم طبیعی استوار هستند.
در حالت ایدهآل، آنچه گفتمان علمی ارائه میکند تضمینِ نتایجِ غیرقابلانکاری نیست که صرفاً به ما بگوید چه کار کنیم، بلکه روش گردهمایی در یک گفتگوی مشترک اکتشافی را تضمین میکند که با حضور اعتقادات غیرقابلمذاکره دربارهی جهان طبیعی که مختلکنندهی روند بحث در شرایط مساوی است، از خط خارج نمیشود.
علم روش ارتباط با یکدیگر را به ما میآموزد و اینکه بپذیریم همهی ما در یک دنیای مشترک زندگی میکنیم و به این طریق به ما کمک میکند تا با وجود شکنندگی مان به زندگی ادامه دهیم. ما مجبوریم عادتهای خودمحافظتی خودمان را فراموش کنیم تا چالشهای مشترکمان را کشف کنیم. اما کاری که علم به تنهایی انجام نمیدهد ایجاد انگیزه برای سطح عمیقتری از ارتباط است.
ما میتوانیم موثر عمل کنیم نه فقط درصورتِ یافتن زبان مشترک برای شناسایی مشکلات، بلکه وقتی تشخیص دهیم کسانی که این چالشها را به اشتراک میگذارند عمیقاً شبیه خود ما هستند تا حدی که میتوانیم ضعف آنها را احساس کنیم طوری که انگار ضعف خودمان است یا حداقل تاثیر مستقیم ضعف آنها را بر خودمان احساس کنیم، پس درصورتی که آنها در معرض خطر باقی بمانند ما نمیتوانیم ایمن باشیم.
اینجا جاییست که هنر وارد میشود. هنر نیز مانند علوم ما را وامیدارد عادتهای خودمحورمان را مدت کوتاهی کنار بگذاریم. ما با گوش دادن به موسیقی، تماشای یک نمایشگاه هنری، خواندن یک رمان، تماشای تئاتر یا نمایش تلویزیونی درها را به سوی تجربیاتی میگشاییم که تجربیات ما نیستند.
اگر علم به ما کمک میکند کشف کنیم موضوعاتی برای گفتگو وجود دارد که توسط نفع شخصی متکلمان آن تعیین نمیشود، هنر ما را با چگونگیِ احساس غریبهها و کشف ارتباطات در جایی که انتظارشان را نداشتهایم آشنا میکند.
چیزی که مذهب به این جمع اضافه میکند سطح بیشتری از انگیزه است. فهرست واژگان متنوعِ سنتهای مذهبیِ مختلف نه تنها ادعا میکند که «دیگری» کسی است که ما میتوانیم به رسمیت بشناسیم، بلکه کسی است که ما باید با احترام به او نگاه کنیم.
فرد مقابل خواستارِ توجه، تفکر و سخاوت موثر ما است. مذاهب جنوب و شرق آسیا دقیقاً ایدهی خویشتنِ ایمن و باثبات با قلمرویی برای محافظت دربرابر دیگران را زیر سوال میبرند، در حالی که برای یهودیت، مسیحیت و اسلام، طلبِ حق مبتنی بر این عقیده است که هر انسانی وسیلهی حضورِ خدا و جلالِ اوست - «از تصویر خدا خلق شده است» (وجود خدا در تکتک انسانها متجلی میشود).
ارتباطِ عمیقتر داشتن بهواسطهی شکنندگیِ شرایطِ ما از بین نمیرود، بلکه چشم ما را باز میکند تا ببینیم کنار گذاشتن وسواسهای قبایل و اعضاء آن ارزش دارد، چون در پی آن به راستی میتوانیم از یکدیگر و با یکدیگر بیاموزیم، ارزش دارد چیزی را بسازیم که تفاوت محلی میتواند ایجاد کند تا کرامت انسانی با وضوح بیشتری دیده شود.
به نقل از یکی از قدیسان مسیحی قدیم: «حیات و مرگ ما در گروی حیات و مرگ همسایگان ماست.» این همان انسانیتی است که به آن احتیاج داریم اگر بخواهیم از این شکنندگی که راه گریزی از آن نیست زمینگیر نشویم.
نویسنده: روآن ویلیامز اسقف اعظم سابق کانتربری
منبع: theguardian