«نفس»؛ قصهای بلند از كودكي و معصوميت
نرگس آبیار با فیلم «نفس» در جشنواره امسال فیلم فجر حضور دارد.
کد خبر :
۱۰۷۷۴
بازدید :
۲۷۷۶
نرگس آبیار با فیلم «نفس» در جشنواره امسال فیلم فجر حضور دارد.
در ادامه گفتگو با او را می خوانید.
چرا سراغ «نفس» رفتيد؟
فيلمنامه اين كار براساس رمان خودم با همين نام بود كه سالها پيش نوشتهام و دو سال پيش تصميم به چاپ آن گرفتم. اما در نهايت تصميم گرفتم فيلمنامهاي براساس آن تهيه كنم. اين كار خيلي سخت بود؛ چراكه در فيلمنامه بايد بر جنبههاي داستانگويي غلبه ميكردم. ادبيات اين رمان خيلي بر وجه تصويري غلبه دارد.
البته در كتاب هم راوي اولشخص و يك كودك است. زبان شيرين كودك به عنوان راوي داستان را خيلي جذاب ميكرد و از همين روي تبديل كردن آن رمان به فيلمنامه ريسك بزرگي بود. چون نميشد تمام فيلم با نريشن گفته شود و فقط در بخشهايي ميتوانستيم نريشن داشته باشيم.
فيلمنامه اين كار هم جنبه اجتماعي دارد و هم در پسزمينه به نوعي وارد فضاي دفاعمقدس ميشود. از نظر خود شما «نفس» چگونه فيلمي است؟
«نفس» يك فيلم اجتماعي است. در پسزمينه آن به دليل سالهايي كه به آن ميپردازيم جنگ و انقلاب را از نگاه يك كودك ميبينيم.
با توجه به اينكه «نفس» برگرفته از رمان خود شماست و البته فيلم قبليتان هم يعني «شيار ١٤٣» اقتباسي از يكي ديگر از آثار شما بود فكر ميكنيد ادبيات ما تا چه اندازه ظرفيت لازم را براي اقتباسهاي سينمايي دارد؟ اگر اين ظرفيت را در ادبيات حال چه ادبيات معاصر و چه كلاسيك ميبينيد، چرا سينماگران ما كمتر به سراغ آثار اقتباسي ميروند؟
ادبيات سالهاي گذشته ما دچار پيچيدهگويي شد. غلبه فرم بر ادبيات ٢٠ سال پيش را خيلي ميبينيم. اين پيچيدهگويي باتوجه به اينكه ممكن است اثري تم فلسفي هم داشته باشد و فرم هم بر آن غلبه كند خيلي دچار پيچيدهگويي ميشود و غيرقابل فهم است. از همين روي فيلمساز سراغ چنين كاري نميرود. همچنين باتوجه به وضعيت سينما كه دايما بخش تجاري فيلمها نيز مدنظر است، سينماگر ترجيح ميدهد موضوعاتي را انتخاب كند كه هم براي عوام و هم خواص قابل فهم باشد. سعي من هم اين است و نميخواهم صرفا فيلمساز سينماي بدنه باشم.
به هرحال ترجيح ميدهم سوژههايي داشته باشم كه براي همه قابل فهم و ارتباط باشد. دليل ديگر اين است كه فيلمسازان ترجيح ميدهند خودشان مولف باشند. شايد از يك طرف حق دارند؛ چراكه ميخواهند جهان داستاني كه ميشناسند روايت كنند و به همين دليل كمتر سراغ آثار اقتباسي ميروند. مساله ديگر مشكلاتي است كه بعد از اقتباس ممكن است فيلمساز با صاحب اثر پيدا كند. ادعاهايي مانند اينكه اين اثر من نيست يا مشكلاتي از اين دست.
شايد بهترين نمونههاي آثار اقتباسي را در داستانهاي هوشنگ مراديكرماني داشته باشيم كه سينماگران به سراغ آن رفتهاند و توانستند آنها را تبديل به فيلمنامه كنند و فيلمهاي بسيار خوب و مطرحي ساختهاند. البته آثار مراديكرماني خيلي مردمي، بومي و باورپذير است و از آن پيچيدهگوييها در آثار ايشان خبري نيست. البته اين را هم بگويم آثار زيادي از ديگر نويسندگان هستند كه دوست دارم روزي آنها را بسازم.
مثل چه آثاري؟
«پل معلق» محمدرضا بايرامي، «كليدر» محمود دولتآبادي يا داستانهايي از غلامحسين ساعدي آثاري هستند كه خيلي دوست دارم روزي فيلمي از آنها بسازم. اين آثار ادبياتي هستند كه خيلي حيف است به راحتي از كنارشان رد بشويم.
آثار اقتباسي در سينماي ما خيلي كم است. اما در همين حد جايگاه اين آثار را چطور ارزيابي ميكنيد؟
آثاري از اين دست خيلي در سينماي ايران كم است. در سينماي جهان بسياري از فيلمها براساس رمانها و داستانها ساخته ميشود و اتفاقا فيلمهاي موفقي ميشوند. البته معمولا ساخت چنين آثاري سخت است. اينكه چقدر فيلم به رمان نزديك باشد كار سختي است يا اينكه ارزش و تاثيرگذاري آن به اندازه رمان باشد، كمتر است.
شايد نمونه خيلي موفق فيلم «ديوانهاي از قفس پريد» ساخته ميلوش فورمن باشد كه اقتباسي از رمان «پرواز بر فراز آشيانه فاخته» است و بسياري معتقدند خيلي از رمان بهتر شده است. اما اين نمونهها خيلي كم است. چون در رمان مجال براي حرف زدن و شخصيتپردازي داريم. اما در فيلم بايد در نهايت در دو ساعت يا كمي بيشتر فيلم را جمع كنيم و اين مجال خيلي كمتر است.
اما در ايران متاسفانه اين اتفاق خيلي كم افتاده و كارگردانان خيلي كمتر به سراغ آثار اقتباسي ميروند. در دورهاي سيمافيلم و حتي در فارابي گروهي تشكيل شد تا آثار ادبي كه قابليت اقتباس دارند انتخاب شوند. حتي سيما فيلم امتياز برخي از اين آثار را از نويسندگان خريد. اما هيچوقت اين قضيه تحقق پيدا نكرد تا چنين آثاري به فيلمهاي سينمايي تبديل شود.
اين مساله را كمكاري سينماگران ميدانيد يا عدم رضايت داستاننويسان و ادبياتيها؟
نميدانم چه بگويم. نهادهاي دولتي مانند فارابي يا سيما فيلم ميتوانستند هزينه اين فيلمها را پرداخت كنند تا كارگردانها سراغ ساخت چنين آثاري بروند. اما حتي اين اتفاق هم نيفتاده است. نميدانم دليل واقعي اين مساله چيست.
برگرديم به فيلم «نفس». من اگر بخواهم اين فيلم را در يك جمله تعريف كنم به نظرم يك قصه بلند است. آيا ميخواستيد توانمندي قصهگوييتان را در اين فيلم به رخ مخاطب بكشيد؟ قصههاي فيلم دوستداشتني است با آن نوع قصهگويي راوي كودك فيلم كه شيرين است. اما بهنظرم برخي جاها ميشد كمتر قصه گفت تافيلم كوتاهتر باشد...
نميشود به راحتي گفت قصهها كمتر باشند. در اين فيلم برههاي از تاريخ اين مملكت روايت ميشود كه بحرانيترين اتفاقات در آن افتاده است. انقلاب و جنگ. از زاويه يك كودك و نگاه معصومانه او تمام اين وقايع را ميبينيد. شما بايد مجال داشته باشيد. فيلم پيش از اين طولانيتر و ١٤٠ دقيقه بود. ما سكانسهاي شاهكاري را حذف كرديم كه آه از نهاد دستاندركاران فيلم بلند شد وقتي آن سكانسها را حذف كردم. بايد مجال داشته باشيم تا اين فضا، تاريخ، تعدد لوكيشن و شخصيتها را نشان بدهيم.
اگر غير از اين بود نميشد و نتيجه آن همين فيلمهاي آپارتماني ميشد با زمان كوتاه كه فيلمساز مجبور است در ٩٠ دقيقه فيلم را تمام كند تا همه راضي باشند. همين مساله سبب ميشود ما با آثار بزرگي در تاريخ سينماي خودمان كمتر روبهرو هستيم. چون ما اين مجال را به مخاطب نميدهيم كه وقت داشته باشد و با فضا ارتباط برقرار كند. در اين نوع داستان كه همهچيز آن با هم چفت و بست ظريفي دارد (تمام داستان، اتفاقات و شخصيت اصلي) حذف هر سكانس كار خيلي سختي بود.
شخصيت اصلي و ديگر كودكان بازي چشمگير و خوبي داشتند. به عنوان كارگردان و بازيگردان چطور بازي را از اين بچهها گرفتيد؟ بيشتر منظورم چالشهاي كار كردن با كودكان در سينما است؟
به طور كلي بازي گرفتن از بچهها كار سختي است. در اين فيلم با چهار بچه سرتق سروكار داشتيم (با خنده). آن هم در فضاها و لوكيشنهاي متفاوت كه كار را سخت ميكرد. شرايط فيلمبرداري در برخي از لوكيشنها خيلي سخت بود. براي مثال آب و برق نبود يا امكان دسترسي راحت به سرويس بهداشتي نداشتيم. كمبود امكانات رفاهي از اين دست كار را براي بچهها خيلي سختتر ميكرد. اما چون گروه همراه و همدلي داشتيم كار پيش رفت و توانستيم شاهد بازي خوبي هم از بچهها باشيم. بايد بگويم «نفس» نتيجه يك كار گروهي خوب بود.
«نفس» فيلم پر لوكيشني است. برخلاف فيلم «شيار١٤٣» كه تعدد لوكيشن زيادي نداشت...
«شيار ١٤٣» هم لوكيشنهاي متعددي داشت. فيلم در پنج يا شش روستا فيلمبرداري شد. اما لوكيشنهاي فيلم «نفس» خيلي بيشتر است. «نفس» در يزد، روستاي ابرندآباد (روستاي تاريخي در حال نابودي)، خوجير، هشتگرد، كرج، جاده قم، رباطكريم، شوش و... فيلمبرداري شده است.
در بخشهايي از فيلم از انيميشن استفاده كردهايد كه به نوعي ذهن و تخيل راوي كودك را به نمايش ميگذارد. چرا براي نشان دادن فضاي سيال ذهن راوي و تخيل كودكانه او به استفاده از انيميشن رسيديد؟ چقدر استفاده از انيميشن براي شما ضروري بود؟
انيميشن ركن اساسي اين كار است چون بهار، شخصيت اصلي فيلم دايم در تخيلات خودش فرو ميرود و براي من تجربه اين كار ريسك بالايي داشت. به طوركلي براي من ساخت اين فيلم بعد از شيار ريسك بزرگي بود.
اگر نميخواستيد از انيميشن استفاده كنيد براي نشان دادن ذهن خيالپرداز كودك از چه تكنيكي استفاده ميكرديد؟
به هر حال جهان تخيل در اين فيلم وجود دارد. حالا اين تخيل را ميشد مانند سكانس پاياني فقط با صدا نشان داد ولي من ترجيح دادم از انيميشن استفاده كنم. چون شخصيت بهار در اين فيلم نقاشي ميكشد و آرزو دارد روزي نقاشياش از تلويزيون نشان داده شود. با نقاشي و انيميشن به اين جهان تخيل نزديك شدم.
انيميشنهاي فيلم چه اندازه به آنچه در ذهن شما بود نزديك شد؟
خيلي دوست داشتم انيميشن به نقاشي كودك نزديك، بدون رنگ و بكر باشد. با انيماتورهاي زيادي صحبت كردم و در نهايت به تيم حسين جمشيدي گوهري سرپرست رسيدم. تيم ايشان با يك گروه سه نفره ساخت انيميشنهاي فيلم را برعهده داشت. مهدي عليبيگي، طراح كاراكتر و فضا و امين حقشناس انيماتور بود. جمشيدي گوهري هم تركيببندي لايههاي مختلف انيميشن را انجام داد. خيلي از تيم انيميشنسازي فيلم و كاري كه انجام دادهاند راضي هستم.
چرا نميخواستيد انيميشنهاي اين فيلم رنگ داشته باشد. دنياي شخصيت اصلي فيلم كه خيلي رنگي است؟
ميخواستم انيميشنها خيلي به نقاشيهاي شخصيت كودك فيلم نزديك باشد. بچهها معمولا تمام نقاشيهايشان را رنگ نميكنند و تك رنگ دارند. ميخواستم خيلي به اين فضا نزديك و فضاها بكر باشد.
«نفس» يك فيلم اجتماعي است و در آن مهمترين وقايع كشور از نگاه يك كودك ديده ميشود. چرا براي نگاه به چنين موضوعي به سراغ زاويه ديد كودكانه رفتيد؟ ميتوان گفت اين فيلم اداي ديني به كودكان جنگ و انقلاب بوده است؟
شايد. ولي من با قصد قبلي اين كار را نكردم. به طور كلي داستانهايم را با قصد قبلي نمينويسم. وقتي فيلمنامه «شيار ١٤٣» را مينوشتم با اين قصد نبود كه فيلمي درباره مادران شهيد بسازم. آن موضوع حال آن زمان من بود و فكر ميكردم بايد در آن زمان بنويسم و به چنين موضوعي بپردازم. وقتي با قصد قبلي سراغ موضوع بروم كمي اذيتم ميكند. اينجا هم در «نفس» با قصد قبلي اداي دين به كودكان جنگ يا چيز ديگري به سراغ اين موضوع نرفتم. فكر كردم اكنون لازم است و دوست داشتم چنين فيلمي بسازم. ساخت «نفس» خيلي شخصي و غريزي بود.
«شيار١٤٣» خيلي ديده شد و خوش درخشيد. چقدر موفقيت «شيار١٤٣» در فيلمسازي شما تاثير داشت و چقدر ادامه كار را براي شما سختتر يا آسانتر كرد؟
فكر ميكردم بعد از ساخت شيار و توجهي كه به آن شد خيلي راحت ميتوانم فيلم بعديام را بسازم. اما اينگونه نشد. فيلمنامه را به خيلي جاها دادم و قبول نكردند. نتيجه اين شد كه پيشتوليد را آغاز كرديم و فقط فارابي و بعد هم شركت نورتابان حمايت كردند. از ابتدا هم در همه مصاحبههايم گفتهام قرار نيست فقط فيلم در ژانر دفاع مقدس بسازم.
الان دو ايده ديگر درباره مادر و جنگ دارم كه ميتواند در كنار «شيار١٤٣» يك سهگانه را تشكيل بدهند. اما در حال حاضر قصد آن را ندارم. ميخواستم فيلم متفاوتي بسازم و فضاي متفاوتي را تجربه كنم. حتي فكر ميكنم فيلم بعديام بايد يك فيلم كاملا اجتماعي باشد و بعد آن سهگانه را بسازم. بهنظرم يك سينماگر بايد اهل ريسك باشد و حالا يا در اين ريسك زمين ميخورد يا اتفاقات خوبي پيش روي او خواهد بود.
شما خودتان را داستاننويس سينماگر ميدانيد يا سينماگر داستاننويس؟
داستاننويس سينماگر هستم.
«نفس» و «شيار ١٤٣» هر دو اقتباسي بودند. با توجه به اينكه داستاننويس سينماگر هستيد فكر ميكنيد در كار بعديتان هم همچنان ادبيات بر سينماي شما غلبه كند؟
بله. فعلا در محاصره ادبيات به سر ميبرم. فكر ميكنم تا زمانيكه داستان مينويسم. نوشتن فيلمنامه با داستان خيلي متفاوت است. در فيلمنامه يك جهان بدون روح را مينويسيد و روح قضيه در ذهن نويسنده است. اما در داستان بايد اين روح را به كاغذ منتقل كرد و وقتي اين اتفاق ميافتد، جنبههاي ادبي كار غلبه ميكند.
مانند داستانهاي ريموند كارور يا جومپا لاهيري. تبديل اين آثار به فيلم خيلي سخت است. آنقدر لايههاي دروني داستان و ادبيات قوي است كه اگر بخواهيم آنها را به تصوير بكشيم كار دشواري است. وقتي من داستان مينويسم روح ادبي به هر حال بر آثار من حاكم خواهد بود و اين موضوع به فيلمنامه هم منتقل ميشود.
در مورد بحثهاي تكنيكي و فني فيلم، دوربين روي دست بود...
خيلي جاها دوربين روي دست بود. زاويه ديد ما كودك بود و جايي را نشان نميدهيم كه كودك حضور نداشته باشد. جز نماهاي لانگي كه داناي كل است و گويي نگاه خدا است. زاويه دوربين هم قد و قواره كودك است. از نگاه او همه افراد و موضوعات ديده ميشود.
فيلمبرداري پروژه چند روز طول كشيد؟
٧٤روز فيلمبرداري داشتيم. البته برآورد ما سه ماه بود. سه ماه هم پيش توليد داشتيم. طراحي صحنه اين كار خيلي سخت بود. اصغرنژادايماني، طراح صحنه، خيلي خوب از پس اين كار برآمد. در فيلم «نفس» جلوههاي ويژه خيلي زياد است. اما قرار بود اصلا ديده و حس نشود. شايد مخاطبان متوجه نشوند جلوههاي ويژه در اين كار استفاده شده است. فريد ناظر فصيحي، طراح جلوههاي ويژه اين فيلم بود و خيلي ظريف و بادقت اين كار را انجام داد.
در بخشي از فيلم شاهد حضور غربتيها و شادي و عزاداري آنها هستيم. اين بخش هم در فيلم و هم در داستان از كجا آمده است؟
كوليها يك جامعه و طيف وسيعي از مردم را تشكيل ميدهند. از طوايف مختلفي هستند و در هيچ فيلمي تاكنون به آنها پرداخته نشده است. در رمانم خيلي غريزي آنها را آورده بودم و همانطور كه اجزاي داستان پيش ميرفت ماجراي كوليها وارد آن شد. در واقع در فيلم هم جهان كوليها براي شخصيت داستاني ما خيلي جذاب و جالب بود كه در فيلم به تصوير كشيده شده است.
در بخشي از فيلم هم آيينهاي عزاداري عاشورا در يزد را به تصوير كشيدهايد. دليل نمايش اين آيين در فيلم چه بود؟
بخشي از فيلمبرداريها در روستاي ابرندآباد صورت گرفته. ابرندآباد روستايي تاريخي و قدمت آن به پيش از دوره ساساني باز ميگردد. تنها جايي است كه بافت طبقاتي دارد. اما متاسفانه مردم قدر اين منطقه را نميدانند و در حال نابودي است. اين روستا و همچنين دو روستاي نصرتآباد و گردفرامرز در حال حاضر به شهرك شاهديه تبديل شده است. اصليت من يزدي است. اين مكان جايي بود كه خيلي ميشناختم و فضاي باورپذيري بود. آيينها و مراسمي كه در اين منطقه ديده بودم را در فيلم به تصوير كشيدم.
تا چه اندازه هم پرداختن به موضوع كوليها و زندگي آنها و هم آيينهاي عاشورايي يزد كه در فيلم به نمايش گذاشته ميشود مستند است؟ يعني براساس تحقيقاتي بوده كه در راستاي نگارش رمان صورت گرفته است؟
خير. هيچ تحقيقاتي انجام ندادم. رمان نفس را خيلي غريزي نوشتم. براي نوشتن آن هيچ تصميم اوليهاي نداشتم. براي «شيار ١٤٣» تحقيق كردم چون من در عمليات والفجر مقدماتي نبودم. يا در خانواده مادر مفقودالاثر نداشتيم تا از نزديك با شرايط او آشنا باشم.
بايد درباره اين مادران تحقيق ميكردم. براي آن كار به بيجار رفتم و ساعتها و روزها مصاحبه و تحقيق كردم. اما رمان «نفس» براساس نگاه من به آن دوران و كاراكترها و آدمهايي نوشته شده كه در آن دوران زندگي ميكردند و براساس اطلاعات دروني و شخصي من نوشته شد.
رمان «نفس» را كي نوشتيد و آيا منتشر شده است؟
نگارش رمان «نفس» را تقريبا از سال ٨٦ آغاز كردم. هنوز منتشر نشده است و تصميم دارم همزمان با اكران فيلم منتشر شود.
نريشن گفتن كودك علاوه بر اينكه زبان شيرين كودكانهاي دارد با لحن خيلي خوبي جملهها را ادا ميكند...
اين كار هم در ادامه بازي گرفتن از ساره نورموسوي، بازيگر شخصيت بهار فيلم بود. در تمامي مراحلي كه نريشنها را ميگفت هميشه در كنار او بودم. برخي در استوديو تهران و برخي نريشنها هم در قم ضبط شد.
فكر ميكنيد بازي ساره نورموسوي براي نقش بهار در جشنواره از سوي داوارن ديده شود؟
اميدوارم. ساره هوش پنهاني عجيبي دارد. در برخورد اول دختري سر به هواست. اما در واقعيت همان كاراكتر بهار فيلم است. پيش از آغاز فيلم «نفس» با ساره آشنا شدم و بهنظرم براي اين نقش مناسب بود. در ادامه هم از حدود
دو هزار كودك تست بازيگري گرفتم و باز هم در نهايت براي اين نقش به سراغ ساره رفتم؛ چراكه از روز اول هم به نظرم متناسب با اين شخصيت بود.
فكر ميكنيد مخاطب چقدر با اين فيلم بتواند ارتباط برقرار كند؟ با توجه به اينكه زمان فيلم طولاني است.
بعد از تدوين اوليه تست محدودي داشتيم. از افراد مختلف كه حتي با سينما ارتباطي نداشتند خواستيم فيلم را ببينند. حتي نسخه ١٤٠ دقيقهاي فيلم را براي آنها نمايش داديم. خوشبختانه خسته نميشدند و تا پايان فيلم را دنبال كردند. چون به نوعي هركدام كودكي خودشان را در اين فيلم پيدا ميكنند.
بهنظرتان در جشنواره امسال «نفس» تا چه اندازه ميتواند نظر داوران و منتقدان را به خود جلب كند؟
انتخاب فيلم «نفس» براي ساخت آنهم پس از «شيار١٤٣» ريسك بزرگي بود. امسال جشنواره پرباري داريم و طيفهاي مختلف فيلمسازان در جشنواره حضور دارند. اميدوارم هم «نفس» و هم آثار ديگر فيلمسازان ديده شود.
و در آخر «نفس» را در يك جمله تعريف كنيد...
نفس فيلمي در مورد معصوميت و كودكي است و اميدوارم مخاطب با آن ارتباط برقرار كند.
۰