مرگ «بروس لی» با یک قرص
لی قرص را خورد و برای استراحت در یکی از اتاقهای آن خانه به خواب رفت. تهیهکننده که برای انجام کاری رفته بود، ساعتی بعد برگشت و از میزبان درباره لی پرسید.
بیستم جولای ۱۹۷۳ در اوج شهرت و جوانی از دنیا رفت. از این رو شایعاتی درباره قتل او سر زبانها افتاد و داستانهایی درباره مرگ مشکوک او ساخته شد. اما نشانههای مرگ، از چند هفته پیش از آن همراهش بود...
مه آن سال هنگام صداگذاری و انجام مراحل نهایی تدوین فیلم «اژدها وارد میشود» در دستشویی استودیو از حال رفت. همکارانش، بیخبر از ماجرا، دقایقی منتظرش ماندند و بعد کسی را دنبالش فرستادند. لی بیهوش روی زمین افتاده بود.
بهشدت عرق کرده و رمقی برایش نمانده بود. بلندش کردند. چند قدم راه رفت و دوباره بیهوش شد. او را به بیمارستان بردند.
نخستین پزشکی که معاینهاش کرد گفت این بیحالی از گرما و شرجی هوا و افراط در کارکردن است، اما لی در بیمارستان تشنج کرد و نفسش هم چند بار قطع شد. حتی بعدها برخی از نزدیکانش گفتند لی آن روز حدود دو ساعت مُرد و بعد دوباره زنده شد.
لحظات اول با لکنت صحبت میکرد و میان جمعیتی که در اتاق حاضر بودند فقط همسرش را میشناخت. اما بعد ذهنش دوباره فعال شد و حتی مثل قبل با چند نفرشان شوخی کرد و از خاطرات جالب گذشته گفت.
دکتر هنگکنگی معالجش، پیتر وو، بعدها به خبرنگاران گفت: «از لی خواستم چند روز در بیمارستان بماند تا آزمایشهای بیشتری انجام بدهم. او نپذیرفت. به او گفتم اجازه بده از سرت عکس بگیریم و وضعیت رگهای خونی مغزت را بررسی کنیم، چون این کار واقعا لازم است. لی گفت فعلا حالش خوب است و بعد که به لسآنجلس رفت حتما این آزمایشها را انجام میدهد.»
لی به حرفی که زده بود عمل کرد. وقتی از هنگکنگ به لسآنجلس رفت با چند پزشک سرشناس آنجا درباره اتفاقی که آن روز در استودیو برایش افتاده بود صحبت کرد. پزشکان آمریکایی، ماجرا را به صرع و تشنج ربط دادند و گفتند ضعف ناشی از پرکاری باعث آن اتفاق بوده است.
نیازی به توضیح نیست که آنان متوجه مشکل نشده بودند و کاری جز گمانهزنی و تکیه بر حدس و احتمال نمیکردند. حتی یکی از این پزشکان به اسم دکتر ریسبرد به لی گفت: «تو بدنی مثل یک جوان ۲۰ ساله داری!» لی به هنگکنگ برگشت و، چون از پروژه «اژدها وارد میشود» فارغ شده بود، روی فیلم بعدیاش «بازی با مرگ» متمرکز شد.
برادرش میگفت: «وقتی بروس از آمریکا به هنگکنگ برگشت، هم روحیهاش خوب بود و هم از نظر جسمی سر حال به نظر میرسید. فقط کمی لاغر شده بود. البته خودش میگفت ترکهایبودن را دوست دارد. میگفت نگران من نباشید، برنامهریزی کردهام تا صد سال عمر کنم.»
لی همان روزها به یکی از دوستانش نیز گفته بود تا زمانی که مشهورترین بازیگر سینما نشود و فیلمهایی نسازد که رکورد فروش را بشکنند، قصد مُردن ندارد؛ رویایی که برای او چندان هم دور از دسترس نبود و فقط چند گام تا تحقق آن فاصله داشت.
اما برسیم به روز بیستم جولای ۱۹۷۳. بعدازظهر از همسرش خداحافظی کرد و همراه با ریموند چاو (تهیهکننده پروژه «بازی با مرگ») راهی خانه بازیگری به نام بتی یینگپئی شد که یکی از نقشهای اصلی فیلم را به عهده داشت. طبق روایت او، لی از همان بدو ورود به خانه از سردرد شدید رنج میبرد.
میزبان مسکنی به نام ایکواجسیک - که خودش به تجویز دکتر از آن استفاده میکرد - به لی داد. لی قرص را خورد و برای استراحت در یکی از اتاقهای آن خانه به خواب رفت. تهیهکننده که برای انجام کاری رفته بود، ساعتی بعد برگشت و از میزبان درباره لی پرسید.
پاسخ شنید که «خواب است.» نه او و نه آن خانم بازیگر نمیدانستند لی از دنیا رفته است. چاو سعی کرد بیدارش کند، اما تازه پس از چند دقیقه تلاش بیفایده متوجه شد چه اتفاقی افتاده است.»