نظریۀ زمینِ توخالی چطور شکل گرفت؟
اکتشاف فضای درونی زمین کار آسانی نیست. همین عدم دسترسی باعث شده که گاهی نظریات عجیب و غریبی دربارۀ درون زمین مطرح شود.
فرادید | گاهیاوقات ما انسانها بر اساس دانشی که داریم نگاهمان به دنیا متفاوت است. اگر کودک بدونِ هیچ دانشی از زمین به دنیا بیاید و به او آموخته شود زمین مسطح است، دلیلی ندارد به حرف والدین یا آموزگار خود شک کند. کنجکاوی ما از سنین بسیار پایین ما را به سوی آموزش سوق میدهد تا نه تنها منشا خودمان بلکه منشا سیارهای را که حیات در آن به ما داده شده است بشناسیم.
به گزارش فرادید ، براساس یادداشتهای تاریخی و علمی بجامانده از محققان و کاوشگران قبلی، ما دانشی در اختیار داریم که به ما اجازه میدهد اندازه، شکل و منابع موجود روی سیاره زمین را تشخیص دهیم، اما وقتی صحبت از هستهی زمین میشود، سوالی نداریم، چون تصور میکنیم علاوه بر هزاران کیلومتر زیرسنگ و چند ماگمای بسیار داغ هیچ چیز جالبی در هستهی زمین وجود ندارد، پس سوالی هم باقی نمیماند. اینطور نیست؟
خب دلیلش این است که در طول دو قرن گذشته (عصر مدرنِ اکتشاف) افراد زیادی جسارت نکردند که گوشههای ناشاختهی کرۀ زمین را کشف کنند یا شاید واقعاً هم چیزی برای اکتشاف وجود نداشت. اکتشاف به صرف زمان و منابع زیادی احتیاج دارد و یک کار پرُخطر است به همین دلیل عده کمی از این سفر پرماجرا دست پُر بازمیگردند.
ما امروزه توانستهایم در مریخ ساکن شویم در حالی که هنوز مکانهای کشفنشدهی زیادی در زمین وجود دارند یا مکانهایی که در زمان گم شدهاند. ما از اعماق اقیانوسها بیخبریم و عمیقترین چالهای که در پوستهی زمین حفر کردهایم فقط ۱۲.۲ کیلومتر عمق دارد؛ بنابراین هنوز ناشناختههای زیادی وجود دارد.
نظریهی زمین توخالی و منشا آن
سالها در مورد چیزی که درون زمین وجود دارد پرسشی مطرح نشد، چون مردم درگیر مشکلات بزرگتری از قبیل جنگ، قحطی یا همهگیری بودند. این پرسشها توسط زمینشناسان اولیه مطرح شد، اما هرگز مورد توجه عوام قرار نگرفت تا اینکه اواخر قرن نوزدهم این اتفاق افتاد و حتی توجه دانشمندان، سیاستمداران و رهبران جهان را نیز به خود جلب کرد. ایدهای که در پس این نظریه وجود دارد این است که زمین در واقع از درون توخالی است و در درون خود قلمرو وسیع و آب بیشتری دارد با اکوسیستم مجزایی که هستۀ زمین نقش خورشید را در آن ایفا میکند. طبق این نظریۀ عجیب، قشر یا زیرسنگِ ۲۴۰۰ کیلومتریِ زمین، ما را از تمدن درون زمین جدا میکند.
این نظریه با منتشر شدن رمان مشهورِ «سفر به مرکز زمین» نوشتهی ژول ورن در سال ۱۸۶۴ تقویت شد. این رمان در اصل به زبان فرانسوی منتشر شد، اما به سرعت به زبانهای مختلف ترجمه شد. این رمان به قدری مورد توجه قرار گرفت که سال ۱۸۶۷ ژول ورن نسخهی دیگری از آن منتشر کرد که جزئیات مرکز زمین را بسط داده بود. این رمان داستانِ تیمی از کاوشگران است که از طریق قطب جنوب و از دهانۀ یک آتشفشان به سمت مرکز زمین میروند. تیم کاوشگران پس از دو ماه به هستهی زمین میرسد، جایی که تمدن کاملاً جدیدی کشف میکند که از خورشید خودشان نیرو میگیرد. این تمدن به اندازهی دنیای قرن نوزدهمی ما پیشرفته بوده است.
رسانهای شدن «یک کشف جدید»
اینجا جایی است که مشکلات آغاز شد، همزمان با معروف شدن بیشتر رمان، مردم آن را نه به عنوان یک رمان بلکه به عنوان کتابی قبول داشتند که واقعاً بیانگر یافتههای یک اکتشاف جدید بود. این رمان توجه دانشمندان مختلفی را برانگیخت که واقعاً باور کردند این نظریه میتواند صحت داشته باشد. نویسندگان زیادی کمپین رسانهای کردن این «اکتشاف جدید» را برای باقی دنیا آغاز کردند، درست همان طور که رسانههای اجتماعی امروز به عوام اطلاعات غلط میدهند، اما با سرعت بسیار کمتر.
یکی از کتابهایی که این نظریه غیرعلمی را به عنوان علم به مردم معرفی میکرد کتابی بود با نام «جغرافیای فیزیکی» نوشتهی آرنولدو د آزودو. او میگفت دنیای اسرارآمیزی زیر پاهای ما وجود دارد و تنها مدرکش هم برای اثبات این حرف این بود که هیچ کس از زیر زمین خبر ندارد. او میگفت دانشمندان با نظریهها و فرضیههایشان دنیا را سرگرم میکنند بدون اینکه هیچ مدرک محکمی داشته باشند و شهرت آنها معرف اعتبار نظریاتشان است.
آزودو فرضیههای خودش را هم مطرح کرد. از نظر او زمانی که زمین هنوز در حال شکل گرفتن به حالت سیاره بود، بیشترِ آن از جنس گدازههای نرم بود و به این دلیل، سرعت گریز از مرکز ِ گردش سیاره، گدازهی مرکز یا هستهی آن را به نشست کردن در پهلو وامیداشت و به این ترتیب زمین توخالی شد. به دلیلِ نیروی پایینترِ گریز از مرکز در دو قطب زمین، چالههایی نیز در هستهی توخالی شکل گرفت.
باور کنید یا نه در واقع محاسبهای در پشتیبانی از این نظریه وجود دارد. اندازهی کلیِ سطحِ سیارهی ما ۴۳۱.۵ میلیون کیلومتر مربع است که باید وزنی شش برابر بزرگتر از وزن واقعی زمین که ۵.۹۷۲ × ۱۰²⁴کیلوگرم است داشته باشد. این لزوما به آن معنا نیست که زمین توخالی باشد (اگرچه این میتواند یک توضیح منطقی باشد)، اما به هر حال بنا به دلایلی، سیارهی ما بسیار سبکتر از چیزی است که باید باشد.
نکتهی جالبتر این است که قرن نوزدهم نخستین زمانی نبود که به این نظریه به عنوان یک نظریهی علمیِ احتمالی اشاره شد. نخستین بار سال ۱۶۹۲ اِدموند هالی به این نظریه اشاره کرد. ادموند هالی محقق طالعبینی و ریاضیات از دانشگاه آکسفورد بود که ایده متفاوت بودنِ اندازهی قشرهای توخالیِ درون زمین را مطرح کرد. اگر قرار بود عمیقتر در تاریخ کنکاش کنیم، ممکن بود نظریههای مشابهی دربارهی توخالی بودن زمین پیدا کنیم، گرچه با وجود ابهام زیاد منابع و ایدئولوژیها، دانشمندان یونانی نخستین دانشمندانی بودند که به این فرضیه فکر کردند.
گشتن به دنبال حفرهها در قطب
این ماجرا در قرن بیستم با انتشار کتاب «زمین توخالی» نوشتهی دکتر رِیموند بِرنارد (والتر زیگماستر) که نویسندهی بسیار معروف، اما بحثبرانگیزی بود، جالب میشود. برنارد در این کتاب از اکتشافات ریچاد اِولین برد از نواحی قطبی در سال ۱۹۴۷ و جنوبگان در سال ۱۹۵۶ میگوید. او مینویسد که برد و باقی تیمش فرورفتگی داخلی که منتهی به مرکزِ توخالی زمین میشود را پیدا کردند. قطب شمال تا قلمروی سرزمین داخلی ۲۷۰۰ کیلومتر و قطب جنوب ۳۷۰۰ کیلومتر فاصله داشت. سرزمین داخلیِ زمین توخالی کاملاً گرمسیری و مملو از تمدنی است که ده برابر از تمدن ما پیشرفتهتر است.
در کتاب در ضمن اشارهای به کتاب دیگری میشود که بر سر دو فرورفتگیِ هر یک از قطبها به سمت مرکز زمین بحث میکند. نام این کتاب «جهانهای فراتر از قطبها» نوشته آمادئو جیانینی است که سال ۱۹۵۹ منتشر شده است.
بازخورد جهانی
در اوایل قرن بیستم، این نظریه واقعاً توجه دانشمندان حوزههای مختلف را به خود جلب کرد. گروهی از دانشمندان روسی کشف کردند قطب شمالِ مغناطیسی را نه یک نقطهی منفرد بلکه خطی به طول تقریبی ۱۵۰۰ کیلومتر از رودخانهی قطبی تا جزیره تایمیر از سیبری مشخص میکند. براساس این فرضیه، لبهی فرورفتگی قطبی و هرگونه لبهی قطب مغناطیسی را میتوان قطب شمال مغناطیسی نامید، چون روی این لبه هر قطبنمایی فارغ از موقعیت قطبنما رو به شمال اشاره میکند. علم قادر به توضیح این پدیده نیست و آن را به گردن ذراتی میاندازد که توسط خورشید شارژ الکتریکی میشوند. حتی دانشمندان آلمانی قبل از جنگ جهانی دوم دربارهی این نظریه تحقیق کردند، اما متاسفانه تمام مقالات تحقیقی آنها در جریان جنگ از بین رفته یا گم شدهاند.
از اواسط قرن بیستم، نویسندگان دربارهی این نظریه آثاری را منتشر کرده اند، اما حدود دههی ۱۹۷۰ و زمان وقوع انقلاب علمی، علاقه به این نظریه از بین رفت. اما جالب اینجاست که مبنای ما برای باور به توخالی نبودن زمین، محاسباتی است که چندان مطمئن و یقینی نیستند.
منبع: Historyofyesterday
مترجم: زهرا ذوالقدر