چگونه خاطرات خوب داشته باشیم؟

چگونه خاطرات خوب داشته باشیم؟

شادی واقعی و درس‌های زندگی ترکیبی از تجربیات فردی و پیامد‌های آن‌ها است. شما از درس‌های زندگی‌تان چه خوب چه بد چه آموخته‌اید؟ چه نگرش و روایتی درباره‌ی تجربیات‌تان دارید؟ نوعِ نگاه شما به گذشته و آینده‌تان چگونه است؟

کد خبر : ۱۱۲۹۶۸
بازدید : ۹۷۳

فرادید | بدون تردید تغییر همیشه آسان نیست، اما اجتناب‌ناپذیر است. ما زمین می‌خوریم، بلند می‌شویم، به حرکت ادامه می‌دهیم و تمام این تجربیات را به شکل واژه‌ها به یاد می‌آوریم. ما با آنچه که به زبان می‌آوریم و نحوه‌ی بیان آن، روایت خودمان را خلق می‌کنیم و این روایت داستان زندگی ما می‌شود.


به گزارش فرادید ، هر کسی داستان زندگی خودش را دارد. می‌خواهید داستان زندگی‌تان را چگونه برای دیگران تعریف کنید؟ دوست دارید با گفتن این داستان، دیگران شما را چگونه به یاد بیاورند؟ همه‌ی ما از قول والدین و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایمان حرف‌هایی برای گفتن داریم. شاید دیگران از چیز‌هایی که ما از زبان بزرگ‌ترهایمان نقل می‌کنیم تعجب کنند. شاید خود ما از شنیدن چیز‌هایی که دیگران درباره‌ی ما می‌گویند تعجب کنیم. نکته‌ی مهم اینجاست که ما باید درباره‌ی نحوه‌ی صحبت کردن درباره‌ی خودمان هشیار باشیم. واژگان و نگرش ما دارای وزن و اهمیت هستند.


ما هرگز یک اتفاق یا تجربه را با تمام جزئیات آن به خاطر نمی‌آوریم. ما فقط واژگانی را به خاطر می‌آوریم که از آن‌ها برای توصیف آن اتفاق یا تجربه استفاده کرده‌ایم.

ما را با واژگانی که به کار برده‌ایم به یاد می‌آورند

خلق و خوی ما، میراث ما و زندگی ما همگی درباره‌ی زبانی است که برای ثبت، هضم و بیان تجربیات‌مان استفاده می‌کنیم. ما اوقات خوب را چگونه در ذهن‌مان ثبت می‌کنیم؟ اوقات بد را چطور؟ خاطرات بدی هستند که هرگز نمی‌خواهیم آن‌ها را فراموش کنیم. بیاد آوردن شکست‌ها می‌تواند ما را به سمت پیروزی سوق دهد. به یاد آوردن مرگ یک عزیز، عشق ما به او را قوی می‌کند و اجازه می‌دهد به خاطرات زیبایی که از او داریم فکر کنیم. به یاد آوردن سخت‌ترین احساسات به ما انگیزه‌ی پیشروی می‌دهد تا نگذاریم کشمکش‌های گذشته تکرار شوند. نکته‌ی مهم این است که همیشه به یاد بیاوریم چرا یک واقعه در زندگی ما مهم است، از آن چه آموخته‌ایم و آن واقعه به چه شکل ما را تغییر داده است؟


هنگام گذر از یک چالش، به درس‌هایی فکر کنید که آن چالش در تلاش برای آموختن به شما است، به افرادی فکر کنید که به کمک شما آمدند یا به برکاتی که آن چالش با خود به همراه آورد فکر کنید. تردید نداشته باشید که چالش‌های سخت زندگی بزرگ‌ترین آموزگاران و در عین حال باارزش‌ترین پاداش‌های زندگی شما هستند. سعی کنید تجربیات سخت زندگیتان را اینگونه به یاد بیاورید.


یک حقیقت جالب درباره‌ی خاطرات منفی، شایع بودن بیشتر آن‌ها در سن جوانی و به ویژه در دهه‌ی بیست سالگی است. زندگی ما در این دهه بیش از هر دهه‌ای تردیدآمیز است و آینده از نگاه‌مان ترسناک‌تر! ما با افزایش سن، بیشتر در لحظه زندگی می‌کنیم و قدردان چیزی هستیم که هم‌اکنون در زندگی‌مان وجود دارد. حجم خاطراتی که می‌توان به یاد آورد بسیار زیاد است و حافظه‌ی ما توان به خاطر سپردن همه‌ی آن‌ها را ندارد، پس قاعدتاً ما نیز تمایل داریم به خاطراتی که در گذشته اهمیت نداشتند، در حال اهمیتی ندارند و در آینده باز هم قرار است اتفاق بیفتند اهمیت ندهیم.

ما را با واژگانی که به کار برده‌ایم به یاد می‌آورند

حالا حافظه‌ی عضلانی را در نظر بگیرید. آهنگ «تولدت مبارک» را می‌شنوید و فوراً هر واژه‌ی آن را به خاطر می‌آورید. هیچ‌کس این آهنگ یا چیزی مثل سرود ملی کشورش را فراموش نمی‌کند. نماز و دعا، بازیگر یا دسر موردعلاقه را چطور؟ اما صحبت از نام و تاریخ تولد که می‌شود، حافظه‌ی بسیاری از ما در به یادآوردن آن‌ها ضعیف عمل می‌کند. از آنجا که مغز ما یک عضله است، وقتی حرکتی به دفعات زیاد تکرار شود، حافظه‌ای عضلانی برای آن حرکت ایجاد می‌شود که اجازه می‌دهد آن حرکت بدون توجه و تمرکز مستقیم انجام شود (دوچرخه‌سواری، تایپ کردن یا نواختن یک ساز موسیقی).


خاطرات خاصی هستند که ما آن‌ها را به شکل بسیار کلی به یاد می‌آوریم، به ویژه خاطرات شوک‌آور. مثلاً وقتی خرسی به شما حمله می‌کند، بعید است گل‌ها یا بوته‌های اطراف او را (خاطرات جزئی) به یاد بیاورید. حافظه فقط مختص انسان‌ها نیست. حیوانات خانگی حافظه‌ی بسیار خوبی دارند و تمام چیزی که به آن نیاز دارند شنیدن یک تک‌واژه ست تا پس از شنیدنش از خوشحالی از جا بپرند، خشک‌شان بزند یا به اتاق فرار کنند.


وقتی با یک چالش سخت در زندگی روبرو می‌شوید باید به احساسات طبیعی ناشی از آن بها بدهید و پس از گذر از آن چالش، به موهبت‌هایی بیندیشید که بدون آن چالش سخت شاید هیچ‌وقت صاحب آن‌ها نمی‌شدید. آن موهبت‌ها را جایی ثبت کنید. به این بیندیشید که دوست دارید در آینده آن چالش سخت را چگونه به یاد بیاورید. در صورت امکان از بخش‌های افتخارآمیز آن چالش عکس بگیرید و امیدوار باشید که روزنه‌ی امید را خواهید دید، امیدی که از دورن خودتان نشات می‌گیرد.


به نقل از یکی از دوستانم که پزشک مهربان و دلسوزی بود، بدن ما درد را به خاطر نمی‌آورد. اگر چنین بود ما همیشه آن درد را به خاطر می‌آوردیم. او در ادامه افزود: «و هیچ زنی برای بار دوم مادر نمی‌شد!» مغز مادر فقط لحظه‌ی زیبای در آغوش گرفتن نوزاد و عشقی که آن را بلافاصله پس از درد زایمان تجربه می‌کند به یاد می‌آورد.

ما را با واژگانی که به کار برده‌ایم به یاد می‌آورند

اهمیت عکس‌ها باورنکردنی است. چند بار در رسانه‌های اجتماعی لحظه‌ی زایمان مادر را دیده‌اید؟ تنها چیزی که مادران از تجربه‌ی پر فراز و نشیب مادر شدن به اشتراک می‌گذارند در آغوش گرفتن نوزاد است. بیشتر عکس‌هایی که ما ذخیره می‌کنیم عکس‌هایی هستند که دوست داریم آن‌ها را به یاد بیاوریم به همین دلیل هر زمان که دلتنگ می‌شویم و در جستجوی شادی هستیم، عکس‌های گذشته را تماشا می‌کنیم.


شما کودکی‌تان را چگونه به یاد می‌آورید؟ آیا هنوز خاطرات تلخی هستند که نتوانسته‌اید آن‌ها را فراموش کنید؟ آیا کسانی هستند که هنوز نتوانسته‌اید آن‌ها را ببخشید؟ فراموش نکنید رنجش شبیه بلعیدن زهر است در حالی که انتظار دارید فردی که شما را رنجانده، آزار ببیند، اما این شما هستید که آزرده می‌شوید. هیچ کودکی مسئول ضربه‌های روحی که متحمل می‌شود نیست. التیام یافتن از بخشش آغاز می‌شود و آرامش و اوج شادی را باید در دورن خودتان پیدا کنید.


در نهایت می‌خواهید روی سنگ قبر شما چه بنویسند؟ جمله‌ی مورد علاقه‌ی من متعلق به زن کافه‌داری بود که دوران دانشگاه معمولاً به کافه‌ی او می‌رفتم. هر شب ساعت ۲ ماما فرای از پله‌های کافه بالا می‌رفت و با صدای بلند می‌گفت: «وقت رفتن به خونه‌ست!» ۳۰ سال بعد، صد‌ها نفر در مراسم تشییع جنازه‌ی او شرکت کردند و می‌دانید روی سنگ قبرش چه چیزی نوشته شده بود: «وقت رفتن به خونه‌ست!»


سخن آخر اینکه مراقب کلماتی که به کار می‌برید باشید، چون با همان کلمات به یاد آورده می‌شوید!

منبع: Psychologytoday

مترجم: زهرا ذوالقدر

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید