از بچهموشِ شکمپُر تا مارِ عاشق! ۷ روش عجیب برای مبارزه با حیوانات
خیلی از ما انسانهای عادی، ممکن است علاقه زیادی به حیوانات داشته باشیم و هر گونه صدمه و آسیب به آنها را خلافِ اخلاق بدانیم. اما در بعضی مناطق دنیا، برخی حیوانات، آفت شناخته میشوند که به محصولات کشاورزی یا حیوانات بومی منطقه صدمه میزنند. بومیان در این مواقع چگونه مشکِل خود را حل میکنند؟
فرادید | انسانها از همان وقتی که ادعای مالکیت بر هر آنچه در اطرافشان است (از محصولاتِ کشاورزی تا خانهها و محیطزیست) را داشتهاند، حیواناتِ دیگر مزاحمشان بودهاند. آنها گیاهانِ ما را میجوند، به داخلِ خانههای ما میخزند و موجوداتی را میخورند که به تنوعِ زیستیِ محیطِ بومی ما میافزایند.
به گزارش فرادید، حیواناتی که ما آفت مینامیم میتوانند بین موفقیت در تولید محصولاتِ کشاورزی و شکستی که به یک زمستان گرسنگی منجر میشود، تفاوت ایجاد کنند. آنها بیماری را گسترش میدهند، دامهای ما را ازبین میبرند یا در کمآزارترین شکل ممکن فضولاتشان را روی مجسمههای ما میریزند! مهم نیست چگونه؛ ما فقط میخواهیم آنها از بین بروند. من در طی تحقیقات خودم که در کتابِ « آفات: چگونه انسانها شرورهای حیوانی را خلق میکنند »، به این موضوع پرداختهام که چطور انسانها به هزارانِ روشِ جنونآمیز تلاش کردهاند تا از شر حیواناتی که مایه آزار و اذیتشان هستند، خلاص شوند. از سمی کردنِ ماتحتِ وزغها گرفته تا بهکاربردنِ روشهایی برای دفعِ فیلها، در این فهرست روشهای تعجببرانگیزی را معرفی میکنیم که انسانها برای کنترل آفات به کار گرفتهاند.
۱. منفجر کردنِ موشها
از زمانیکه شروع به ساختنِ خانه کردهایم، موش هم داشتهایم. اولین شواهد از حمله موش خانگی به خانههایمان مربوط به ۱۵۰۰۰ سال قبل است. دندانهایی که از یک مکانِ باستانی از سازههای نیمه-دائمی ساختهشده توسطِ انسانها در سرزمین شام به دست آمده است نشان میدهد که از آن موقع موشها به خانههای ما هجوم میآوردند.
اولین شواهد از وجودِ تلهموش در شهرهای باستانیِ موندیگاک، موهِنجو-دارو و بِمپور در تمدن دره سند به دست آمدهاند که ۴۵۰۰ سال قبل در افغانستان، پاکستان و ایران امروزی شکوفا شد. این جعبههای سفالی کوچک یک درِ کشویی داشتند که آزاد میشد و موش را در داخل جعبه گیر میانداخت. انسانها در طی زمان به ساخت تلهموش از سطل، جعبه، سفال، سنگ، شیشه دهان گشاد یا هر چیزِ مشابه دیگری ادامه دادند.
اما جی. اِی ویلیامز در کار ساختِ تلهموش یک قدم فراتر رفت. تلۀ فنریِ او یک تفنگ با لوله روبهپایین داشت که روی یک سکوی چوبی قرار گرفته بود. موشی که به طعمه روی تله نزدیک میشود میتوانست درست جلوی لوله تفنگ قرار بگیرد و وقتی طعمه را میگرفت، تفنگ شلیک میکرد. این تلهموش پیامی قوی داشت، اما در سال ۱۸۹۴ و با اختراع تلهموشهای ضربهای، این پیام نادیده گرفته شد. خوب بالآخره تلههای ضربهای با کثافتکاریِ کمتری موشها را میکشتند و نسبت به حرام کردن یک تفنگ ارزشمند برای کشتن موشها باصرفهتر بودند.
۲. مارهای عاشق که مارهای دیگر را فریب میدهند!
گیرانداختن مارهای پیتون برمهای (Python bivittatus) در اِوِرگلیدز در آمریکا کاری طولانی است. آنها مرموز هستند، میتوانند به سرعت بخزند و فرار کنند و برای تالابهای وسیع ساخته شدهاند. تلاشهای کنونی برای محدود کردنِ تعداد این پیتونها یک چالشِ سختِ سالانه است که در آن صدها شکارچیِ مار به منطقه میآیند و تلاش میکنند مکان مارها را پیدا و آنها را در شب گیر بیاندازند. بااینکه برخی شکارچیان میتوانند تعداد زیادی از آنها را شکار کنند، اما همچنان دهها هزار مار باقی میمانند؛ بنابراین برخی دانشمندان تلاش میکنند مارها را بر اساسِ نقطهضعفشان شکار کنند. آنها به سراغِ قلب مارها میروند. آنها اقتباسی از روشی به نامِ «تکنیکِ یهودا» را کار میبرند که براساسِ آن از یکی از حیواناتِ اجتماعی مثلِ گوسفند، بز یا خوک که روی آن ردیاب کارگذاشته شده است، برای شناساییِ سایر اعضای آن گونه استفاده میشود. دانشمندان براساسِ این روش، مارهای پیتونی که روی آنها ردیاب کارگذاشته شده را در فصلِ جفتگیری در تالابها رها میکنند تا سایر مارها را جذب کنند.
وقتی ماری که به دنبال جفت است متوقف میشود، معلوم میشود که او احتمالا جفتی برای خودش پیدا کرده و بنابراین شکارچیان وارد عمل میشوند. پیتونها معمولاً گروهی جفتگیری میکنند، بهاینترتیب که چندین پیتون نر گردِ یک پیتونِ ماده جمع میشوند. پس یک مار شیفتۀ نر میتواند به چندین مار دیگر خیانت کند. این روش باعث نشده که تعداد پیتونها در اورگلیدز تغییر بسیار زیادی کند، اما بسیار مؤثرتر از یکییکی شکارکردنِ آنها در تاریکیِ شب است.
۳. کشاورزان «فیلپَران» درست میکنند
در مکانهایی مثل شرق آفریقا، فیلهای آفریقایی مدام تلاش میکنند به مزارع ذرت و نیشکرِ کشاورزان ناخنک بزنند. در آفریقا سالانه چندصدنفر در هنگام دفاع از خانههایشان در برابر فیلها جانشان را از دست میدهند. فیلها هم میمیرند. به برخی از آنها به عنوانِ حیواناتی که «مشکل درست کردهاند»، تیراندازی میشود و بقیه قاچاق میشوند. اما فیلها هم در معرضِ خطر هستند، بنابراین کشاورزان به سختی تلاش میکنند تا علاوهبرآنکه به این حیواناتِ پوستکلفت آسیب نمیزنند، مزارعشان را نیز حفظ کنند.
نردههای برقی میتوانند سودمند باشند، اما گران تمام میشوند. دور کردنِ این حیوانات با استفاده از مشعل و سروصدایِ طبل هم میتواند به انسانها آسیب بزند. برخی کشاورزان در نزدیکی مزارع زنبور نگه میدارند که با وزوز و نیشهای دردناک فیلها را دور کنند، اما زنبورها گران هستند و باید مراقبشان بود، بهخصوص اگر کشاورز بچه داشته باشد؛ بنابراین برخی کشاورزان و طرفدارانِ محیط زیست روشی ارزانتر را اختراع کردهاند: فیلپَران. آنها از یک دستورالعمل استفاده میکنند که شامل سیر، فلفل، زنجبیل و روغن گیاه چِریش است که در آب جوش جوشانده شده است. این مواد را اول میپزند، بعد دم میکنند و سپس به آن سرگینِ فیل و گاو، تخممرغ فاسد و روغن آشپزی اضافه میکنند و سپس میگذارند تا تخمیر شود. برخی از کشاورزان فقط روغن موتور و فلفل را با هم ترکیب میکنند.
کشاورزان این مواد را داخل بطریهای پلاستیکی سوراخدار میریزند و قبل از فصلِ برداشت محصول روی سیمهایی که دورتادور مزرعه را قرار گرفتهاند، آویزان میکنند تا مواد داخل بطری به آرامی به بیرون نشت کند. وقتی فیلها به مزارع نزدیک میشوند، کشاورزان سیمها را تکان میدهند تا فیلپَران از داخل بطریها به بیرون پخش شود و بویش هوا را پر کند.
مطالعات اولیه نشان دادهاند که وقتی فیلها با این بو مواجه میشوند، میفهمند که چیزی که بویی چنین وحشتناک دارد نمیتواند ارزشِ خوردن داشته باشد و بنابراین مکان را ترک میکنند. اما اگر به این بو عادت کنند، این مواد دیگر قدرتِ دورکنندگی ندارند.
۴. بچهموشهای شکمپر برای کشتنِ مارها
بعد از جنگجهانی دوم، مارهای قهوهای درختی (Boiga irregularis) که تصادفاً با ارتش آمریکا به جزیره گوآم منتقل شده بودند، به این جزیره حمله کردند. این مارهای باریک که روی درختان زندگی میکنند بهتدریج تکثیر شدند و باعث شدند در جمعیت پرندگان بومی خلل ایجاد شود و همزمان آویزان شدنشان از شبکه سیمهای برق محلی باعث ایجاد اختلال در برقرسانی میشد.
دانشمندان بعد از جستجوی گسترده برای پیدا کردن چیزی که میتواند مارها را از بین ببرد، بهایننتیجه رسیدند که ۸۰ میلیگرم اسِتامینوفنِ، نصفِ مقداری که در تایلِنولِ کودکان استفاده میشود، میتواند این کار را انجام دهد. اما دانشمندان باید راهی پیدا میکردند تا این مارها سم را با اشتها بخورند. آنها به یک راهحل خلاقانه رسیدند. آنها مسکنها را داخل بدن بچهموشهای مرده کار گذاشتند و موشها را داخلِ لولههای مقوایی گذاشتند. آنها این لولههای مقوایی را به بندهایی وصل کردند که میتوانست از شاخههای درختان آویزان شود و به کمکِ تفنگهایی که مخصوص این کار طراحی شده بود، درحالیکه با هلیکوپتر بر فراز جنگل پرواز میکردند، این محموله را شلیک میکردند.
اگر شانس میآوردند، طعمه درست در مسیرِ مارهای گرسنه فرود میآمد. برخی تحقیقات نشان میدهند که این خوراکیها جمعیتِ مارهای محلی را تا ۴۰ درصد کاهش داده است. دانشمندان همچنان به دنبال راهحلِ گوشتیِ دیگری هستند که بتوانند مسکنها را به مارها بخورانند ـ راهی که نیازی به بچهموشهای مرده نداشته باشد.
۵. انتشار طاعون برای مبارزه با خرگوشها
وقتی توماس آستین نخستین خرگوشهای اروپایی را در سال ۱۸۵۹ به استرالیا آورد، هدفش این بود که به شیوهای اشرافمآبانه با آنها تمرینِ تیراندازی کند، اما خرگوشها فرار و تولیدمثل کردند و در سراسر استرالیا زیاد شدند. تعداد آنها در دورانِ رکود بزرگ به قدری زیاد شد که اشتهایِ سیریناپذیرشان کشاورزان را از زمینهایشان بیرون کرد. خوردن و استفاده از پوستشان برای تهیه کلاه تنها راه برای محدود نگهداشتنِ تعداد آنها بود.
دانشمندان در سال ۱۹۵۰ ویروسی به اسمِ میکسوما را به کار گرفتند تا خرگوشهای شرور را از بین ببرند. این ویروسها که توسط پشهها حمل میشد، باعث میشد که صورت و گوشهای خرگوشها قبل از مرگ متورم شود. اما خرگوشها با گذر زمان در مقابل ویروس مصونیت پیدا کردند و از شدتِ واگیر بودنِ ویروس کاسته شد؛ بنابراین دانشمندان در سال ۱۹۹۶ به سراغ بیماریِ مرگبارتری رفتند. این ویروس به نامِ کالسیویروس، تب خونریزیدهنده داشت. این بیماری در مقایسه با میکسوما با سرعت بیشتر و به طرز مؤثرتری باعث مرگ خرگوشها شد، ولی خرگوشها مجدداً با آن بیماری سازگاری پیدا کردند. بنابراین، دانشمندان یک گونه جدیدتر از کالسیویروس را در سال ۲۰۱۵ ساختند تا جمعیت خرگوشها را کم کنند. اما دوباره جمعیت خرگوشها افزایش پیدا کرد. از ۶۰۰ میلیون خرگوش، هنوز ۳۰۰ میلیون در سراسر استرالیا جستوخیز میکنند.
۶. آتش جعلی برای مبارزه با کبوترها
کبوترها عاشق فرود آمدن روی ساختمانهای تزئینشده هستند که جایگزینهای معماری برای پرتگاههایِ طبیعیای هستند که این کبوترها رویشان لانهسازی میکنند. متأسفانه، کبوترها همانجایی که فرود میآیند، فضله هم میریزند؛ بنابراین انسانها همواره به دنبال روشهایی بودند تا از پرسهزدنِ این پرندگان روی سازههای سنگی پیشگیری کنند. اغلب روشها زیادی ابتدایی هستند: از طراحی لبهها به نحوی که پرنده نتواند تعادل خودش را روی حفظ کند تا تعبیه کردنِ سیخهایی که پرنده نتواند روی آن لانهسازی کند.
اما کبوترها همیشه روشهایی برای مقابله با این وضعیتها دارند. برای مثال، پرندگان اغلب برای آنکه سطوحِ تیغدار را برای لانهسازی مناسب کنند، آتوآشغال جمع میکنند و روی این تیغها را میپوشانند. برخی مدیرانِ آفت از اسپیکرهای مافوقِ صوتی استفاده میکنند که هشدارِ درخواستِ کمکِ پرندگان را پخش میکند. اما متأسفانه کبوترها هشدارِ درخواست کمک ندارند و نمیتوانند فرکانسهای مافوقِ صوت را نیز بشوند؛ بنابراین کنترلکنندگانِ آفت به «آتشِ پرنده» روی آوردهاند. این ظروفِ پلاستیکیِ کوچک که پر از ژل است به سطحِ سنگی چسبیده میشود. این ژل از نظرِ انسانها شبیه به هیچچیزِ خاصی نیست. اما همین کبوترهایی که صدای مافوقصوت را نمیشوند، طیفهای فرابنفش را بهخوبی میبینند و از نظر آنها این ژل برق میزند که باعث میشود شبیه به مجسمه یا سنگی که آتش گرفته است، به نظر برسد. ابتدا آنها فرار میکنند، اما متأسفانه وقتی میفهمند که این آتش حرارتی ندارد، دوباره باز میگردنند؛ و حداقل یک مطالعه نشان داده که این ژل میتواند برای سایر پرندگان مشکل درست کند.
۷. سمی کردنِ ماتحتِ وزغهای سمی!
دانشمندان در دهه ۱۹۳۰ وزغهای نیشکر را وارد استرالیا کردند. این دوزیستان قرار بود که با لاروهایی که نیشکر را از بین میبرند مبارزه کنند. متأسفانه وزغها به تعداد وسیع تولیدمثل کردند و جنوب و غرب را فرا گرفتند. شکارچیانِ بومی محلی (مثل کروکودیلها) که با یک گوشت تازه و خوشمزه مواجه شده بودند، آنها را شکار میکردند. اما بیخبر بودند که وزغها یک سورپرایز ناخوشایندِ مخفی دارند ـ سمی که روی بالشتکِ شانههایشان مخفی بود. سمِ وزغها بدنِ شکارچیان را ضعیف میکرد و تقریباً ۹۰ درصد شکارچیانی که در معرض سمِ وزغ قرار میگرفتند، میمردند. مردمِ استرالیا شروع به شکارِ وزغها کردند و تلاش کردند وزغها را در درونِ جعبهای پر از زهرِ خودشان به عنوانی طعمه گیر بیاندازند. هیچکدام از اینها کارساز نبود.
دانشمندان وقتی از کنترلِ وزغها ناامید شدند، تصمیم گرفتند که شکارچیان را برای وزغهای سمی آماده کنند؛ برای مثال آنها ماتحتِ سمیِ وزغها را برای کروکودیلها میانداختند. انتهای بدنِ وزغها به خودیخود سمی نیست. دانشمندان این قسمت را با سمِ لیتیوم کلوراید (نوعی ماده شیمیاییِ بیضرر که حالتِ تهوع شدید ایجاد میکند) آغشته کردند. کروکودیلها این گوشتهای سمی را میخورند، بیمار میشوند و این امیدواری وجود دارد که یاد بگیرند دیگر هرگز به وزغها دست نزنند. مطالعاتِ فعلی نشان میدهند که کروکودیلها و سایر شکارچیانی که در معرضِ وزغهای سمی قرار گرفتهاند، فقط نیمی از مواقع آنها را خوردهاند. این تلاشها کمک میکند که حیوانات محلی با همسایههای سمیِ خود سازگار شوند، اما بهنظر میرسد که استرالیا هنوز با مشکلِ دوزیستان دستهوپنجه نرم میکند.
ترجمه: عاطفه رضواننیا
نویسنده: Bethany Brookshire