وقتی حاج محمدعلی، قصاب گران‌فروش را ادب کرد

وقتی حاج محمدعلی، قصاب گران‌فروش را ادب کرد

حاج حسن محمدی آخرین فرزند حاج محمدعلی که خاطرات فراوانی از پدرش به یاد دارد در مورد کار‌های خیر او می‌گوید: «دوران کمی از عمر پدرم را درک کردم، اما این خاطره را به‌خوبی یادم مانده.

کد خبر : ۱۱۹۰۲۴
بازدید : ۴۶۴۰

مرحوم حاج محمدعلی محمدی یکی از واقفان و خیرین بزرگ محله کن است که فعالیت‌های خیرخواهانه او هنوز در میان اهالی نقل می‌شود. خصلت‌های نیک این مرد در دینداری و مردم‌داری‌اش موجب شده است بعد از گذشت ۷۵ سال از مرگش همه از او به‌خوبی یاد کنند.

حاج محمدعلی محمدی متولد ۱۲۳۰ شمسی در محله کن است که بعد از ۹۶ سال زندگی در سال ۱۳۲۶ از دنیا رفت. مردی که نیک‌اندیشی‌اش زبانزد خاص و عام بود.

حاج محمدعلی یکی از متمولین و ملاکان محله کن بود که وقف‌ها و اقدامات خیرخواهانه او سینه‌به‌سینه توسط اهالی محل نقل شده است. حاج محمدعلی محمدی همسری به نام شمس‌الشریعه داشت که از نوادگان حاج ملاعلی کنی از روحانیون بزرگ و بانفوذ بود. یکی از کار‌های مهم او ساخت پل آجری است که گفته می‌شود بالغ‌بر ۱۱ هزار تومان برای ساخت آن هزینه کرد. دلیل ساخت آن هم سختی عبور و مرور اهالی روستا‌های بالادست منطقه ۵ از روی رودخانه کن بود که با ساخت آن راه دسترسی روستا‌های بالادست به محله کن و در نهایت تهران کوتاه و تسهیل شد.

واقف پل آجری و آب‌انبار بزرگ محله

«مسعود محمدی» از نوادگان حاج محمدعلی می‌گوید: «حاج محمدعلی محمدی که با نگاهی خیرخواهانه پل آجری را برای اهالی کن و روستا‌های اطراف ساخت دوراندیشی ویژه‌ای هم داشت؛ چون نگهداری از پل هزینه داشت و او برای تأمین این هزینه‌ها، زمین‌های زیادی که در حال حاضر در محدوده منطقه ۲۲ قرار دارد و به نام توتستان لتمال معروف است، وقف کرد.»

وقتی حاج محمدعلی، قصاب گران‌فروش را ادب کرد؛ ماجرای قحطی بزرگ و نان خانگی رایگان 

ساخت حسینیه یکی دیگر از اقدامات ماندگار او برای اهالی است. حاج محمدعلی که خود زاده محله اسمالون در روستای کن بود، حسینیه این محله را با کمک اهالی و صرف هزینه‌ای قابل‌توجه ساخت و وقف عزاداران امام حسین (ع) کرد. او همچنین برای تأمین آب اهالی نیز در کنار این حسینیه آب‌انبار بزرگی که هنوز آثار آن باقی‌مانده بنا کرد تا مورداستفاده عموم قرار گیرد.

از حاج محمدعلی محمدی خاطرات و نقل‌های جالب و به یاد ماندنی زیادی به‌جامانده است. در زمان قحطی بزرگ که بین سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ هم‌زمان با جنگ جهانی اول رخ داد و مشهور است احمدشاه مقادیر زیادی گندم و جو را در انبازهایش احتکار کرده بود و حاضر به توزیع آن بین مردم نبود، حاج محمدعلی محمدی همه محصول زمینش را در اختیار مردم گذاشت. او با آرد کردن همه گندم‌های زمین کشاورزی‌اش نانوایی را به خانه آورد تا با آن‌ها نان بپزد و به‌رایگان در اختیار اهالی روستا بگذارد.

وقتی حاج محمدعلی، قصاب گران‌فروش را ادب کرد؛ ماجرای قحطی بزرگ و نان خانگی رایگان 

وقتی پدرم قصاب محل را ادب کرد

حاج حسن محمدی آخرین فرزند حاج محمدعلی که خاطرات فراوانی از پدرش به یاد دارد در مورد کار‌های خیر او می‌گوید: «دوران کمی از عمر پدرم را درک کردم، اما این خاطره را به‌خوبی یادم مانده. اوایل دهه ۲۰ گوشت گوسفندی گران شده بود و وسع بسیاری از مردم نمی‌رسید که گوشت بخرند. آن زمان گوشت چارکی ۴ قِران بود که شد چارکی ۵ قِران. یک قِران مزد یک روز کارگر بود. پدرم رفت پیش کل‌ممد قصاب و از او خواست که گوشت را ارزان بفروشد، اما قصاب قبول نکرد. فردایش رفت حدود ۳۰ گوسفند خرید و به یک قصاب هم مزد داد تا روزی یک گوسفند بکشد و با همان ۴ قِران بفروشد. طوری شد که بعد از یک ماه کل‌ممد آمد و التماس پدرم را کرد که از نان خوردن افتاده و راضی است با همان قیمت، گوشت را به مردم بفروشد.»

وقتی حاج محمدعلی، قصاب گران‌فروش را ادب کرد؛ ماجرای قحطی بزرگ و نان خانگی رایگان 

زندگی‌اش وقف روضه‌های محرم بود

او بانی خرج عزاداری‌های اهل‌بیت (ع) هم بود. نقل است شب اول محرم درزمانی که خرج می‌داد، وارد تکیه می‌شد و به مردم می‌گفت:‌ای مردانی که هر شب در تکیه پلو می‌خورید و زن و بچه‌تان در خانه گرسنه هستند، من دو شب پلو می‌دهم. یک‌شب در تکیه خرج می‌دهم که هیچ، یک‌شب خرج می‌دهم برای زن و بچه‌هایتان که اگر یک‌دانه برنجش را بخورید، راضی نیستم. برای همین ۲ شب از محرم و ۲ شب از ماه رمضان رسم داشت که خرج عزاداری اهل‌بیت بدهد. فرزند حاج محمدعلی در مورد خرج عزاداری‌ها می‌گوید: «ما باغی داریم به نام باغ پُردَک. این باغ را پدرم نه فروخت و نه به فرزندانش واگذار کرد. او در وصیت‌نامه‌اش نوشت تا ۲۵ سال منافع این باغ صرف خرج محرم و ماه رمضان شود. اگر درآمد این باغ کفاف نکرد از ثلث اموالم این خرج را ادامه بدهید تا بعد از ۲۵ سال مثل من عادت کنید و خرج را ادامه بدهید. بعد از ۲۵ سال ارث را تقسیم کردیم. مادرم گفت من دلم رضا نیست خرجی که پدرتان بنیان گذاشته را ندهیم. مادر این کار را تا زمانی که زنده بود ادامه داد. بعد از او هم فرزندانش نذر پدر را ادامه دادند.»

وقتی حاج محمدعلی، قصاب گران‌فروش را ادب کرد؛ ماجرای قحطی بزرگ و نان خانگی رایگان 

منبع: همشهری

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید