روان‌شناسی چه کمکی به نیروهای پلیس می‌کند؟

روان‌شناسی چه کمکی به نیروهای پلیس می‌کند؟

کار پلیس‌ها ماهیتاً روان‌شناختی است. مأموران پلیس باید اطلاعات دقیقی از مردم بیرون بکشند و باید قضاوت کنند که آیا مظنونین به آن‌ها دروغ می‌گوید یا نه و باید بتوانند از پسِ بیماران روانی بربیایند. همۀ این‌ها نیازمند فهمی ابتدایی از روان‌شناسی است؛ اما آیا همۀ پلیس‌ها واقعاً می‌دانند که باید از روان‌شناسی سر دربیاورند؟ جولیا شاو، استاد و پژوهشگر دپارتمان حقوق و علوم اجتماعی در دانشگاه ساوت بنک، بیان می‌کند باید منافع یافته‌های روان‌شناسی را برای نیروهایی پلیس شرح داد تا عملکرد بهتری داشته باشند.

کد خبر : ۳۶۳۷۶
بازدید : ۱۷۹۶
کار پلیس‌ها ماهیتاً روان‌شناختی است. مأموران پلیس باید اطلاعات دقیقی از مردم بیرون بکشند و باید قضاوت کنند که آیا مظنونین به آن‌ها دروغ می‌گوید یا نه و باید بتوانند از پسِ بیماران روانی بربیایند. همۀ این‌ها نیازمند فهمی ابتدایی از روان‌شناسی است؛ اما آیا همۀ پلیس‌ها واقعاً می‌دانند که باید از روان‌شناسی سر دربیاورند؟ جولیا شاو، استاد و پژوهشگر دپارتمان حقوق و علوم اجتماعی در دانشگاه ساوت بنک، بیان می‌کند باید منافع یافته‌های روان‌شناسی را برای نیروهایی پلیس شرح داد تا عملکرد بهتری داشته باشند.
روان‌شناسی چه کمکی به نیروهای پلیس می‌کند؟

به گزارش ترجمان، نیروهای پلیس به دانستن چه چیز احتیاج دارند تا در ایفای وظایف خود مؤثر باشند؟ آن‌ها باید سؤالات درستی طرح کنند تا بتوانند جزئیات جرائم رخ‌داده را کنار هم بچینند و از اینکه از افراد آسیب‌پذیر سوءاستفاده نمی‌کنند یا افراد بی‌گناه را به زندان نمی‌اندازند اطمینان حاصل کنند.

اما آیا آن‌ها واقعاً می‌دانند که باید این چیزها را بدانند؟
وقتی‌که من و همکارم، کلویی چاپلین، در حین کار در دپارتمان حقوق و علوم اجتماعی دانشگاه ساوت بنکِ لندن درباره این نکات تأمل کردیم، فرضمان آن بود که مأموران پلیس متو‌جه موضوعاتی هستند که برای انجام کامل وظایف خود باید بدانند. بااین‌حال، هیچ‌کس تابه‌حال دراین‌باره آزمونی از آن‌ها به عمل نیاورده و فکر کردیم که ما، به‌عنوان دو روان‌شناس، این آزمون را انجام خواهیم داد.

با این هدف، گروه ما در مورد موضوعات مختلفی از مأموران پلیس سؤال پرسیدند و از آن‌ها خواستند گزاره‌های آشکارا نادرست را مشخص کنند:
• وقتی یک مظنون دروغ می‌گوید، پلیس می‌فهمد.
• افراد تنها زمانی اعتراف می‌کنند که واقعاً مرتکب جرمی شده باشند.
• بیشتر قضات و اعضای هیئت‌منصفه کاملاً دستورالعمل‌های دادگاه را درک می‌کنند.
• شاهدان عینی همیشه قابل اعتمادترین منبع برای [کسب] اطلاعات مرتبط با جرم هستند.
• بیشتر بیماران روانی خشن هستند.
• در راستای «برخورد قاطع با جرائم»۱، باید مجازات شدیدتری را در مورد محکومان اعمال کرد.
• حکم اعدام روشی مؤثر برای بازداری از عمل مجرمانه است.
• هیجان حافظه را تقویت می‌کند.

پژوهش‌ها نشان داده‌اند هیچ‌یک از این گزاره‌ها درست نیست، اما ما دریافتیم که در یک پرسش‌نامه از پنجاه گزاره با جواب درست یا غلط، مثل نمونۀ بالا، گروه نمونۀ پلیس‌ها امتیازی بالاتر از مردم عادی دریافت نکردند. مأموران پلیس ۳۹درصد پاسخ نادرست دادند و این عدد در مورد مردم عادی ۳۷ است. به نظر می‌رسد پلیس چیزی بیشتر از مردم معمولی در مورد این موضوعات پلیسی نمی‌داند.

بدتر اینکه ما دریافتیم که گروه نمونۀ مأموران پلیس به‌طورکلی نشان داد که آن‌ها نسبت به عموم افراد اطمینان بیشتری در قضاوت خود دارند که درنتیجه با اعتمادبه‌نفس بیشتری خطا می‌کنند.

دلایل زیادی وجود دارد که چرا نیرو‌های پلیس بیشتر به افسانه‌های مرتبط با شغل خود باور دارند. مهم‌ترین آن‌ها شاید این است که مأموران در مورد اینکه چه کاری نتیجۀ بهتری دارد ایده‌های خود را تنها بر تجربه بنا می‌کنند، نه دانش.
این موضوع می‌تواند به اشتباهات مهمی منجر شود، ازجمله «تمایل به تصدیق»۲ که در آن ما تنها اطلاعاتی را به یاد می‌آوریم و در نظر می‌گیریم که با باورهای ما منطبق باشد و شواهدی را که با این باورها در تضاد باشد نادیده می‌گیریم.

بنابراین مأموران پلیس شاید مواردی ازاین‌دست را نادیده بگیرند که متوجه دروغ‌گویی کسی نشدند یا از فرد اشتباهی بازجویی کردند یا قربانیانی بوده‌اند که در شناسایی مجرمانِ به‌خط‌شده اشتباه کردند. وقتی‌که تنها موفقیت‌های خود را به یاد بیاوریم و شکست‌هایمان را نادیده بگیریم، همان‌طور که به‌‌طور طبیعی بسیاری از ما این‌گونه هستیم، به ارزیابی کاملاً منحرف‌شده‌ای از توانایی‌هایمان می‌رسیم.

آموزش‌های پلیسی امروز باید به مأموران کمک کند تا به بینشی دست یابند که آن‌ها را در انجام درست وظایفشان یاری می‌کند. یک مأمور پلیس باید افراد درگیر در جرم را شناسایی، دستگیر و بازجویی کند. بدیهی است این مهارت‌ها نیز حیاتی هستند، اما این نکته به نظرمان مشکل‌آفرین بود که هرچند نیروی پلیس می‌آموزد چگونه کارها را انجام دهد، در مورد چرایی آن‌ها چیزی یاد نمی‌گیرد. کسانی که دانش ابتدایی دربارۀ مهارت خود ندارند می‌توانند به رویه‌های مشکل‌ساز و افسانه‌ها دامن بزنند.

با همۀ این‌ها، انجام کار پلیسی ماهیتاً روان‌شناختی است. مأموران پلیس باید اطلاعات دقیق از مردم بیرون بکشند. آن‌ها باید قضاوت کنند که آیا فلان کس به آن‌ها دروغ می‌گوید یا نه و باید بتوانند از پسِ بیماران روانی بربیایند. همۀ این‌ها نیازمند حداقل فهمی ابتدایی از روان‌شناسی است، اما مأموران پلیس عموماً هیچ آموزشی در این حوزه دریافت نمی‌کنند.

مهم‌ترین تنگنای این نوع آموزش و پژوهش دسترسی [به اطلاعات] است، چراکه به‌سختی می‌توان مأموران پلیس را نسبت به مشارکت قانع نمود. برای دسترسی به اطلاعات و ساختن پلی میان دانشمندان روان‌شناسی و نیروی پلیس، باید منافع آن را برای نیروهایی که با آن‌ها کار می‌کنیم روشن سازیم، منافعی مانند ارتقای تکنیک‌های بازجویی، بهبود تدارک خدمات برای قربانیان و کاهش احکام قضایی نادرست.

پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۱۵ مارس ۲۰۱۶ با عنوان Why do police have such out-of-date psychological theories در وب‌سایت ایان منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان روان‌شناسی چه کمکی به نیروهای پلیس می‌کند؟ ترجمه و منتشر کرده است.
* جولیا شاو (Julia Shaw) مدرس ارشد و پژوهشگر دپارتمان حقوق و علوم اجتماعی در دانشگاه ساوت بنک لندن است. اولین کتاب او، توهم حافظه، در ماه ژوئن منتشر خواهد شد.
[۱] tough on crime: جنبشی که برای مدتی از اوایل دهۀ نود قرن بیستم در آمریکا شکل گرفت و مشتمل بر سیاست‌هایی بود که مجازات را اصلی‌ترین، مؤثرترین و تنها راه مقابله با جرم می‌دانست.
[۲] confirmation bias
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید