در شب مرگ بن‌لادن چه گذشت؟

در شب مرگ بن‌لادن چه گذشت؟

چهارمین و جوانترین همسر اسامه بن لادن برای نخستین بار درباره آنچه که در شب کشته شدن همسرش توسط نیروهای ویژه آمریکایی در پاکستان اتفاق افتاد، صحبت کرد.

کد خبر : ۳۷۷۶۶
بازدید : ۲۴۵۰
در شب مرگ بن‌لادن چه گذشت؟
چهارمین و جوانترین همسر اسامه بن لادن برای نخستین بار درباره آنچه که در شب کشته شدن همسرش توسط نیروهای ویژه آمریکایی در پاکستان اتفاق افتاد، صحبت کرد.

به نوشته روزنامه دیلی تلگراف، امل بن لادن، چهارمین و جوانترین همسر بن لادن، رهبر سابق القاعده و مغز متفکر حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، وقایع شب کشته شدن بن لادن را به دست نیروهای ویژه آمریکایی در ابیت آباد پاکستان برای "کتی اسکات کلارک" و "آدریان لوی" برای کتابشان "تبعید: کوچ اسامه بن لادن" تعریف کرد.

وی به همراه شش فرزندش و در کنار دو تن دیگر از همسران اسامه بن لادن در خانه‌ای امن در ابیت آباد پاکستان زندگی می‌کردند. همسر اول بن لادن "نجوا" که در نوجوانی با وی ازدواج کرده و 11 فرزند از بن لادن داشت، دو روز پس از حملات 11 سپتامبر همسرش را ترک گفت.

در ساعت 23 روز اول مه سال 2011 و پس از صرف شام و شستن ظرف‌ها و نماز خواندن بن لادن به سرعت خوابید. در خیابان همه چیز در تاریکی مطلق بود چون برق رفته بود.

امل بن لادن اما خوابش نمی‌برد و صداهایی عجیب از خیابان می‌شنید. صداهایی که شنیده می‌شد شبیه به طوفان یا صدای باد نبود. کمی بعد پرده‌های اتاقی که داخلش بودند، شروع کرد به تکان خوردن.

بن لادن بلند شد، هراس در چشمانش موج می‌زد و گفت: آمریکایی‌ها آمدند. شلوارش را پوشید. سپس صدای بلندی شنیده شد و خانه لرزید.

امل ادامه داد: شب تاریکی بود و نمی‌شد به خوبی دید در خیابان چه اتفاقی می‌افتد. روی چمن‌های آن طرف‌تر دو هلیکوپتر ارتش آمریکا به همراه 24 تن از نیروهای ویژه آمریکایی پیاده شده و به سمت ساختمانی که ما در آن بودیم، روانه شدند.

در بالکن طبقه دوم "سحام" و "خالد" پسر 22 ساله‌اش می‌توانستند نزدیک شدن نیروهای آمریکایی را نظاره کنند.

بن لادن به پسرش گفت که نزدش برود؛ خالد تفنگ کلاشنیکف را به دست گرفت درحالی‌که مادرش می‌گفت از 13 سالگی اصلا شلیک نکرده بود.

امل و سحام کودکان را که گریه می‌کردند، آرام می‌کردند. آنها به سمت طبقه بالا رفتند و یکدیگر را در آغوش گرفته بودند.

آنها شنیدند که نیروهای آمریکایی در ورودی را منفجر کردند.

بن لادن در نهایت با گفتن اینکه آنها من را می‌خواهند، به خانواده‌اش گفت که به طبقات پایینی بروند. اما مریم و سمیه، دختران بزرگتر خودشان را در بالکن مخفی کردند و سحام و پسرش به طبقه پایین رفتند.

در طبقه بالا، امل به همراه پسرش حسین و بن لادن در اتاق ماندند و دعا کردند. امل گفت که می‌داند کسی در میان اطرفیان و نزدیکان به آنها خیانت کرده است.

نیروهای آمریکایی حالا در هال بودند و درها را شکستند.

یکی از اعضای این نیروها، که عربی صحبت می‌کرد و می‌دانست خالد، پسر 22 ساله بن لادن چه شکلی است، او را صدا کرد و زمانی‌که خالد خودش را از داخل بالکن نشان داد، به او شلیک کرد.

سمیه و مریم به سمت نیروهای آمریکایی هجوم بردند اما به زودی آنها را دستگیر کردند.

رابرت اونیل، از نیروهای آمریکایی از هال گذشت و به سمت اتاق رفت. امل در مقابل شوهرش بود که به سمت اونیل حمله‌ور شد اما یکی به او شلیک کرد و سایر نیروها وارد صحنه شدند.

امل احساس کرد که خون از پایش می‌چکد و بر روی زمین افتاد.

اونیل کمی بعد به بن لادن شلیک و اعلام کرد که او مرده است.

تعداد بیشتری از نیروهای آمریکایی وارد اتاق شدند و خشاب‌هایشان را روی بن لادن خالی کردند.

امل در ادامه صحبت‌هایش گفت: من هشیار بودم اما باید خودم را به مردن می‌زدم. چشمانم را بستم و تلاش کردم تا تنفسم را هم کوتاه و آهسته انجام دهم. حسین پسرم را که نظاره گر همه ماجرا بود نیروهای آمریکایی گرفتند و روی صورتش آب ریختند. سمیه و مریم را هم گرفتند و به سمت بدن پدرشان بردند و از آنها خواستند تا جسد را شناسایی کنند.

ابتدا، مریم اسم جعلی گفت اما سمیه گفت که حقیقت را بگوید چون آنها پاکستانی نیستند.

صفیه 11ساله هم که در بالکن خودش را قایم کرده بود توسط نیروهای آمریکایی پیدا شد و به او گفتند که جسد را شناسایی کند. بچه‌ها همگی جسد بن لادن را شناسایی کردند.

خیریه، همسر بن لادن هم جسد را شناسایی کرد.

نیروی آمریکایی که عربی صحبت می‌کرد، گفت: همگی جسد را اسامه بن لادن شناسایی کردند. بچه‌ها و بزرگترها.

نیروهای ویژه آمریکایی بعدا جسد را از روی پله‌ها پایین کشیدند و از ساختمان خارج شدند.

جسد خالد پسر 22 ساله بن لادن در میانه پله‌ها بود و مادرش تلاش کرد تا صورت پسرش را ببوسد اما نیروهای آمریکایی نگذاشتند. نیروهای آمریکایی جسد را داخل یکی از هلیکوپترها گذاشتند و رفتند.

امل در ادامه گفت: من حسین را محکم گرفته بودم و می‌شنیدم که آمریکایی ها دارند می‌روند. کمی بعد، شنیدم که همسایه‌ها وارد ساختمان شدند و می‌پرسند آیا کسی زنده هست یا خیر.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید