شطرنج قدرت در عربستان
کد خبر :
۳۹۱۸۲
بازدید :
۱۲۰۹
سیدجواد صالحی پژوهشگر مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه در روزنامه ایران نوشت:
بحران جانشینی در ساختارهای سیاسی خاورمیانه از موضوعات محوری در تحلیل قدرت و مباحث سیاست و حکومت در این منطقه است. برای قرنها در خاورمیانه اغلب حکومتها حتی آنها که بهظاهر دموکراتیک بودند، سعی میکردند نوعی جمهوریهای جانشینی را به نمایش بگذارند و بر این اساس انتقال قدرت اصولاً در یک دایره بسته خاندانی بر اساس اصل و نسب تعریف میشد. عربستان نیز از زمان عبدالعزیز بن عبدالرحمن که بعدها به ابن سعود معروف شد و در سال 1902 قدرت را بهدست گرفت پایهسازی مشروعیت دولت از طریق ازدواج چندهمسری با بزرگترین قبایل را در دستور کار خود قرار داد.
بحران جانشینی در ساختارهای سیاسی خاورمیانه از موضوعات محوری در تحلیل قدرت و مباحث سیاست و حکومت در این منطقه است. برای قرنها در خاورمیانه اغلب حکومتها حتی آنها که بهظاهر دموکراتیک بودند، سعی میکردند نوعی جمهوریهای جانشینی را به نمایش بگذارند و بر این اساس انتقال قدرت اصولاً در یک دایره بسته خاندانی بر اساس اصل و نسب تعریف میشد. عربستان نیز از زمان عبدالعزیز بن عبدالرحمن که بعدها به ابن سعود معروف شد و در سال 1902 قدرت را بهدست گرفت پایهسازی مشروعیت دولت از طریق ازدواج چندهمسری با بزرگترین قبایل را در دستور کار خود قرار داد.
انتقال قدرت از رابطه پدر- فرزندی به برادر- برادری (سیستم اخوانی) در طول دهههای مختلف همراه با منازعات خاندانی و یارگیریهای پنهان و پیدای فراوان شد. این بحران در دوران ملک عبدالله شکل دیگری به خود گرفت و علی رغم حساسیت برادران وی تلاشهای ملک عبدالله برای انتخاب فرزند خویش بهعنوان ولیعهد و اعطای مناصب نظامی و امنیتی به وی جاروجنجالهای بسیاری را ایجاد کرد.
اما مرگ ملک عبدالله و دستیابی ملک سلمان به قدرت مجدداً این داستان کهنه را زنده کرد. ملک سلمان با توجه به اینکه آخرین فرزند ابن سعود است، سعی کرد با انتخاب «محمد بن نایف» بهعنوان ارشدترین نواده خانواده ابن سعود بحران جانشینی را حل کند. او دیروز بر راه حل انتخابی خود خط بطلان کشید و ادامه قدرت در عربستان را در خاندان و خانواده خود جستوجو کرد.
اکنون این اقدام این سؤال را ایجاد کرده که آیا این عزل و نصبها مبتنی بر شایستگی، عرف یا قرارداد اجتماعی است یا مبتنی بر نوعی کشاکش میان خاندان، بویژه که در شرایط فعلی باید ریشه کشاکش داخلی در میان برادران و فرزندان آنها را در ارتباط با قدرتهای بیرونی جستوجو کرد.
گروهی معتقدند انتصاب محمد بن سلمان به ولیعهدی عربستان، به منزله تشدید جنگ داخلی و فعال شدن شکافهای سیاسی در خاندان قدرت و به تبع آن گسترش آن در کل سیستم است. اما گروه دوم اقدام ملک سلمان در این برهه از تاریخ را یک ضرورت میدانند و بر این باورند که لایههای پنهان جنگ قدرت و مسأله جانشینی در ریاض گسترده شده و حکم آتش زیر خاکستر را یافته بود و امکان داشت جنگ را وارد خاندان آل سعود کند.
به زعم این عده اخذ تصمیمات قاطع و در کنار آن کسب حمایت بزرگان و شورای بیعت در حالی که ملک سلمان هنوز در قید حیات است، میتواند کانالی امن و مطمئن برای صیانت از فروپاشی عربستان و جلوگیری از جنگ ایجاد کند. این دیدگاه تأکید میکند، چون حکومت عربستان حکومتی رانتی است و کسب وفاداریها از طریق اعطای مناصب و مواهب مادی صورت میگیرد علی رغم سخت بودن تصمیم و حساسیت زا بودن آن میتواند موضوع را با آرامش به ساحل نجات هدایت کند.
علاوه بر این دغدغه اساسی در خصوص بحث جانشینی، بحث کسب حمایت از شورای بیعت و همچنین قدرتهای بزرگ بود که سفر اخیر دونالد ترامپ رئیس جمهوری امریکا به این کشور عملاً و حداقل در ذهن ملک سلمان و ولیعهد جدید همنوایی با این انتقال قدرت را ایجاد کرد. تغییرات ایجاد شده طی این چند روز اخیر و نیز حدود احکام جدید در میان وفاداران آل سعود نشاندهنده انجام این اتفاق بزرگ است.
در اینکه این اتفاق بزرگ را کودتا بنامیم یا انتقال مدیریت شده قدرت از یک نسل به نسلی دیگر با هدف بقای سیاسی شاید اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ اما در اینکه رهبران فعلی عربستان بر انجام قاطع این تصمیم نظر داشته و تمهیدات داخلی آن را فراهم کردند، شکی نیست. صدور احکام جدید برای سفیر جدید عربستان در واشنگتن و انتخاب فرزند دیگری از فرزندان سلمان عملاً زمینهسازی برای انتقال قدرت بود اما در اینکه آیا سلمان نیز همچون ملک عبدالله در تحقق این عمل ناکام از دنیا خواهد رفت یا بلندپروازیهای محمد بن سلمان وی را ناکام عرصه سیاست خواهد گذاشت از موضوعاتی است که مستلزم زمان بیشتر و نگاه به آینده است.
۰