ناصرالدین شاه؛ شاه متجدد یا شاه مستبد
در پنجم ربیع الاول و 123 روز قبل از قتل امیر، دارالفنون با ورود یکصد نفر از اولاد شاهزادگان و رجالی که برای مدرسه انتخاب شده بودند افتتاح شد و فعالیت خود را البته نه آن طور که امیر می خواست شروع کرد و در سال 1274 با ریاست شاهزاده فاضل «اعتضادالسلطنه» از رونق بیشتری برخوردار شد.
با آغاز پادشاهی ناصرالدین شاه و صدارت میرزا تقی خان تحولات عمده ای در سیستم فرهنگی کشور پدید آمد، به این ترتیب که امیر با سفرهای خود به روسیه (در عهد فتحعلی شاه) و عثمانی (در زمان محمدشاه) و مشاهده پیشرفت های علمی آنها از نزدیک به وضوح دریافته بود که علت بازماندن کشور از قافله تمدن عدم وجود تشکیلات فرهنگی است و تنها راه نجات، ایجاد اینگونه موسسات علمی است. از این جهت مصمم شد تا این فکر برگزیده را عملی کند. پس با جلب موافقت شاه، ایجاد بنای دارالفنون را آغاز کرد و در عین حال نیز به امور مربوط به دعوت از معلمین اتریشی پرداخت.
یکی از دلایل برگزیدن اتریش این بود که در آن زمان بین اتریش و عثمانی اختلافات شدیدی وجود داشت و اتریش سخت مایل بود که ایران را در برابر عثمانی تقویت کند. به هر حال با همه تلاشی که امیر در برپایی دارالفنون کرد، زمان ورود معلمین به ایران مصادف شد با عزل امیر و وی نتوانست از آنها استقبال کند و دیگران هم نسبت به این امر واکنشی نشان ندادند و معلمین فرنگی در ورود با سردی دولتمردان رو به رو شدند.
با این همه در پنجم ربیع الاول و 123 روز قبل از قتل امیر، دارالفنون با ورود یکصد نفر از اولاد شاهزادگان و رجالی که برای مدرسه انتخاب شده بودند افتتاح شد و فعالیت خود را البته نه آن طور که امیر می خواست شروع کرد و در سال 1274 با ریاست شاهزاده فاضل «اعتضادالسلطنه» از رونق بیشتری برخوردار شد.
ناصرالدین شاه و امیرکبیر
بدیهی است که میرزا تقی خان امیرکبیر مردی با تدبیر و کاردان بود و به مملکت خویش عشق می ورزید، چنانچه تمام همّ خود را در به ثمر رساندن اهداف عالیه خود به کار می برد تا دست بیگانه را از مملکت کوتاه و کشور را در شاهراه ترقی قرار دهد.
وی نسبت به ناصرالدین شاه بسیار باوفا و صمیمی بود و شاه نیز در ابتدا وی را بسیار عزیز و گرامی می داشت و به عبارتی قدر او را می دانست، چنانکه تنها خواهر اعیانی خود را به همسری وی درآورد و قمه ای از الماس به عنوان هدیه برای او فرستاد و نیز گویا امیر خود را موظف به هدایت شاه جوان می دانست، چنانچه نقل شده است که در یکی از محاوره های خصوصی امیرکبیر با ناصرالدین شاه که به منزله بازجویی معلم از شاگرد است، امیر گفت:
آقاجان چه می کردی؟ شاه جواب می دهد، مشغول نقاشی بودم. امیر می گوید، کاشکی یک قدری تاریخ گذشتگان می خواندی و عبرت می گرفتی و از آیین جهانداری باخبر می شدی، شعر و نقاشی پس از خستگی دماغ خوب است... ولی متاسفانه اقدامات دشمنان داخلی که راهکارهای امیر مخالف منافعشان بود با تبانی و هدایت بیگانه موثر واقع شد و امیر، جان بر سرِ درستی و خلوص خود گذارد.
سفر فرنگ شاه شهید
ناصرالدین شاه سه سفر به اروپا داشت، به ترتیب در سال های 1295، 1290 و 1306 ه.ق، برابر سال های 1873، 1878 و 1889 میلادی، که متن دست نوشته آنها توسط نگارنده تصحیح و در 5 جلد توسط انتشارات سازمان اسناد ملی ایران (سابق) تقدیم علاقمندان شد، لازم است عرض کنم که تصحیح متن سفر سوم را با مرحوم دکتر رضوانی اشتراکا انجام دادیم. خود ناصرالدین شاه، در آستانه سفر دوم فرنگستان (1295) در سندی دلایلی چند بر اینکه چرا به فرنگ رفتم و برای بار دوم چرا می روم، را با خط خود ارائه می دهد.
یکی از این دلایل عبارت از این است که: «اولا ملاقات سلاطین عظیم الشأن اروپ و استحکام مراودات حسنه و ازدیاد دوستی و اتحاد جانبین بود و این که شخصا و شفاها، با سلاطین ذی شأن شناسایی پیدا کرده، حسن نیت و مراودات حسنه خود را القا نموده و برای دولت و ملت خود اخذ نتایج نیک نموده باشد، از اتحاد و دوستی ایشان.»
بعضی مواردی که می توان ایجاد آنها را نتیجه سفر فرنگستان ناصرالدین شاه نامید، عبارتند از: ایجاد نیروی قزاق، احداث خط آهن، ورود دستگاه چاپ، روابط دوستانه با بعضی کشورهای اروپایی، تشکیل نیروی قزاق و نیروی نظامی به سبک اتریش. ولی بدون آنکه قضاوت کنم، از قول خودش می گویم که در مرز روس و پروس در سفر سوم، هنگامی که برای دو نفر از همراهانش اختلاف پیش می آید، می نویسد: «ما آمدیم اینجا عیش کنیم، خنده کنیم و صحبت کنیم، اعتمادالسلطنه هر جهنمی می خواهد منزل کند، دیگران هر درکی که می خواهند بروند به ما چه که اوقات خودمان را صرف این کارها بکنیم..»
به هر روی اگر بخواهم حاصل سفر از هر کشور را به طور جداگانه بیان کنم، می شود به یک مثال بسنده نمود و آن حاصل سفر آلمان است (1290) بدین شرح و به طور خلاصه با قلم خودش:... یک گلدان چینی وسطی زن امپراطور هدیه داد به ما... یکصد و ده هزار تفنگ سوزنی خریده شد... یک توپ ته پر 6 پوند بسیار اعلا موسیو کروپ با تمام اسباب پیشکش کرد... توی دکان ها بعضی اسباب خوب خریدم... خلاصه خرید ما خیلی طول کشید...
ناصرالدین شاه و قرارداد رویتر
در پی سفر سوم ناصرالدین شاه به فرنگستان در سال 1306 ه.ق و مذاکره با ماژور تالبوت رییس کمپانی رژی در لندن، فراهم آوردن شرایط لازم پس از بازگشت به ایران، در 28 رجب سال 1308 امتیاز انحصار دخانیات کل ایران به کمپانی رژی اعطا شد. مردم که از این پیش آمد به شدت رنجیده خاطر بودند از فتوای میرزای شیرازی، مجتهد و مرجع تقلید، دال بر تحریم استعمال توتون و تنباکو استقبال کرده، سر به شورش برداشتند و به طور جدی همه اقشار از پیر و جوان و زن و مرد از استعمال دخانیات و به خصوصی قلیان که رایج آن زمان بود خودداری کردند.
سردمداران و امین السلطان (بانی اصلی این امتیازدهی)، یکی از علما به نام میرزاحسن آشتیانی که رهبری قیام را به عهده داشت تهدید به نفی بلد کردند و شورشیان را اشرار و الواط خواندند. ولی میرزاحسن منتظر نشد، خود تصمیم به عزیمت گرفت که مردم با شور و هیجان مانع شدند، خلاصه قیام بالا گرفته و مردم عاصی مورد سرکوب مسلحانه قرار گرفتند که منجر به کشته و زخمی شدن عدهای شد و شورش به سایر ولایات سرایت کرد.
در این رابطه از طرف کمپانی مزبور اطلاعیه ای صادر می شود تحت عنوان «اعلان اداره انحصار دخانیات» بدین مضمون که چون دولت جهت حفظ منابع کشور و افزایش مداخل دولت اداره دخانیات کل کشور را به یک کمپانی بزرگی سپرده مقاصدی داشته که برای اطلاع عموم این مقاصد اعلان می شود تا مردم در جریان قرار بگیرند.
این مقاصد را در چهار مورد عنوان می کند که اختصار آن چنین است: اولا از تشکیل این کمپانی ابدا به زارعین توتون و تنباکو خسارتی وارد نخواهدآمد... ثانیا فروشندگان توتون و تنباکو از این کمپانی منتفع خواهندشد... ثالثا مصرف کنندگان توتون و تنباکو از این وضع جدید به طور یقین خرسند و خشنود خواهندبود... و در انتهای اعلامیه از عموم می خواهد که هر کس اطلاعات بیشتری می خواهد مستقیما به رییس این اداره مراجعه کند تا جواب صحیح گفته شود و از این قبیل.
امین السلطان و نهضت تنباکو
در این رابطه امین السلطان به عموم حکام ولایات، تلگرافی صادر می کند مبنی بر مورد اعتماد بودن کمپانی در عمل تنباکو و لزوم رفع نگرانی تجار از انجام معامله با آن کمپانی.
تاریخ اعلامیه نیز دهم ذیقعده 1308 قید شده است. ولی اعتراض ها و تحریم همچنان ادامه داشت تا این که ناصرالدین شاه که تحمل این اوضاع برایش خیلی سنگین بود و جدی بودن و گسترش اعتراض را کاملا درک کرده بود درصدد چاره جویی برآمده و طی دستخطی به امین السلطان وزیر اعظم، همه کاره مملکت و دست اندرکار این قرارداد چنین نوشت: «وقتی رژی را بنا بشود با خون رعیت خودمان مخلوط بکنیم و یک شورش و انقلاب دائمی را که تمام کارهای دیگر را بی نظم می کند متحمل بشویم...
به اعتقاد من البته باید تدبیری کرد که از این مخمصه ها خلاص شد، اگرچه به ضررهای زیاد باشد، شاید ان شاءالله کاری بشود که بدون ضرر و بدون یاس کمپانی هم اینکار بشود و آن بسته به سعی و اهتمام و فداکاری شخص شما خواهدبود که واقعا دولتخواه هستید و نمی خواهید که ما این طورها استمرارا در اذیت این کار باشیم و از کارهای دیگر باز بمانیم، همان طور که نوشتم محرمانه و شخصا با وزیر مختار صحبت بکنید و همچنین با خود رییس دخانیات حرف بزنید که وضع کار را شما بهتر از ما می بینید و توی کار هستید،... و اگر ما بخواهیم به زور اسلحه، رژی را در آنجا مستقر و مشتغل نماییم، البته باید با تمام رعیت آنجا مشغول جنگ بشویم. ...
گاهی اصفهان، گاهی شیراز، گاه مشهد، کرمان، بلکه همه جا در شورش و انقلاب است. اگرچه امروز شهری و مملکتی را به تهدید و تنبیه ساکت بکنیم، اما این سکوت موقتی است و ابدا تمام نشده است و نخواهدشد. این بازی تازه هم که تمام علما درآورده، قدغن کشیدن و حرام کردن تنباکو را کرده اند و مردم اطاعت کرده و نمی کِشند، این خود یک شورش و نافرمانی ساکت و پنهانی است، مردم تا کی می توانند قلیان نکشند؟ آن وقت شاید دست به کارهای دیگر بدتر بزنند.
در هر صورت این وضع حالیه رژی هیچ فایده ای برای شما ندارد، بلکه بالاخره می ترسم در ولایات صدمه ای به شماها بخورد که برای ما بدنامی آن تا قیامت بماند. پس بهتر است این کار را به طرح و وضع دیگری بیاوریم، که رژی انحصاری و ید واحد نباشد و شماها هم ضرر نکنید، دولت ایران هم ضرر نکند. کار هم از این وضع شورش و همهمه بیرون برود چه باید کرد را باید عرض بکنند و شما خیالی بکنید.»
میرزای شیرازی و نهضت تنباکو
بالاخره بعد از هماهنگی های لازم و دست برنداشتن مردم از عمل تحریم، تحت لوای فتوای میرزای شیرازی و حمایت سایر علما دستور لغو قرارداد رژی از سوی شاه صادر می شود به شرح ذیل: اعلان دولتی؛ از جانب سنی الجوانب بندگان اقدس همایون شاهنشاهی روحنا و ارواح العالمین فداه، محض مرحمت در حق اهالی مملکت در تمام ممالک محروسه ایران آزاد و مختار هستند که جنس دخانیه خودشان را به هر کس میل دارند بفروشند و از هر کس میل دارند بخرند و در داد و ستد تنباکو و توتون از این تاریخ به بعد برای مردم مجبوری نیست و در مال خود آزاد و مختار هستند. محض اطلاع و امیدواری عامه اعلان شد.
به هر روی با دستور شاه قرارداد لغو شد و مردم که بعد از دو ماه قلیان نکشیدن به مقصود خود رسیده و حضور خارجی را در معاملات داخلی خود از بین برده بودند، کاری به شرایط الغای این امتیاز نداشتند و زندگانی به حال طبیعی برگشت، اما الغای این قرارداد اولین قرض دولت ایران به خارجه را تشکیل داد، زیرا قرار بر آن شد که دولت انگلیس خرج و خسارت کمپانی را بپردازد و در عوض دولت ایران، به آن دولت سندی بدهد و اصل و فرع آن را چند ساله بپردازد، و این مهم زیانی بود که ملت مظلوم در اثر بی کفایتی کارگزاران وقت بر شانه های ناتوانش بایستی حمل می کرد.
علل ترور شاه شهید
میرزا رضای کرمانی قاتل ناصرالدین شاه ابتدا ساکن کرمان بود و چون حاکم کرمان اموال او را غصب کرده بود از کرمان به یزد عزیمت و در آنجا در جرگه طلاب قرار می گیرد و سپس به تهران آمده در دستگاه امین الضرب به خدمت گرفته می شود.
میرزا رضا در مدت عمر خود همیشه در معرض شکنجه، حبس و تعدی بوده... و همیشه با دشواری، سختی، تعدی و ظلم گذرانده و چندین بار زندانی و مورد شکنجه قرار می گیرد، از آن جمله در واقعه رژی، احساسات وطن خواهی شدیدی از خود بروز داده و نطق های مهیجی می کرد، پس از لغو قرارداد مزبور، دولت وی را توقیف و این بار مدت سه سال با کنده و زنجیر زندان کرد، پس از آزادی برای دیدن پیشوای خود، سید جمال الدین اسدآبادی به اسلامبول رفت، وی مجذوب سید بود و درباره او می گفت، سید دادن جان را در راه حق به هیچ می شمارد و وقع و اهمیتی برای جانبازی در راه معشوق قائل نیست.
خلاصه پس از چندی به ایران بازگشت و در حضرت عبدالعظیم اقامت کرد. میرزا رضا نقل کرده است که وقتی به سید از ستم هایی که بر من گذشته می گفتم د جوابم می گفت، شما باید ستمکار را می کشتی، چرا نکشتی؟ به هر حال این شخص که سمبل مظلومیت توده مردم ستمدیده بود، در روز هفدهم ذیقعده سال 1313 ه.ق در آستانه برگزاری جشن پنجاهمین سال سلطنت، ناصرالدین شاه را در حرم عبدالعظیم (ع) با گلوله به قتل رسانید.
وی نظر خود را راجع به این قتل چنین بیان کرد «اکنون بنا به عقیده خودم خدمتی به مخلوق، به ملت و همچنین به دولت کرده ام، من این تخم را آبیاری کردم و در آغاز روییدن است، همه خواب بودند و حالا بیدار شدند، من درخت بی ثمر خشکی را که در زیر آن انواع حیوانات مکروه و ددهای درنده جمع بودند، از ریشه زدم و این جانوران را آواره کردم.»