تکرار تاریخ؛ بدون تاریخ، بدون امضا ...
فیلم به نوعی یک اثر آرمانخواهانه محسوب میشود چراکه توانسته مسئولیتپذیری را به صورت هدف یک قهرمان رئال در بستر جامعه در بیاورد و به باورپذیری قابل قبول برساند. هیچ انسانی عاری از خطا و اشتباه نیست ولی موضوع مسئول بودن است. اینکه هرکس در هر جایگاهی اشتباهات خود را قبول و نسبت به جبران آن تلاش کند. به نظر میرسد که دغدغه ذهنی فیلمساز در عرصه سیاست نیز همین مسئله باشد...
توجه : با خواندن این متن، خطر اسپویل شدن و افشای داستان فیلم وجود دارد !
فرادید | صادق چولکی ، وحید جلیلوند در فیلم بدون تاریخ بدون امضا روی سوژهای دست گذاشته که توجه جامعه را به خوبی به خود جلب کرده است. داستانی که او روایت میکند در مورد یک پزشک است که در مرکز پزشکی قانونی کار میکند. کاوه نریمان که امیر آقایی ایفاگر نقش آن است بعد از اینکه اسم امیرعلی را در لیست انتظار کالبدشکافی می شنود به شدت دچار عذاب وجدان میشود چراکه شب قبل با او و خانوادهاش تصادف کرده است.
دکتر نریمان به همین خاطر پیگیر ماجرا میشود تا ببیند قضیه از چه قرار بوده است و آیا مرگ امیرعلی به تصادف دیشب مربوط میشده یا نه. شواهد اولیه نشان میدهد هیچ ربطی بین تصادف و مرگ امیرعلی وجود ندارد. گویا به تشخیص پزشکی قانونی پسربچه به دلیل خوردن گوشت فاسد و مسمومیت شدید ناشی از آن فوت کرده است. ولی دکتر نریمان نمی خواهد به سادگی از کنار این قضیه بگذرد چون با توجه به تصادف شب گذشته و شبهاتی که نسبت به شکستگی پنهان مهرهی گردن وجود دارد خود را مسئول میداند. با توجه این موضوع، مسئولیت پذیری مسئلهای بوده که فیلمساز به آن پرداخته است.
به گزارش فرادید، نویسنده در پرداخت کاراکتر دکتر نریمان تلاش نموده تا تعادل را به نفع واقعیتهای جامعه حفظ نماید. برا ی مثال این شخصیت به بقیه زور میگوید، از رابطه استفاده میکند و غیره... . همهی اینها جزئیاتی است که نشان میدهد فیلمساز سعی کرده است که کاراکتر را به واقعیت نزدیکتر کند و دچار شعارزدگی نشود.
حتی در شکل ارائهی موضوع نیز سعی شده تا حدی مسئولیتپذیری دکتر نریمان و همسرش تا حدی متعادلتر شود. به گونهای که 13 روز طول می کشد تا دکتر نریمان تقاضای نبش قبر بدهد و با توجه به مسائلی که همسر دکتر نریمان به خانوادهی موسی میگوید و بگومگوهای درون خانواده همه و همه موسی را به سمت قتل مرد مرغفروش هُل میدهد.
به همین خاطر وقتی دکتر نریمان به ملاقات موسی می رود، موسی تبدیل به وجدان بیدار جامعه می شود و دکتر نریمان را زیر ضربههای سنگین حقیقت خرد میکند. همانطوری که قاضی دادگاه میگوید: پزشکی قانونی زیرمجموعهی دستگاه قضا به حساب میآید و کسانی که آنجا کار میکنند نشسته بر مسند قضاوت با هر تصمیم خود سرنوشت عدهای را رقم می زنند.
جالب است که شخصیت دکتر نریمان در جایی از فیلم پس از یک گفتگوی مملو از تنش، به همسرش «سایه» میگوید: « یه برگه نوشتیم دادیم دستش با همون گه زدیم به کل زندگیش!» اما هدف از آوردن این همه تصویر چیست؟ با آوردن این مقدمات، سعی داریم حلقه های فکری نویسنده را کنار هم قرار داده و زنجیرهای از اندیشه ورزی فیلمساز بسازیم. در بیان سادهتر اینکه فیلمساز به دنبال چیست؟ خب، اگر بخواهیم به زیر متن این فیلم بپردازیم باید به این مسئله توجه کنیم که هدف وحید جلیلوند از آوردن اختلاف طبقاتی چه بوده است؟ یعنی با قرار دادن یک پزشک قانونی در مقابل یک خانواده ورشکسته و داغ دیده به دنبال انتقال چه مفهومی بوده است؟
در اینجا باید به سکانسی اشاره کنیم که در اکران عمومی نتوانسته سالم از ممیزی عبور کند. یعنی جایی که دکتر نریمان، پس از حضور در صحنه بازسازی قتل، لیلا( زن موسی) را سوار می کند و بعد در مورد وضعیت مالی آنها سوال میپرسد و حتی علت این وضعیت اسفبار را جویا می شود. لیلا در جواب می گوید: « موسی قبلا در یک کارگاه تراشکاری روی دستگاه کار میکرد، ولی به خاطر تحریمها از کار بی کار شد. بعد با یک نفر دیگر خواستند خودشان یک کارگاه راه بیندازند. طرف اما کلاهبردار از آب در می اید و پولی را که نزول گرفته بودند، برمیدارد و ناپدید می شود.»
ارتباط بین تصادف و تحریم ها ما را به علت انتخاب یک پزشک آن هم یک متخصص پزشک قانونی می رساند. سوالی که پیش میآید این است که با چه منطقی میخواهیم این قضیه را اثبات کنیم. اگر دقت کنیم فیلمسار در چند جای مختلف به نقد رفتار جامعه پزشکان پرداخته و نگاه بالا به پایین آنها را نسبت به زیر دستان و افراد مختلف جامعه نشان داده است. برای نمونه سکانسی که دکتر نریمان در اتاق همسرش سایه (که از قضا همکارش نیز هست)، به شکلی ناشایست پرستار را از اتاق بیرون میکند، یا جایی که یکی از بستگان داغدیده به زور میخواهد وارد شود و با برخورد نه چندان مودبانه یک از اعضای تیم پزشکی قانونی روبرو میشود که بر سر نگهبان فریاد می زند و حتی به او فحش میدهد (حالا یا به او یا به فرد داغدیده!)
این کدها به خودی خود چیزی را اثبات نمیکنند ولی در ادامهی تلاش فیلمساز برای نشان دادن طبقهی بالا قرار گرفته تا در آن سو و با توجه به مسائل مقدماتی موسی را نمایندهی طبقهی آسیبدیدهی جامعه قرار دهد و دکتر نریمان را نماینده طبقه حاکم. تمام بدبختیها را موسی کشیده است ولی در نهایت این دکتر نریمان است که در تحمل سنگینی وجدان جامعه را ندارد و به ناچار دست به خودزنی زده و به صورت کامل مسئولیت مرگ امیرعلی را گردن میگیرد. تا با دادن خون بهای او بتواند شرایط این خانواده را به وضع طبیعی برگرداند. اما دریغا که مسئله به این سادگیها نیست و این خانواده محال است که به شرایط طبیعی ماقبل از این اتفاق برگردد.
از طرف دیگر این فیلم به نوعی یک اثر آرمانخواهانه محسوب میشود چراکه توانسته مسئولیتپذیری را به صورت هدف یک قهرمان رئال در بستر جامعه در بیاورد و به باورپذیری قابل قبول برساند. هیچ انسانی عاری از خطا و اشتباه نیست ولی موضوع مسئول بودن است. اینکه هرکس در هر جایگاهی اشتباهات خود را قبول و نسبت به جبران آن تلاش کند. به نظر میرسد که دغدغه ذهنی فیلمساز در عرصه سیاست نیز همین مسئله باشد...
نباید فراموش کرد که این اثر دارای نقاط ضعفی می باشد به صورت جزئی وجود بعضی سکانسهای اضافی به خصوص سکانس بعد از دادگاه و اصرار سایه به قهرمان بودن دکتر نریمان به تلاشهای فیلمساز برای واقعی شدن قهرمان لطمه زده و به نظر میرسد جلیلوند با این سکانس به اصطلاح مته به خشخاش گذاشته است. از طرف دیگر نیز همانطور که گفتیم ممیزی باعث اخته شدن فیلم شده است که با توجه به زیرمتن به عنوان زیربنا، ارتباط آن با روبنا و چگونگی سامان دادن آن ما را دچار چالشهای مفهومی میکند که نتیجهگیری شفاف و قدرتمندانه را از بیننده میگیرد.