مشاهده وقایع در سطوح عمیق‌تر

ازدیاد بی‌رویه و ناموزون جمعیت، بیماری‌ها، گرسنگی، قحطی، جنگ، آلودگی محیط زیست، نوسانات اقتصادی و بسیاری مسائل خرد و کلان دیگر در سطح جهانی، منطقه‌ای و کشوری از جمله این مسائل پیچیده هستند.

کد خبر : ۵۳۹۷۹
بازدید : ۸۰۰
ریحانه نیک نام l کمتر کسی را می‌توان یافت که در پیچیدگی مسائلی که انسان امروز با آن‌ها دست به گریبان است تردیدی داشته باشد.
ازدیاد بی‌رویه و ناموزون جمعیت، بیماری‌ها، گرسنگی، قحطی، جنگ، آلودگی محیط زیست، نوسانات اقتصادی و بسیاری مسائل خرد و کلان دیگر در سطح جهانی، منطقه‌ای و کشوری از جمله این مسائل پیچیده هستند.
این پیچیدگی عمدتا ناشی از وجود تعداد زیادی پارامتر‌ها و اجزای مختلف و روابط تنگاتنگ و متقابل بین این اجزا است. برخورد صحیح به این سطح روزافزون از پیچیدگی ایجاب می‌کند که مدیران ما و مسوولان بخش‌های مختلف دولتی و غیردولتی در وهله اول به پیچیدگی آن‌ها اذعان و سپس سعی کنند که خود را به ابزار لازم برای درک و مقابله با آن‌ها مسلح کنند.

تفکر سیستمی به‌عنوان مجموعه‌ای از روش‌های نظری و عملی چنین ابزاری را در اختیار ما قرار می‌دهد. در این نوشته سعی بر این است که مبانی تفکر سیستمی با زبانی ساده و با استفاده از مثال‌های مختلف بیان شوند. آنچه در این نوشته می‌خوانید لایه بسیار نازکی است از درخت تنومند و رو به رشد دانش تفکر سیستمی که باید مورد توجه هر کسی که درصدد فهم و حل مسائل پیچیده امروز است، قرار گیرد.

سیستم چیست؟ یک سیستم عبارت است از مجموعه‌ای از اجزا که دائما بر یکدیگر اثر می‌گذارند و از این طریق رفتار مجموعه را تعیین می‌کنند. به عبارت دیگر یک سیستم موجودیت خود را از طریق روابط بین اجزای تشکیل‌دهنده‌اش حفظ می‌کند. نکته اساسی در مورد یک سیستم رابطه بین اجزای تشکیل‌دهنده آن است.
به‌عبارت دیگر وجود یکسری اجزا به خودی خود ایجاد یک سیستم نمی‌کند، مگر اینکه این اجزا با یکدیگر ارتباط متقابل داشته باشند و بر یکدیگر اثر بگذارند. رفتار کلی سیستم را چگونگی این ارتباطات تعیین می‌کند.
مثلا انباری از مصالح ساختمانی را نمی‌توان یک سیستم نامید، ولی همین مصالح وقتی که در یک ارتباط منطقی با هم قرار می‌گیرند یک ساختمان را ایجاد می‌کنند و یک سیستم ساده تشکیل می‌دهند که وظیفه آن ساخت مسکن و رفاه برای ساکنان آن است.
به همین ترتیب یک خانواده سیستمی است که اجزای آن پدر، مادر و فرزندان هستند. یک شهر سیستم بزرگ‌تری است که علاوه‌بر خانواده‌ها اجزای دیگری مثل ادارات، مغازه‌ها، خیابان‌ها و ... را در بر دارد.

هنگامی که رفتار سیستم‌های مختلف را بررسی می‌کنیم متوجه می‌شویم که به‌رغم اینکه سیستم‌ها از اجزای کاملا متفاوتی تشکیل شده‌اند و اهداف کاملا متفاوتی دارند همگی از یک سری قواعد سازمانی و رفتاری مشابه تبعیت می‌کنند. دلیل این تشابه این است که رفتار سیستم‌های مختلف عمدتا تابعی است از چگونگی روابط اجزای مختلف و نه خود اجزا. آگاهی از این مساله به ما اجازه می‌دهد تا بتوانیم رفتار سیستم‌های مختلف را بدون اطلاع کامل از جزئیات آن اجزا پیش‌بینی کنیم.

تفکر سیستمی چیست؟ تفکر سیستمی نوع سازمان یافته‌ای از اندیشیدن است که بر مبنای آن می‌توان به درک بنیادین از رفتار یک سیستم بر مبنای فهم عمیق از ساختار آن نایل شد. منظور از ساختار در اینجا پیش‌فرض‌ها، هنجار‌های موجود و شبکه روابطی است که بین اجزای سیستم برقرار است.
برخلاف وقایع و الگو‌های رفتاری که معمولا قابل مشاهده هستند بسیار مشکل است که بتوان ساختار یک سیستم را به وضوح دید. دیدن شلوغی یک خیابان کار مشکلی نیست، ولی دیدن ساختار بنیادی به وجود آورنده این شلوغی به سادگی امکان‌پذیر نیست.
در ساختار یک سیستم اجتماعی علاوه‌بر افراد و روابط بین آن‌ها باید به مدل‌های ذهنی افراد نیز توجه کافی مبذول داشت. مدل‌های ذهنی عبارت است از مجموعه فرض‌ها، عقاید و ارزش‌های موجود در سیستم و اجزای آن و معمولا عامل اصلی پیچیدگی خاص سیستم‌های اجتماعی هستند. یک مدل ذهنی تصویری است که ما از دنیای پیرامون خود و نحوه رفتار آن در ذهن خود می‌سازیم.
آگاهی از این مدل‌های ذهنی و روابط متقابل اجزای سیستم شرط لازم برای شناخت سیستم و برخورد مناسب با آن است. تفکر سیستمی را می‌توان به مثابه زبانی دانست که از طریق آن می‌توان به تشریح ساختار یک سیستم پرداخت و دانسته‌ها و نگرش خود را با دیگران در میان نهاد. مهم‌ترین خصوصیت تفکر سیستمی این است که همیشه به مجموعه و به کلیت آن می‌نگرد و به‌جای تمرکز روی اجزا به بررسی روابط بین این اجزا و در نهایت رفتار کلی سیستم می‌پردازد.

از وقایع تا ساختار: وقایعی که کما بیش به‌طور مرتب یا متناوب تکرار می‌شوند نماینده یک نمونه یا الگوی رفتاری (Pattern of Behavior) هستند. دانستن الگوی رفتاری یک سیستم به خودی خود شناخت کافی از سیستم برای پیش‌بینی رفتار آن به ما نمی‌دهد، ولی به ما اجازه می‌دهد رفتار خود را با سیستم مورد نظر منطبق و هماهنگ کنیم. مثلا اگر بدانیم که هر روز در زمان معینی خیابان معینی بسیار شلوغ است می‌توانیم رفت و آمد خود را طوری تنظیم کنیم که به آن شلوغی برنخوریم.
اگر دانش ما در مورد سیستم‌های پیرامونمان محدود به وقایع پراکنده باشد حد اکثر کاری که می‌توانیم بکنیم عکس‌العمل در مقابل آنهاست. در صورتی‌که اگر از الگوی رفتاری آن سیستم مطلع باشیم برخورد ما تطبیقی خواهد بود یعنی می‌توانیم رفتار خود را با رفتار سیستم هماهنگ کنیم. مرحله عالی‌تر از شناخت سیستم وقتی است که ساختار آن را بشناسیم. یعنی ساختار به وجود آورنده الگوی رفتاری را بشناسیم.
فقط در این صورت است که می‌توان با سیستم برخورد خلاقانه داشت و فعالانه به تغییر آن همت گماشت. تفکر سیستمی به ما می‌گوید الگوی رفتاری یک سیستم ناشی از ساختار آن است و بنابراین می‌توانیم به جای تطبیق خود با سیستم در همه احوال این امکان را داشته باشیم که با آگاهی از ساختار سیستم درصدد تغییر آن برآییم.
این نوع از اندیشیدن به ما امکان می‌دهد که با سیستم‌های اطرافمان برخورد خلاق داشته باشیم. اگر این برخورد در چارچوب تفکر سیستمی انجام پذیرد می‌تواند سیستم را به سطح بالاتری از توانایی و تطبیق‌پذیری برساند.

یک سیستم را می‌توان به یک توده یخی که درآب شناور است، تشبیه کرد. ما معمولا از طریق وقایع از وجود سیستم مطلع می‌شویم. مثلا شلوغی جاده‌ها یا تصادفات اتومبیل‌ها نمایانگر وجود مشکلات در یک سیستم حمل‌ونقل است. تفکر سیستمی به ما می‌آموزد که همیشه در پی درک ساختار سیستم‌ها باشیم و رفتار خود را فقط مقید به عکس‌العمل در مقابل وقایع نکنیم.
اشکال کار در اینجاست که معمولا رفتار و ساختار اکثر سیستم‌ها از دیده‌ها پنهان هستند و ما از این کوه یخ شناور فقط قله آن را (وقایع روزمره) که از آب بیرون است می‌بینیم. تفکر سیستمی به ما اجازه می‌دهد که با مشاهده وقایع به سطوح عمیق‌تر سیستم راه پیدا کرده درصورت لزوم بر آینده آن اثر مثبتی بگذاریم.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید