300 میلیون تا رهایی از اعدام

300 میلیون تا رهایی از اعدام

٦‌سال پیش بود که به جرم قتل پا به زندان گذاشت. درست زمانی که ١٨ سالش تمام شده بود. در یک درگیری خیابانی مُهر قاتل به پیشانی‌اش خورد. در راه برگشت به خانه‌شان بود که درگیری مادرش با یک مرد و زن، او را به یک قاتل تبدیل کرد. برای دفاع از مادرش وارد دعوا شد و در آن مهلکه دعوا و درگیری دست به چاقو شد.

کد خبر : ۵۷۲۵۹
بازدید : ۲۵۸۲

٦‌سال پیش بود که به جرم قتل پا به زندان گذاشت. درست زمانی که ١٨ سالش تمام شده بود. در یک درگیری خیابانی مُهر قاتل به پیشانی‌اش خورد. در راه برگشت به خانه‌شان بود که درگیری مادرش با یک مرد و زن، او را به یک قاتل تبدیل کرد. برای دفاع از مادرش وارد دعوا شد و در آن مهلکه دعوا و درگیری دست به چاقو شد.

300 میلیون تا رهایی از اعدام

چاقویی که برای یک دستفروش بود. می‌گوید هدفش تنها ترساندن طرف مقابل دعوا بوده، اما درگیری فیزیکی باعث شد چاقو به شکم مرد میانسال بخورد. حالا ٦‌سال تمام است که در زندان با کابوس مرگ و اعدام زندگی کرده و درنهایت توانسته خانواده مقتول را راضی کند. حمیدرضا حالا باید پول جور کند تا از مرگ رها شود. فاصله او تا آزادی، ٣٠٠‌میلیون تومان است.

٣٠٠ میلیونی که باید تا آخر ماه رمضان به خانواده مقتول بپردازد و کابوس‌های اعدامش برای همیشه تمام شود. پسر ورزشکاری که در این ٦‌سال زندگی در زندان توانست مقام اول استانی والیبال را کسب کند. زندانی که عاشق کتاب است و تنها سرگرمی‌اش این است که در خلوت خود کتاب بخواند.

او پشت میله‌های زندان به امید آزادی و نجات از مرگ لحظه شماری می‌کند و به آینده‌ای روشن امیدوار است. این پسر جوان از زندان مرکزی کرمان و در گفت‌وگو با خبرنگار «شهروند» ماجرای زندگی‌اش از ٦‌سال پیش تا الان را روایت می‌کند:

چند‌سال داری؟
٢٤ سال

زمانی که قتل را انجام دادی چند ساله بود؟
آن زمان تنها دو ماه بود که وارد ١٨ سالگی شده بودم.

چه شد که دست به قتل زدی؟
من اصلا خلافکار و اهل دعوا نبودم. به خاطر مادرم وارد این درگیری شدم. ماجرا از این قرار بود که یک‌روز عصر داشتم به خانه‌مان می‌رفتم. روز بیستم آبان سال ٩١ بود. از کنار بازار مظفری در کرمان می‌گذشتم که از دور متوجه شلوغی و درگیری شدم. وقتی نزدیک شدم، مادرم را دیدم که روی زمین افتاده بود. شوکه شده بودم. اصلا باورم نمی‌شد. یک مرد و یک زن با مادرم درگیر شده بودند.

من هم برای دفاع از مادرم وارد درگیری شدم. مرد میانسال مرتب فریاد می‌زد. من هم با او درگیر شدم. وقتی درگیری‌مان بالا گرفت، چشمم به یک دستفروش افتاد که یک چاقو در کنارش بود. چاقو را برداشتم تا او را بترسانم. قصدم فقط ترساندش بود. اما او دست مرا گرفت و با من درگیر شد. همان لحظه چاقو ناخودآگاه وارد شکمش شد.

چطور دستگیر شدی؟
همان لحظه که درگیری ایجاد شده بود، ماموران پلیس راهنمایی‌و‌رانندگی هم آمده بودند. بعد از این‌که مقتول چاقو خورد، آن‌ها بلافاصله مرا دستگیر کردند.

جریان درگیری مادرت با مقتول چه بود؟
مادرم یک تاکسی دارد. ٨ سالی می‌شود که با تاکسی کار می‌کند. آن روز هم با تاکسی‌اش به خانه بر می‌گشت که مقتول و آن خانم در خیابان ایستاده بودند. مادرم به آن‌ها بوق می‌زند که کنار بروند. ولی آن‌ها به مادرم توجهی نمی‌کنند. مادرم باز هم بوق می‌زند. در آخر هم آن‌ها اعتراض می‌کنند که چرا آن‌قدر بوق می‌زند. همین باعث درگیری آن‌ها با مادرم می‌شود. به طوری که مادرم را از خودرو پیاده کرده و با هم بحث می‌کنند.

مقتول چند ساله بود؟
جوان بود که فوت کرد. اما من اصلا قصد کشتن او را نداشتم. چاقو اتفاقی به شکمش خورد.

در دادگاه هم این مسأله را مطرح کردی؟
بله. اتفاقا در دادگاه اول از قتل عمد تبرئه شدم. ولی حکم تبرئه در دیوان عالی کشور نقض شد. پرونده بار دیگر در دادگاه کیفری رسیدگی شد و این بار به من حکم قصاص دادند.

پای چوبه دار هم رفتی؟
نه اصلا.

خانواده مقتول چطور حاضر به رضایت شدند؟
قبول کردند که در مقابل دریافت ٣٠٠‌میلیون تومان پول، رضایت بدهند.

پول جور شده است؟
ما اصلا پول نداریم. خانواده‌ام تنها توانسته‌اند ٣٠‌میلیون تومان را جور کنند. وقتم دارد تمام می‌شود و هنوز کلی از این پول مانده که جور نشده است.

تا کی فرصت داری؟
گفته‌اند تا آخر ماه رمضان اگر این پول را جور کردم، نجات پیدا می‌کنم وگرنه باید قصاص شوم.

اگر نتوانستی این پول را جور کنی، چکار می‌کنی؟‌
نمی‌دانم. ولی من اصلا به چیز‌های منفی فکر نمی‌کنم. امید دارم. دلم می‌خواهد دوباره به آغوش خانواده‌ام برگردم. در این مدت به اندازه کافی تنبیه شده‌ام. زندگی‌مان نابود شده؛ به خاطر همین مسأله پدر و مادرم از هم جدا شده‌اند. پدرم ناراحتی قلبی دارد و خیلی غصه می‌خورد. مادرم هم که مرتب اشک می‌ریزد. من هم که ٦‌سال است در زندان با کابوس مرگ و طناب دار زندگی کرده‌ام. دلم می‌خواهد آزاد شوم تا بتوانم زندگی خوبی را از نو بسازم.

چند خواهر و برادر داری؟
من تنها پسر خانواده هستم. دو خواهر دیگر دارم که آن‌ها نیز مرتب اشک می‌ریزند و به خاطر من با عذاب زندگی می‌کنند.

در این ٦ سالی که زندان بوده‌ای چکار کردی؟
من عاشق کتاب خواندن هستم. بهترین سرگرمی‌ام خواندن کتاب بود. برای همین در این ٦‌سال بیشتر کتاب خواندم و ورزش کردم. مقام اول استانی والیبال را هم کسب کردم. همیشه هم سعی داشتم که آرام و رفتار خوبی با بقیه داشته باشم. نمی‌خواستم دوباره اشتباه کنم. حتی مدیر زندان هم این را متوجه شده و خیلی سعی کرد تا کمکم کند.

اگر به زندان نمی‌افتادی چه برنامه‌ای برای آینده‌ات داشتی؟
آن زمان تازه دیپلم گرفته بودم و در دانشگاه کرمان رشته کامپیوتر قبول شده بودم. می‌خواستم درسم را ادامه بدهم و ورزش را هم دنبال کنم. هدف‌های زیادی برای زندگی‌ام داشتم. اما به خاطر یک لحظه اشتباه همه زندگی‌ام نابود شد. ولی اگر آزاد شوم معتقدم که باز هم فرصت زندگی دوباره دارم. هرچند که نام قاتل تا آخر عمر بر روی من خواهد ماند.

خانواده مقتول چطور رضایت دادند؟
آن‌ها اصلا راضی نمی‌شدند. با کمک مدیر زندان، امام جمعه محل و چند نفر از مسئولان درنهایت راضی شدند. اگر کمک آن‌ها نبود من تا الان اعدام شده بودم.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید