دارم خودم را می‌کشم؛ مرا ببین!

دارم خودم را می‌کشم؛ مرا ببین!

شاخ‌ها هیچ‌وقت نمی‌میرند. چون مدام در حال دیده شدن هستند، چون مدام در حال ایمپرشن گرفتن‌اند! آن‌ها شاید کمتر لایک بخورند، اما حتی وقتی فحش هم می‌خورند غلیظ‌تر و فربه‌تر می‌شوند. آن‌ها خروجی دیگر صفحات اینستاگرام خود را وصل کرده‌اند به حساب‌های بانکی‌شان. برخی‌هایشان حتی استخدام شرکت‌های معظمی شده‌اند و فالوئرهای‌شان را زده‌اند تنگ رزومه خودشان و دارایی‌های غیرمنقول کارفرمایشان! باورتان می‌شود! من و شمایی که فالو می‌کنیم؛ شده‌ایم بخشی از اموال و سازوکار‌های مارکتینگ فلان یا بهمان کمپانی و برند و استارتاپ! زیبا نیست؟!

کد خبر : ۶۵۴۵۳
بازدید : ۹۴۹
دارم خودم را می‌کشم؛ مرا ببین!
رسانه‌داری کار شاقی است. این گزاره‌ای است که هر کسی همکاری کوچکی با یک رسانه فراگیر داشته، می‌تواند آن را تصدیق کند. رسانه، محتوا می‌خواهد و مخاطب. محتوا باید از سمت رسانه‌دار تأمین شود و جذابیت و شکل عرضه آن، تضمینی است برای جذب و ماندگاری مخاطب.
الگوی تاریخی رسانه‌داری هم این بوده: شخص یا گروه برخوردار از منابع قدرت، ثروت و یا تخصص؛ برای عرضه محتوایی «قابل‌عرضه» و احتمالاً «مخاطب‌پسند» رسانه‌ای راه می‌انداخت. این محتوا می‌توانست برگرفته از یک شاخه تازه دانش یا دیدگاه‌های یک حزب سیاسی یا حتی پیام‌هایی با محوریت معرفی یک محصول یا خدمت اقتصادی باشد.
اما وقتی صحبت از رسانه‌های اجتماعی و بویژه اینستاگرام می‌شود، ماجرا کمی متفاوت می‌شود: ما با خیل بی‌شماری آدم‌های صاحب رسانه روبه‌روییم که محتوا ندارند. بدتر این‌که نه‌تنها رسانه دارند و محتوا ندارند؛ بلکه مخاطب هم دارند، آن‌هم خیلی زیاد! نتیجه می‌شود این: صاحبان این دکان‌های محتوایی برای نگه داشتن آن مخاطبان، حاضرند دست به تولید هر محتوایی بزنند.

سؤال اول: اگر محتوا ندارند آن مخاطبان از کجا آمده‌اند پس؟!
عکس‌هایی از زندگی شخصی، زنجموره‌های کسالت‌بار امروزی و خط‌شکن دو-سه‌سال پیش، به اشتراک گذاشتن تجربه‌های پوسیده هرروزه، شیرین‌کاری‌های طفل معصوم سه‌ماهه، نابغه‌بازی بچه‌های شیرین‌زبان چهار-پنج‌ساله! به همین سادگی. این‌ها در آغاز هجوم ایرانی‌ها به اینستاگرام محتوا‌های کلیک‌خوری بودند. مخاطب می‌آوردند. چرا؟ نمی‌دانم.
شاید، چون مردم در آغاز شکل‌گیری رسانه‌های اجتماعی، تشنه سرک کشیدن به درون پستو‌ها و خلوت‌های یکدیگر بودند. می‌دانم دلیل قانع‌کننده‌ای نیست. ولی کافی است صفحات پرفالوئر فعلی را ببینید. عکس گرفتن از یک گلدان در کنج یک آپارتمان محقر و سوار کردن چند فیلتر بر آن، چرا باید ۱۰۰ هزار لایک بخورد؟!

سؤال دوم: چرا این محتوا‌های شخصی-خانوادگی دیگر جواب نمی‌دهد؟
مخاطبان این رسانه‌های تک‌نفره، دیگر لایک نمی‌کنند. حداقل آنقدر که باید نمی‌کنند. محتوای تولیدی «اینستاگرامرها» خورده به زمین سفت! باید فکر دیگری کرد. باید از جان و دل خود و روان دیگران مایه گذاشت تا محتوا‌های جذاب یا حداقل جذب‌کننده و جیغ تولید کرد. با کدام استاندارد و اصول تولید محتوا؟ استانداردی در کار نیست! متر و معیار و ملاک، حال خوب لایک‌هاست و بس! شاخ‌ها از بچه، حریم خصوصی، گیر‌های ذهنی و شخصیتی، خط قرمز‌های فردی و جمعی، هنجار‌های خانوادگی و اجتماعی و اخلاقی و هرچه که دم دستشان بیاید مایه می‌گذارند تا دیده شوند. آن‌ها حاضرند بمیرند، اما خوب دیده شوند.

مخاطبان شرمگین
برخی نظرسنجی‌های پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا، نشان می‌داد هیلاری کلینتون برنده انتخابات است. اما نتیجه چیز دیگری شد. می‌گویند طیف زیادی از رأی‌دهندگان امریکایی خجالت می‌کشیده‌اند بگویند می‌خواهند به ترامپ رأی بدهند. آن‌ها رأی‌شان را یا پنهان کرده بودند یا به دروغ چیز دیگری گفته بودند. به آن‌ها لقب رأی‌دهندگان شرمگین دادند.
در اینستاگرام هزاران صفحه وجود دارد که با وجود این‌که لایک و کامنت زیادی هم نمی‌خورند، اما فالوئر‌های زیادی دارند. خیلی زیاد. این‌ها همان دنبال‌کنندگان شرمگین هستند. همان‌ها که فالو می‌کنند، اما در جمع‌ها و دورهمی‌های آسیب‌شناسانه، منتقد جدی این فضای «اینستاگرامی مبتذل» هستند. حالا چرا دنبال می‌کنند؟ نمی‌دانم. ترشح دوپامین ناشی از دیدن یک پست جدید از اینستاگرامری که معتاد دیدن هر روزه صفحه‌اش شده‌ایم، شاید سرخوشی غیرقابل‌ترکی داشته باشد.

رزومه‌های اینستاگرامی، دارایی‌های غیرمنقول
شاخ‌ها هیچ‌وقت نمی‌میرند. چون مدام در حال دیده شدن هستند، چون مدام در حال ایمپرشن گرفتن‌اند! آن‌ها شاید کمتر لایک بخورند، اما حتی وقتی فحش هم می‌خورند غلیظ‌تر و فربه‌تر می‌شوند. آن‌ها خروجی دیگر صفحات اینستاگرام خود را وصل کرده‌اند به حساب‌های بانکی‌شان. برخی‌هایشان حتی استخدام شرکت‌های معظمی شده‌اند و فالوئرهای‌شان را زده‌اند تنگ رزومه خودشان و دارایی‌های غیرمنقول کارفرمایشان! باورتان می‌شود! من و شمایی که فالو می‌کنیم؛ شده‌ایم بخشی از اموال و سازوکار‌های مارکتینگ فلان یا بهمان کمپانی و برند و استارتاپ! زیبا نیست؟!
منبع: ایران
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید