کودکی بهترین دوران برای یادگیری زبان خارجی نیست
بسیاری از ما همیشه در خلوت حسرت میخوریم که ایکاش در کودکی لااقل یک زبان دیگر یاد گرفته بودیم. در این صورت، نه اینهمه هزینۀ کلاس زبان روی دستمان میماند و نه لازم بود عذاب حفظ لغت و دستورزبانهای پیچیده را به جان بخریم. اما تحقیق جدیدی در دانشگاه ادینبورو، نشان میدهد ما در بزرگسالی تواناییهای بیشتری برای آموختن یک زبان تازه داریم و از آن هم بیشتر: اساساً زبان مادری خودمان را هم قبل از بزرگسالی بهخوبی یاد نمیگیریم.
کد خبر :
۶۵۶۱۳
بازدید :
۱۲۴۹
بی. بی. سی | سوفی هارداک، صبح یک روز پاییزی شلوغ در «مهدکودک اسپنیش» است، مهدکودکی دوزبانه در شمال لندن. والدین کمک میکنند نوزادانشان کلاه و ژاکت دوچرخهسواری را دربیاورند. معلمها با آغوش باز و یک «بوئنوس دیاسِ!» ۱ شوخوشنگ به استقبالشان میروند. در زمین بازی، دخترکی میخواهد مویش را بهشکل «کولتا» (اسپانیاییِ دماسبی) دربیاورد؛ بعد توپ را میغلتاند و بهانگلیسی داد میزند: «بگیر!».
کارمن رامپرساد، مدیر مدرسه، میگوید: «کودکان در این سن یک زبان را یاد نمیگیرند، بلکه آن را از آنِ خودشان میکنند». این حرف گویا سهولت حسادتبرانگیز کار این چندزبانههای خردسال دور و برِ او را خلاصه میکند. برای بسیاری از این بچهها، اسپانیایی زبان سوم یا چهارم است. زبان مادریشان شاید کرواتی باشد، یا عبری، یا کرهای، یا هلندی.
اگر این را با دردسر عموم بزرگسالان در کلاس زبان مقایسه کنید، لابد نتیجه میگیرید که بهتر است زبانآموزی در کودکی آغاز شود.
ولی علمْ تصویری بسیار پیچیدهتر از تکامل رابطۀ ما با زبان در طول عمرمان ارائه میدهد، و برخی نکاتش مشوق آنهایی است که دیرهنگام دستبهکار میشوند.
بهطور کلی، هر یک از مراحل زندگی مزیت متفاوتی در زبانآموزی دارد. در بچگی، گوش شنواتری برای صداهای مختلف داریم؛ نوپا که هستیم، با سرعت شگفتانگیزی میتوانیم لهجۀ بومی را بگیریم. در بزرگسالی، دامنۀ توجه طولانیتر و مهارتهایی حیاتی مانند سواد داریم که اجازه میدهند دامنۀ واژگانمان را حتی در زبان خودمان بسط بدهیم؛ و مجموعهای از عوامل، غیر از بالارفتن سن، (مانند اقتضائات اجتماعی، روشهای آموزش و حتی عشق و دوستی) میتوانند اثر بگذارند بر اینکه چند زبان را تا چه اندازه خوب حرف بزنیم.
آنتونلا سورِیس، استاد زبانشناسی رشد و مدیر مرکز بایلینگوئالمیترز در دانشگاه ادینبرو، میگوید: «اینطور نیست که با افزایش سن، همهچیز رو به زوال بگذارد».
او مثال آن چیزی را میزند که به «یادگیری صریح» موسوم است: مطالعۀ یک زبان سر کلاس، با معلمی که قواعد آن زبان را توضیح میدهد. سورِیس میگوید: «بچههای کمسن در یادگیری صریح بسیار ضعیفاند، چون کنترل شناختی و قابلیتهای توجه و حافظۀ لازم را ندارند. بزرگسالان در این کار بسیار بهترند. پس این از آن چیزهایی است که با افزایش سن بهبود مییابد».
مثلاً مطالعهای از پژوهشگران اسرائیلی نشان داد که بزرگسالان در فهم قواعد یک زبان جعلی و پیادهکردن آن روی کلمات جدید در محیط آزمایشگاه بهتر عمل میکنند. دانشمندان سه گروه مجزا را مقایسه کردند: هشتسالهها، دوازدهسالهها و تازهبالغها. امتیاز بالغها از هر دو گروه کمسنتر بیشتر بود، و دوازدهسالهها هم بهتر از بچههای کمسالتر عمل کردند.
این یافته با نتایج یک مطالعۀ درازمدت روی تقریباً ۲۰۰۰ دوزبانۀ کاتالاناسپانیایی که انگلیسی میآموختند همخوانی دارد: آنهایی که دیرتر شروع کردند زبان جدید را سریعتر از آنهایی فرا گرفتند که در سن پایینتر شروع کرده بودند.
این پژوهشگران گفتهاند که شاید شرکتکنندگانِ سنبالاترِ تحقیقشان از مهارتهایی که همراه با بلوغ به دست میآیند (مثل استراتژیهای پیشرفتهترِ حل مسئله) و تجربۀ زبانشناختی خود بیشتر بهره برده باشند. به بیان دیگر، زبانآموزانِ سنبالاتر معمولاً چیزهای زیادی دربارۀ خودشان و دنیا بلدند و میتوانند از این دانش برای پردازش اطلاعات جدید استفاده کنند.
کودکان در «یادگیری تلویحی» عالیاند: گوشسپردن به متکلمان بومی و تقلید از آنها. ولی این نوع یادگیری مستلزم گذراندن زمان زیادی با متکلمان بومی است. در سال ۲۰۱۶، مرکز بایلینگوئالمیترز یک گزارش داخلی پیرامون درسهای ماندارین۲ در دبستانها برای دولت اسکاتلند تهیه کرد. آنها دیدند که یک ساعت آموزش در هفته تغییر معناداری در کودکان پنجساله ایجاد نکرد. اما فقط نیمساعت اضافهتر، همراه با حضور یک متکلم بومی، به کودکان کمک میکرد عناصری از ماندارین (مثل آهنگ کلمات) را بفهمند که درکش برای بزرگسالان دشوارتر است.
اکتساب آسان
همۀ ما در آغاز کار، بالفطره زبانشناسیم. ما در بچگی میتوانیم تمام ۶۰۰ صامت و ۲۰۰ مصوتی را که زبانهای دنیا را میسازند بشنویم. در سال اول زندگی، تخصصیشدن مغزمان شروع میشود، یعنی با صداهایی هماهنگ میشود که بیش از همه میشنویم. بچههای چندماهه به زبان مادریشان مِنمِن میکنند. حتی نوزادان با لهجه گریه میکنند، یعنی ادای گفتارهایی را درمیآورند که در شکم مادر شنیدهاند. با تخصصیشدنْ مهارتهایی را که لازم نداریم دور میریزیم. بچههای ژاپنی بهسادگی میان صداهای I. و R. تمایز میگذارند، اما این کار برای بزرگسالانشان معمولاً دشوارتر است.
به گفتۀ سورِیس، تردیدی نیست که سالهای آغازین برای یادگیری زبان خودمان حیاتیاند. مطالعه روی کودکان رهاشده یا منزوی نشان داده است که اگر گفتار انسانی را زود یاد نگیریم، جبرانش در آینده ساده نیست.
ولی ماجرا همینجا غافلگیرکننده میشود: آن بُرش برای یادگیری زبانِ بیگانه صادق نیست.
دنیلا ترنکیچ، استاد روانشناسی زبان در دانشگاه یورک، میگوید: «نکتۀ مهمی که باید فهمید این است که، همراه با سن، بسیاری چیزها تغییر میکنند». زندگی بچهها کاملاً متفاوت از بزرگسالان است. لذا، به گفتۀ ترنکیچ، وقتی مهارتهای زبانی کودکان و بزرگسالان را مقایسه میکنیم، «دو چیز شبیه را مقایسه نکردهایم».
او مثالی میزند: نقل مکان یک خانواده به یک کشور جدید. نوعاً کودکان بسیار سریعتر از والدینشان زبان جدید را یاد میگیرند. ولی ممکن است علتش آن باشد که آنها دائماً آن زبان را در مدرسه میشنوند، درحالیکه والدینشان شاید فقط کار کنند. همچنین شاید احساسِ ضرورت یادگیری برای کودکان پررنگتر باشد، چون تسلط بر آن زبان برای بقای اجتماعیشان حیاتی است: دوست پیداکردن، پذیرفتهشدن، در جمع جاگرفتن. ولی احتمال آنکه والدینشان با کسانی معاشرت کنند که زبانشان را میفهمند (مثلاً مهاجران همقطارشان) بیشتر است.
ترنکیچ میگوید: «به نظرم، خلق پیوند عاطفی است که شما را در زبانآموزی بهبود میدهد».
البته بزرگسالان هم میتوانند آن پیوند عاطفی را خلق کنند و راهش هم فقط عشق یا دوستی نیست. یک مطالعه در سال ۲۰۱۳ روی بزرگسالان بریتانیایی در یک دورۀ مقدماتی زبان ایتالیایی نشان داد کسانی که پیگیر دوره میماندند با سایر زبانآموزان و همچنین معلم پیوند برقرار میکردند، و این برایشان مفید بود.
ترنکیچ میگوید: «اگر افراد همنظر با خودتان را پیدا کنید، احتمال آنکه یک زبان را ادامه بدهید و استقامت داشته باشید بیشتر میشود؛ و کلید ماجرا نیز واقعاً همین است. باید سالها صرف یادگیریاش بکنید. ادامهدادن به این کار واقعاً دشوار است مگر آنکه یک انگیزۀ اجتماعی برایش داشته باشید».
اوایل امسال، مطالعهای در دانشگاه ام. آی. تی بر اساس یک آزمون آنلاین میان تقریباً ۶۷۰ هزار نفر نشان داد که برای کسب دانش دستورزبان انگلیسی در حد متکلمان بومی دهسالگی بهترین زمان آغاز یادگیری این زبان است و پس از آن توانایی افول میکند. ولی این مطالعه درعینحال نشان داد که ما میتوانیم به مرورِ زمان همواره به زبانهای مختلف (ازجمله زبان خودمان) مسلطتر شویم. بهعنوان مثال، تسلط کامل بر دستورِ زبان خودمان حدود سیسالگی اتفاق میافتد، نه زودتر. این یافته در راستای یک مطالعۀ آنلاین قدیمیتر است که نشان میدهد حتی متکلمان بومی نیز تا میانسالی تقریباً روزانه یک کلمۀ جدید از زبانشان یاد میگیرند.
ترنکیچ اشاره میکند که مطالعۀ دانشگاه ام. آی. تی یک چیز بسیار خاص را تحلیل کرد: توانایی هماوردی با متکلمان بومی از لحاظ دقت دستورزبان. این شاید خیلی هم به درد عموم زبانآموزان نخورد.
او میگوید: «مردم گاهی میپرسند که بزرگترین مزیت یادگیری زبانهای بیگانه چیست؟ پول بیشتری به دست میآورم؟ باهوشتر میشوم؟ سالمتر میمانم؟ اما درحقیقت، بزرگترین مزیتِ دانستن زبانهای بیگانه آن است که میتوانیم با افراد بیشتری ارتباط بگیریم».
خود ترنکیچ اصالتاً صرب است. او در بیستوچندسالگی، پس از مهاجرت به انگلستان، توانست انگلیسی را سلیس صحبت کند. او میگوید هنوز هم بهویژه وقتی خسته است یا استرس دارد، خطاهای دستورزبانی دارد. او کمی بعد در یک ایمیل نوشت: «ولی، علیرغم همۀ اینها، مهم این است که میتوانم کارهای شگفتانگیزی به انگلیسی بکنم. میتوانم از بزرگترین آثار ادبی لذت ببرم، و میتوانم متنهای بامعنا و منسجمی خلق کنم که کیفیتشان در حد مناسب برای انتشار است».
درحقیقت، آزمون ام. آی. تی او را در ردۀ متکلمان بومی انگلیسی قرار داد.
در آن مهدکودک اسپانیایی، که معلمانش «کومپلانوس فلیز» ۳ میخوانند و در کتابخانهاش کتاب گروفالو۴ به زبان عبری تلانبار شده است، از قضا میفهمیم مدیر آنجا هم خودش دیر دستبهکار زبانآموزی شده است. کارمن رامپرساد در رومانی بزرگ شد و در بیستوچندسالگی که به خارج رفت توانست بالأخره واقعاً به انگلیسی تسلط پیدا کند. فرزندان او، در مهدکودک، زبان اسپانیایی را فرا گرفتند.
ولی شاید بلندپروازترین زبانشناس شوهر او باشد. او، که اصالتاً اهل ترینیداد است، رومانیایی را از خانوادهاش یاد گرفت که نزدیک به مرز مولداوی زندگی میکنند.
کارمن میگوید: «رومانیاییِ او عالی است. او این زبان را با لهجۀ مولداوی حرف میزند که بانمک است».
کارمن رامپرساد، مدیر مدرسه، میگوید: «کودکان در این سن یک زبان را یاد نمیگیرند، بلکه آن را از آنِ خودشان میکنند». این حرف گویا سهولت حسادتبرانگیز کار این چندزبانههای خردسال دور و برِ او را خلاصه میکند. برای بسیاری از این بچهها، اسپانیایی زبان سوم یا چهارم است. زبان مادریشان شاید کرواتی باشد، یا عبری، یا کرهای، یا هلندی.
اگر این را با دردسر عموم بزرگسالان در کلاس زبان مقایسه کنید، لابد نتیجه میگیرید که بهتر است زبانآموزی در کودکی آغاز شود.
ولی علمْ تصویری بسیار پیچیدهتر از تکامل رابطۀ ما با زبان در طول عمرمان ارائه میدهد، و برخی نکاتش مشوق آنهایی است که دیرهنگام دستبهکار میشوند.
بهطور کلی، هر یک از مراحل زندگی مزیت متفاوتی در زبانآموزی دارد. در بچگی، گوش شنواتری برای صداهای مختلف داریم؛ نوپا که هستیم، با سرعت شگفتانگیزی میتوانیم لهجۀ بومی را بگیریم. در بزرگسالی، دامنۀ توجه طولانیتر و مهارتهایی حیاتی مانند سواد داریم که اجازه میدهند دامنۀ واژگانمان را حتی در زبان خودمان بسط بدهیم؛ و مجموعهای از عوامل، غیر از بالارفتن سن، (مانند اقتضائات اجتماعی، روشهای آموزش و حتی عشق و دوستی) میتوانند اثر بگذارند بر اینکه چند زبان را تا چه اندازه خوب حرف بزنیم.
آنتونلا سورِیس، استاد زبانشناسی رشد و مدیر مرکز بایلینگوئالمیترز در دانشگاه ادینبرو، میگوید: «اینطور نیست که با افزایش سن، همهچیز رو به زوال بگذارد».
او مثال آن چیزی را میزند که به «یادگیری صریح» موسوم است: مطالعۀ یک زبان سر کلاس، با معلمی که قواعد آن زبان را توضیح میدهد. سورِیس میگوید: «بچههای کمسن در یادگیری صریح بسیار ضعیفاند، چون کنترل شناختی و قابلیتهای توجه و حافظۀ لازم را ندارند. بزرگسالان در این کار بسیار بهترند. پس این از آن چیزهایی است که با افزایش سن بهبود مییابد».
مثلاً مطالعهای از پژوهشگران اسرائیلی نشان داد که بزرگسالان در فهم قواعد یک زبان جعلی و پیادهکردن آن روی کلمات جدید در محیط آزمایشگاه بهتر عمل میکنند. دانشمندان سه گروه مجزا را مقایسه کردند: هشتسالهها، دوازدهسالهها و تازهبالغها. امتیاز بالغها از هر دو گروه کمسنتر بیشتر بود، و دوازدهسالهها هم بهتر از بچههای کمسالتر عمل کردند.
این یافته با نتایج یک مطالعۀ درازمدت روی تقریباً ۲۰۰۰ دوزبانۀ کاتالاناسپانیایی که انگلیسی میآموختند همخوانی دارد: آنهایی که دیرتر شروع کردند زبان جدید را سریعتر از آنهایی فرا گرفتند که در سن پایینتر شروع کرده بودند.
این پژوهشگران گفتهاند که شاید شرکتکنندگانِ سنبالاترِ تحقیقشان از مهارتهایی که همراه با بلوغ به دست میآیند (مثل استراتژیهای پیشرفتهترِ حل مسئله) و تجربۀ زبانشناختی خود بیشتر بهره برده باشند. به بیان دیگر، زبانآموزانِ سنبالاتر معمولاً چیزهای زیادی دربارۀ خودشان و دنیا بلدند و میتوانند از این دانش برای پردازش اطلاعات جدید استفاده کنند.
کودکان در «یادگیری تلویحی» عالیاند: گوشسپردن به متکلمان بومی و تقلید از آنها. ولی این نوع یادگیری مستلزم گذراندن زمان زیادی با متکلمان بومی است. در سال ۲۰۱۶، مرکز بایلینگوئالمیترز یک گزارش داخلی پیرامون درسهای ماندارین۲ در دبستانها برای دولت اسکاتلند تهیه کرد. آنها دیدند که یک ساعت آموزش در هفته تغییر معناداری در کودکان پنجساله ایجاد نکرد. اما فقط نیمساعت اضافهتر، همراه با حضور یک متکلم بومی، به کودکان کمک میکرد عناصری از ماندارین (مثل آهنگ کلمات) را بفهمند که درکش برای بزرگسالان دشوارتر است.
اکتساب آسان
همۀ ما در آغاز کار، بالفطره زبانشناسیم. ما در بچگی میتوانیم تمام ۶۰۰ صامت و ۲۰۰ مصوتی را که زبانهای دنیا را میسازند بشنویم. در سال اول زندگی، تخصصیشدن مغزمان شروع میشود، یعنی با صداهایی هماهنگ میشود که بیش از همه میشنویم. بچههای چندماهه به زبان مادریشان مِنمِن میکنند. حتی نوزادان با لهجه گریه میکنند، یعنی ادای گفتارهایی را درمیآورند که در شکم مادر شنیدهاند. با تخصصیشدنْ مهارتهایی را که لازم نداریم دور میریزیم. بچههای ژاپنی بهسادگی میان صداهای I. و R. تمایز میگذارند، اما این کار برای بزرگسالانشان معمولاً دشوارتر است.
به گفتۀ سورِیس، تردیدی نیست که سالهای آغازین برای یادگیری زبان خودمان حیاتیاند. مطالعه روی کودکان رهاشده یا منزوی نشان داده است که اگر گفتار انسانی را زود یاد نگیریم، جبرانش در آینده ساده نیست.
ولی ماجرا همینجا غافلگیرکننده میشود: آن بُرش برای یادگیری زبانِ بیگانه صادق نیست.
دنیلا ترنکیچ، استاد روانشناسی زبان در دانشگاه یورک، میگوید: «نکتۀ مهمی که باید فهمید این است که، همراه با سن، بسیاری چیزها تغییر میکنند». زندگی بچهها کاملاً متفاوت از بزرگسالان است. لذا، به گفتۀ ترنکیچ، وقتی مهارتهای زبانی کودکان و بزرگسالان را مقایسه میکنیم، «دو چیز شبیه را مقایسه نکردهایم».
او مثالی میزند: نقل مکان یک خانواده به یک کشور جدید. نوعاً کودکان بسیار سریعتر از والدینشان زبان جدید را یاد میگیرند. ولی ممکن است علتش آن باشد که آنها دائماً آن زبان را در مدرسه میشنوند، درحالیکه والدینشان شاید فقط کار کنند. همچنین شاید احساسِ ضرورت یادگیری برای کودکان پررنگتر باشد، چون تسلط بر آن زبان برای بقای اجتماعیشان حیاتی است: دوست پیداکردن، پذیرفتهشدن، در جمع جاگرفتن. ولی احتمال آنکه والدینشان با کسانی معاشرت کنند که زبانشان را میفهمند (مثلاً مهاجران همقطارشان) بیشتر است.
ترنکیچ میگوید: «به نظرم، خلق پیوند عاطفی است که شما را در زبانآموزی بهبود میدهد».
البته بزرگسالان هم میتوانند آن پیوند عاطفی را خلق کنند و راهش هم فقط عشق یا دوستی نیست. یک مطالعه در سال ۲۰۱۳ روی بزرگسالان بریتانیایی در یک دورۀ مقدماتی زبان ایتالیایی نشان داد کسانی که پیگیر دوره میماندند با سایر زبانآموزان و همچنین معلم پیوند برقرار میکردند، و این برایشان مفید بود.
ترنکیچ میگوید: «اگر افراد همنظر با خودتان را پیدا کنید، احتمال آنکه یک زبان را ادامه بدهید و استقامت داشته باشید بیشتر میشود؛ و کلید ماجرا نیز واقعاً همین است. باید سالها صرف یادگیریاش بکنید. ادامهدادن به این کار واقعاً دشوار است مگر آنکه یک انگیزۀ اجتماعی برایش داشته باشید».
اوایل امسال، مطالعهای در دانشگاه ام. آی. تی بر اساس یک آزمون آنلاین میان تقریباً ۶۷۰ هزار نفر نشان داد که برای کسب دانش دستورزبان انگلیسی در حد متکلمان بومی دهسالگی بهترین زمان آغاز یادگیری این زبان است و پس از آن توانایی افول میکند. ولی این مطالعه درعینحال نشان داد که ما میتوانیم به مرورِ زمان همواره به زبانهای مختلف (ازجمله زبان خودمان) مسلطتر شویم. بهعنوان مثال، تسلط کامل بر دستورِ زبان خودمان حدود سیسالگی اتفاق میافتد، نه زودتر. این یافته در راستای یک مطالعۀ آنلاین قدیمیتر است که نشان میدهد حتی متکلمان بومی نیز تا میانسالی تقریباً روزانه یک کلمۀ جدید از زبانشان یاد میگیرند.
ترنکیچ اشاره میکند که مطالعۀ دانشگاه ام. آی. تی یک چیز بسیار خاص را تحلیل کرد: توانایی هماوردی با متکلمان بومی از لحاظ دقت دستورزبان. این شاید خیلی هم به درد عموم زبانآموزان نخورد.
او میگوید: «مردم گاهی میپرسند که بزرگترین مزیت یادگیری زبانهای بیگانه چیست؟ پول بیشتری به دست میآورم؟ باهوشتر میشوم؟ سالمتر میمانم؟ اما درحقیقت، بزرگترین مزیتِ دانستن زبانهای بیگانه آن است که میتوانیم با افراد بیشتری ارتباط بگیریم».
خود ترنکیچ اصالتاً صرب است. او در بیستوچندسالگی، پس از مهاجرت به انگلستان، توانست انگلیسی را سلیس صحبت کند. او میگوید هنوز هم بهویژه وقتی خسته است یا استرس دارد، خطاهای دستورزبانی دارد. او کمی بعد در یک ایمیل نوشت: «ولی، علیرغم همۀ اینها، مهم این است که میتوانم کارهای شگفتانگیزی به انگلیسی بکنم. میتوانم از بزرگترین آثار ادبی لذت ببرم، و میتوانم متنهای بامعنا و منسجمی خلق کنم که کیفیتشان در حد مناسب برای انتشار است».
درحقیقت، آزمون ام. آی. تی او را در ردۀ متکلمان بومی انگلیسی قرار داد.
در آن مهدکودک اسپانیایی، که معلمانش «کومپلانوس فلیز» ۳ میخوانند و در کتابخانهاش کتاب گروفالو۴ به زبان عبری تلانبار شده است، از قضا میفهمیم مدیر آنجا هم خودش دیر دستبهکار زبانآموزی شده است. کارمن رامپرساد در رومانی بزرگ شد و در بیستوچندسالگی که به خارج رفت توانست بالأخره واقعاً به انگلیسی تسلط پیدا کند. فرزندان او، در مهدکودک، زبان اسپانیایی را فرا گرفتند.
ولی شاید بلندپروازترین زبانشناس شوهر او باشد. او، که اصالتاً اهل ترینیداد است، رومانیایی را از خانوادهاش یاد گرفت که نزدیک به مرز مولداوی زندگی میکنند.
کارمن میگوید: «رومانیاییِ او عالی است. او این زبان را با لهجۀ مولداوی حرف میزند که بانمک است».
منبع: ترجمان
مترجم: محمد معماریان
پینوشتها:
• این مطلب را سوفی هارداک نوشته است و در تاریخ ۲۶ اکتبر ۲۰۱۸ با عنوان «What is the best age to learn a. language» در وبسایت بی. بی. سی منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۹۷ با عنوان «کودکی بهترین دوران برای یادگیری زبان خارجی نیست» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
پینوشتها:
• این مطلب را سوفی هارداک نوشته است و در تاریخ ۲۶ اکتبر ۲۰۱۸ با عنوان «What is the best age to learn a. language» در وبسایت بی. بی. سی منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۵ آذر ۱۳۹۷ با عنوان «کودکی بهترین دوران برای یادگیری زبان خارجی نیست» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• سوفی هارداک (Sophie Hardach) نویسندۀ دو رمان است به نامهای کمکراهنمای تشخیص ازدواجهای اجباری (The Registrar's Manual for Detecting Forced Marriages) و درباب عشق و جنگهایی دیگر (Of Love and Other Wars) که اولی دربارۀ پناهندگان کرد عراق است و دومی روایت افرادی است که طی جنگ جهانی دوم به فعالیتهای صلحجویانه میپرداختند.
[۱]به اسپانیایی یعنی «روز بخیر».
[۲]زبان چینی معیار.
[۳]تولدت مبارک.
[۴]The Gruffalo: یک کتاب مصور کودکان، منتشرشده در سال ۱۹۹۹، که داستان موشی است که در یک جنگل اروپایی قدم میزند [مترجم].
۰