ایرانیهایی که در حسرت شناسنامهاند
«کشاورز و دامدار بودم، الان که از کار افتادهام و گوشه خانه نشستهام از صبح تا شب ناله میکنم، مریضم. گفتم شناسنامه را میگیرم و شاید بیمه شوم. تا این عمر که هیچ نداشتهایم؛ وقتی شناسنامه نباشد، هیچ چیز نیست. پسرم هم بیکار است. چون شناسنامه ندارد، نمیتواند برود شهر کار کند. همهجا شناسنامه میخواهند.»
کد خبر :
۶۶۹۰۳
بازدید :
۹۰۹
مشکلات اخذ شناسنامه در «نیمروز» سیستان و بلوچستان انتظار بیشناسنامهها پشت دروازههای تحریم مریم طالشی گزارشنویس پیرمرد آخرین خواستهاش همین است که شناسنامه داشته باشد. بیمار است و نفسش به زور بالا میآید. نای حرف زدن ندارد. از وقتی که افتادهاند به صرافت شناسنامه گرفتن، دیگر آرام و قرار ندارد. میگوید هفت پشتم همین جا بودهاند.
بابایش همین جا مرده و زار و زمینش را گذاشته برای جانمحمد و برادر و خواهرهایش. زمینی که حالا دیگر خشک است و هیچ در آن نمیروید جز حسرت. اوضاع روستاهای «نیمروز» همین است. نیمروز یا همین «اِدیمی» که چندی است از شهر شدنش میگذرد و مثل باقی شهرهای سیستان، برای خودش روستاهای کوچک به هم چسبیده دارد؛ «احمدآباد» یکی از آنهاست. روستای جانمحمد چاری که حالا تنها آرزویش این است که قبل از مردن، شناسنامه بگیرد. تا او شناسنامه نگیرد، اوضاع ۵ بچهاش هم همین است، نسل در نسل بیشناسنامه.
پیرمرد با صدایی که به زور شنیده میشود، میگوید: «کشاورز و دامدار بودم، الان که از کار افتادهام و گوشه خانه نشستهام از صبح تا شب ناله میکنم، مریضم. گفتم شناسنامه را میگیرم و شاید بیمه شوم. تا این عمر که هیچ نداشتهایم؛ وقتی شناسنامه نباشد، هیچ چیز نیست. پسرم هم بیکار است.
چون شناسنامه ندارد، نمیتواند برود شهر کار کند. همهجا شناسنامه میخواهند. بعضی وقتها میرود اطراف شهرها دستفروشی میکند. پسرعموهایم شناسنامه گرفتند، اما به ما که رسید، کارمان گیر پیدا کرده. پروندهام در ثبت احوال است. دیگر نمیدانم چه میشود. ما مردم بی زبان و بیآزاری هستیم. کمکمان کنند از این وضع دربیاییم.» حسین چاری، پسر جانمحمد ۳۱ ساله است. خودش سه تا بچه دارد.
وقتی پدرش شناسنامه ندارد، خودش هم بالطبع شناسنامه ندارد و بچههایش هم. همسرش هم جزو بیشناسنامههای سیستان و بلوچستان است. «ما را برج ۲ پارسال فرستادند پزشکی قانونی زاهدان برای آزمایش. گفتند منتظر باشید، بعد که رفتیم برای خونگیری گفتند مواد آزمایش دیانای نداریم، نمیشود آزمایش کنیم. گفتیم چه کار کنیم، گفتند دیگر به تصمیم فرماندار نیمروز بستگی دارد.» حسین این را میگوید و ادامه میدهد: «اصلیت ما مال استان سیستان و بلوچستان است و همیشه زابل بودهایم.
میگویند تبعه افغانستان زیاد آمدهاند که به اسم ایرانی شناسنامه بگیرند، ولی ما که اهل خود سیستانیم. گفتند همه اینهایی که شناسنامه ندارند، افغانستانی و پاکستانیاند، ولی ما به خدا ایرانی هستیم، حقمان است شناسنامه داشته باشیم. ثبت احوال زابل به فامیل و عموزادههایمان حدود ۱۲۰ تا شناسنامه داده تا حالا، اما کار ما به مشکل برخورده.
پدر من الان حالش بد است و برای اینکه یک دکتر و بیمارستان ببریم، پول نداریم هزینه کنیم. یارانه هم نداریم، چون بیشناسنامهایم و هیچ بیمهای هم نداریم. الان بچه خود من یک مریضی ساده دارد باید ۱۰۰، ۱۵۰ هزار تومان هزینه کنیم. با این بیکاری از کجا بیاوریم؟ گفتند باید مراحل قانونیاش انجام شود. پدرم را با این حالش بردیم ثبت احوال زابل، از آنجا فرستادند پزشکی قانونی زاهدان که آن هم مواد آزمایش را نداشتند. گفتند به خاطر تحریم است.
گفتند خود شورای تأمین زابل تصمیم بگیرد که شناسنامه شما را بدهد یا نه. الان اینجور گفتهاند که شورای تأمین پرونده را فرستاده استانداری که آنجا بگویند چه کار باید بکنیم. پدر من، چون عشایر بوده دیگر دنبال شناسنامه نرفته. آنهایی که دریا میرفتند برای صیادی یا مثل پدر من دنبال گوسفندداری بودند، سراغ شناسنامه نرفتند وگرنه توی فامیلمان بعضی شناسنامه دارند.
الان بچههای من بدون شناسنامه مدرسه میروند و مشکل مدرسه ندارند، اما هیچ اوراق شناسایی نداریم. هیچ کجا جایمان نیست. پدر من، چون برادر بزرگ است، باید اول شناسنامه بگیرد تا برادر و خواهرش هم بگیرند.
الان توی احمدآباد خودمان ۵۰، ۶۰ تا خانواده شناسنامه گرفتند. ما کلی تلاش کردیم که صدای ما برسد. توی تلگرام فیلم پدرم را گذاشتند که همه ببینند این پیرمرد بیچاره با این حال تنها خواستهاش این است که شناسنامه بگیرد. میترسم خدای نکرده اتفاقی برایش بیفتد و حسرت به دل از دنیا برود.»
آنها فقط با انجام آزمایش دیانای میتوانند هویتشان را ثابت کنند وگرنه به گفته خودشان تا عمر دارند نمیتوانند اثبات کنند ایرانی هستند. طی تماس تلفنی که با پزشکی قانونی سیستان و بلوچستان گرفتم، مشخص شد که ادعای این افراد درست است و کیت آزمایش دیانای در آزمایشگاه پزشکی قانونی موجود نیست. پس حالا چه باید کرد؟
قاسم غلامیان، معاون سیاسی فرمانداری شهرستان نیمروز که پیگیر کار شناسنامه افراد بیشناسنامه شهرستان بوده، در گفتگو با «ایران» در این باره چنین میگوید: «ما با استانداری مکاتباتی داشتیم و منتظر نتیجهایم. حتی خانوادهها را برای فرستادن به زاهدان کمک کردهایم. حتی در مورد پیرمردی که مشکل شناسنامه دارد، خیری جذب شد که کمکش کند که با توجه به شرایط جسمی و بیماری، او را ببرد و بیاورد، اما جواب پزشکی قانونی این است که مشکل در انجام آزمایش دیانای دارند به جهت کمبود مواد.
مراحل اقدام به دریافت شناسنامه هم مشخص است و روال قانونیاش باید طی شود. افراد اول باید احراز هویت شوند که با همان آزمایش دیانای امکانپذیر است. تا حالا فرآیند پیچیدهای نبوده و کارها معمولاً راحت انجام میشده، اما الان به خاطر همین مشکلاتی که الان هم ما حق میدهیم که همه افراد شناسنامه داشته باشند و بهرحال چنین مطالبهای حقشان است، اما با توجه به مرزی بودن شهرستان و مسائل مربوط به اتباع افغانستان، باید احراز هویت ایرانی حتماً صورت بگیرد.
پرونده آقای چاری هنوز به فرمانداری نیمروز حتی نرسیده و در ثبت احوال زابل است. مشکلی که الان هست، این است که مردم فکر میکنند مرجع صدور شناسنامه فرمانداری است. ما در حوزه کاری خودمان پیگیر هستیم، اما همان طور که گفتم، روال قانونی کار باید طی شود. گرچه ما برای اینکه بتوانیم این کار را تسهیل کنیم به دنبال راههایی هستیم که مشکل افراد بیشناسنامه را از مراجع دیگر حل کنیم.»
آزمایش تشخیص هویت یا دیانای تنها راه شناسایی هویت ایرانی بی شناسنامههاست. حالا در جایی مثل زاهدان، مشکل کیت آزمایش دیانای مطرح است، اما حتی در صورت وجود کیت، انجام این آزمایش برای خانوادههای بیشناسنامه که معمولاً هم خانوادههایی فقیر هستند، براحتی ممکن نیست.
هزینه این آزمایش که با حکم قضایی انجام میشود، بر اساس آخرین اعلام پزشکی قانونی نزدیک به ۲۲۰ هزار تومان بود که این هزینه البته جدا از انجام پروسه اداری و هزینههای رفت و آمد و درخواست دریافت شناسنامه است. علیم محمدی، نماینده مردم زاهدان در مجلس شورای اسلامی چندی پیش اعلام کرده بود که بر اساس دستورالعمل جدید سازمان ثبتاحوال، در استان سیستان و بلوچستان و استانهای مشابه تا پایان امسال ۳۰ هزار نفر از فاقدین شناسنامه تعیین تکلیف خواهند شد.
همچنین ۲۰ هزار نفر باقی مانده فاقد اسناد هویتی نیز سال آینده تعیین تکلیف خواهند شد. پسر جانمحمد، اما نگران است پدر این روزها را نبیند. چشم تمام خانواده به این است که بزرگ خاندان شناسنامه بگیرد تا بقیه هم بالاخره صاحب اسناد هویتی شوند. صدای ضعیف جانمحمد در گوشم زنگ میزند: «وقتی شناسنامه نباشد، هیچ چیز نیست.»
منبع: ایران
۰