درخونگاه؛ بار سنگین میراثدار بودن
میراثدار سینمای کیمیایی بودن برای فیلم «درخونگاه» هم نقطه قوت به دنبال دارد و هم نقطه ضعف.
کد خبر :
۶۷۶۲۲
بازدید :
۱۳۳۷
کل فیلم درخونگاه سیاوش اسعدی را باید در همان تیتراژش پیدا کرد. وقتی مینویسد: پیشکش مسعود کیمیایی. اسعدی در فیلمهای قبلیاش، بیشتر «حوالی اتوبان» و کمتر «جیببر خیابان جنوبی»، نشان داده بود که دلبسته سینمایی کیمیایی است و راستش الان با فیلم «درخونگاه» بیشتر مطمئن میشوم که او در حال حاضر تنها کارگردانی است که میراثدار سینمای کیمیایی میتواند باشد.
میراثدار سینمای کیمیایی بودن برای فیلم «درخونگاه» هم نقطه قوت به دنبال دارد و هم نقطه ضعف. قدرتش در اینجاست که سیاوش اسعدی کارگردانی است با نگاه تصویری به سینما. قدر قاب را میداند. با هر مدیر فیلمبرداری که تا به حال کار کرده، از مرتضی غفوری در فیلم اولش تا علیرضا برازنده و اینجا هم تورج اصلانی، توانسته قابهای سینمایی چشمنواز به مخاطبش تحویل بدهد.
میراثدار سینمای کیمیایی بودن برای فیلم «درخونگاه» هم نقطه قوت به دنبال دارد و هم نقطه ضعف. قدرتش در اینجاست که سیاوش اسعدی کارگردانی است با نگاه تصویری به سینما. قدر قاب را میداند. با هر مدیر فیلمبرداری که تا به حال کار کرده، از مرتضی غفوری در فیلم اولش تا علیرضا برازنده و اینجا هم تورج اصلانی، توانسته قابهای سینمایی چشمنواز به مخاطبش تحویل بدهد.
این کاملا ویژگی سینمای کیمیایی است؛ و سیاوش اسعدی کارگردانی است که قدر یک سکانس تعقیب و گریز یا ایستادن زیر باران جلوی خانه یک زن نه چندان آشنا و نه چندان غریبه را میداند و به تاثیرش آگاه است.
نقطه ضعفش اینجا میشود که کیمیایی خودش جهانش را ساخته بود و حالا اسعدی، چون نگاهی به سینمای کیمیایی دارد، نگاهی که در آخرین فیلمش از همیشه پررنگتر شده، نتوانسته هنوز جهانی برایش بسازد. فیلم قصه دارد که درباره بدی و خوبیاش مینویسیم، اما پشت این قصه ساده جهانی وجود ندارد. جهان که مثلا کیمیایی با رفاقت میان کاراکترهایش میساخت اینجا نمیتواند به آن ملاقات در آسایشگاه که اتفاقا سکانس خوبی است، بسنده شود. این فقط در حد یک ارجاع باقی میماند.
البته میشود تاویلهایی از فیلمنامه کرد که آن را صاحب جهان کند. اینکه مثلا دائم روی هشت سال دوری رضا از خانه تاکید میشود که طبعا برای ما یادآور دوران هشت سال جنگ تحمیلی است. اینکه علیرغم اینکه فیلم شبیه «حوالی اتوبان» در یک بیزمانی میگذرد، اما اولش نوشته میشود که سال ۱۳۷۰ است و در صحبتها هم میگویند که سه سال است جنگ تمام شده و تبعاتش خراب شدن مدرسه محله بوده.
میشود گفت: بازگشت رضا به همان معناست که انگار مهدی، برادر مفقودالاثر، از جنگ برگشته باشد. اینکه بعد از بازگشت دیگر هیچ چیزی شبیه سابق نیست و از خانه و حتی همخون و خانواده چیزی باقی نمانده. غریبههای نه چندان ظاهرالصلاح قابل اعتمادتر شدهاند و باید به آنها پناه برد.
اینها، ولی تفسیرهایی است که میشود به فیلم چسباند تا آن را عمیقتر بکند، اما چون نمیخواهیم چیزی جز آنچه فیلم نشانمان میدهد به آن الصاق کنیم در حال حاضر «درخونگاه» فیلمی است که خون دارد، ولی آنقدر عمیق نمیشود که احساسات تماشاگرش را برانگیخته کند.
رضای «درخونگاه» که ادامه همه رضاهای سینمای کیمیایی است، یکه و تنها و قهرمان و غریب در میان جمع باقی میماند، اما کاراکترش صاحب جهانبینی نیست که به او نزدیک بشویم. همدردی عمیق ما را برنمیانگیزد، چون برخلاف فیلمهای مسعود کیمیایی سکانسهایی برای اینکه به شخصیت قهرمانمان نزدیک بشویم کم داریم. در حقیقت همه آنچه از رضا میبینیم در تقابل با اعضای خانوادهاش شکل میگیرد.
موسیقی فرزین قرهگوزلو هم کمک زیادی کرده که فضای فیلم شبیه کارهای کیمیایی از کار دربیاید. موسیقی پرحجمی که خوب ساخته شده و منطبق با حال و هوای «درخونگاه» است.
از «درخونگاه» یک سری تصاویر درخشان در ذهنم ثبت شد. سکانس ملاقات دو دوست در آسایشگاه در حالی که کلاغها در آسمان پرواز میکنند، همه سکانسهایی که پانتهآ پناهیها در آن حضور دارد از اولین مواجههاش با امین حیایی تا آن سکانس کمتر دیده شده در سینمای بعد از انقلاب در آسایشگاه که قبلترش با وضوح بیشتری دربارهاش حرف زده بودند، سکانس بستنی دادن رضا به مادربزرگ. همین سکانسها نشان میدهد که سیاوش اسعدی سینمای تصویری را میفهمد.
به نظرم «درخونگاه» جا داشت که فیلم بهتری از کار دربیاید. آن هم با این بازیهای درخشان امین حیایی و ژاله صامتی و پانتهآ پناهیها. الان داستانش لاغر است. خیلی طول میکشد تا به اصل ماجرا برسیم؛ و وقتی به اصل ماجرا رسیدیم خیلی زود همه چیز تمام میشود. یعنی درواقع فیلم به جای سه پرده انگار در دو پرده ساخته شده است. پرده اول طولانیتر و دومی کوتاه و ناکافی.
«درخونگاه» از دو فیلم قبلی سیاوش اسعدی کار سختتری بوده، اما فیلمهای قبلیاش سرراستتر بودند و قصهپردازی بهتری داشتند. با این حال تا امروز این جزو معدود فیلمهای جشنواره بود که در آن تصویرها از سینما نشان داشتند.
اینها، ولی تفسیرهایی است که میشود به فیلم چسباند تا آن را عمیقتر بکند، اما چون نمیخواهیم چیزی جز آنچه فیلم نشانمان میدهد به آن الصاق کنیم در حال حاضر «درخونگاه» فیلمی است که خون دارد، ولی آنقدر عمیق نمیشود که احساسات تماشاگرش را برانگیخته کند.
رضای «درخونگاه» که ادامه همه رضاهای سینمای کیمیایی است، یکه و تنها و قهرمان و غریب در میان جمع باقی میماند، اما کاراکترش صاحب جهانبینی نیست که به او نزدیک بشویم. همدردی عمیق ما را برنمیانگیزد، چون برخلاف فیلمهای مسعود کیمیایی سکانسهایی برای اینکه به شخصیت قهرمانمان نزدیک بشویم کم داریم. در حقیقت همه آنچه از رضا میبینیم در تقابل با اعضای خانوادهاش شکل میگیرد.
موسیقی فرزین قرهگوزلو هم کمک زیادی کرده که فضای فیلم شبیه کارهای کیمیایی از کار دربیاید. موسیقی پرحجمی که خوب ساخته شده و منطبق با حال و هوای «درخونگاه» است.
از «درخونگاه» یک سری تصاویر درخشان در ذهنم ثبت شد. سکانس ملاقات دو دوست در آسایشگاه در حالی که کلاغها در آسمان پرواز میکنند، همه سکانسهایی که پانتهآ پناهیها در آن حضور دارد از اولین مواجههاش با امین حیایی تا آن سکانس کمتر دیده شده در سینمای بعد از انقلاب در آسایشگاه که قبلترش با وضوح بیشتری دربارهاش حرف زده بودند، سکانس بستنی دادن رضا به مادربزرگ. همین سکانسها نشان میدهد که سیاوش اسعدی سینمای تصویری را میفهمد.
به نظرم «درخونگاه» جا داشت که فیلم بهتری از کار دربیاید. آن هم با این بازیهای درخشان امین حیایی و ژاله صامتی و پانتهآ پناهیها. الان داستانش لاغر است. خیلی طول میکشد تا به اصل ماجرا برسیم؛ و وقتی به اصل ماجرا رسیدیم خیلی زود همه چیز تمام میشود. یعنی درواقع فیلم به جای سه پرده انگار در دو پرده ساخته شده است. پرده اول طولانیتر و دومی کوتاه و ناکافی.
«درخونگاه» از دو فیلم قبلی سیاوش اسعدی کار سختتری بوده، اما فیلمهای قبلیاش سرراستتر بودند و قصهپردازی بهتری داشتند. با این حال تا امروز این جزو معدود فیلمهای جشنواره بود که در آن تصویرها از سینما نشان داشتند.
منبع: دیجی مگ
۰