احیای عرفان در عصر مدرن

احیای عرفان در عصر مدرن

او اشاره می‌کند که جریانِ دائمی نبرد بینِ عقل‌گرایان و دین‌گرایان در منطقه‌ی خراسان در دوره‌ی عطار به نفعِ گروهِ دوم تمام می‌شود و اتفاقن عطار یکی از کسانی‌ست که سنت و نگاهِ خیامی را طرد کرده و منزوی می‌کند.

کد خبر : ۶۹۷۵۹
بازدید : ۱۴۴۲
احیای عرفان در عصر مدرن
کتاب شاملِ مقدمه‌ای‌ست بلند و روشن‌گر که مسیرِ کار شفیعی‌کدکنی را نشان می‌دهد. او در این مقدمه چند پرسش بسیار مهم مطرح می‌کند و بر اساسِ آن پرسش‌ها نشان می‌دهد دلیلِ کارش چه بوده. او اشاره می‌کند که تذکره‌الاَولیاء را می‌شود به دو شکل خواند نخست مدلِ «حسین کُرد شبستری» و دوم به شیوه‌ی «ویتگنشتاینی».

مهدی یزدانی‌خُرّم، دبیر گروه هنر و ادبیات؛ محمدرضا شفیعی‌کدکنی بالاخره، در هشتاد ساله‌گی و بعد چهل سال تحقیق و کار روی نُسخِ گوناگونِ مهم‌ترین متنِ روایی ادبیاتِ عرفانیِ ایران، «تذکره‌الاَولیاء» را منتشر کرد.
انتشارِ این کتاب با تصحیح و مقابله‌ی او یکی از آرزو‌های کهنه و قدیمی این آکادمیسینِ برجسته‌ی ایرانی بوده که در طولِ دهه‌ها به‌کرات درباره‌اش سخن گفته بود. شفیعی پیش از این و در سال‌هایی طولانی کار روی بسیاری متونِ مهمِ ادبیاتِ عرفانی را به سرانجام رسانده و آن‌ها را منتشر کرده بود.
در بابِ عطار نیز تصحیحِ او از «منطقِ الطیر» و مقالاتِ مفصلی که درباره‌ی عطار نوشت بیان‌گر حجمِ کار و روایت اوست از این شاعر و ادیبِ تاثیرگذار و جریان‌سازِ قرونِ ششم و هفتم هجری. کاری که شفیعی‌کدکنی بر کتابِ تذکره‌الاولیاء انجام داده عملن بی‌نظیر است.
اثری دو جلدی که جلدِ دوم‌اش کاملن به شرحِ لغات، اصطلاحات، نام‌ها و اشاراتِ اثر می‌پردازد و عملن دایره‌المعارفی‌ست شگفت‌انگیز. در متن نیز شفیعی با معیارقراردادنِ پنج نسخه‌ی اصلی و انبوهی نسخه‌ی کمکی بسیاری از خطا‌های مصححین قبلی از جمله نیکلسون را تصحیح کرده است.

چگونه تذکره را بخوانیم؟
کتاب شاملِ مقدمه‌ای‌ست بلند و روشن‌گر که مسیرِ کار شفیعی‌کدکنی را نشان می‌دهد. او در این مقدمه چند پرسش بسیار مهم مطرح می‌کند و بر اساسِ آن پرسش‌ها نشان می‌دهد دلیلِ کارش چه بوده.
او اشاره می‌کند که تذکره‌الاَولیاء را می‌شود به دو شکل خواند نخست مدلِ «حسین کُرد شبستری» و دوم به شیوه‌ی «ویتگنشتاینی». مراد او از این دو نگاهِ خواننده است که در شقِ اول می‌تواند برخوردی کاملن روایی و داستانی و ساده باشد با متن و در شقِ دوم کشفِ رموز، زیبایی‌های زبانی و زیرساخت‌های معنایی فراوانِ متن.
دکتر شفیعی با تاکید بر این نکته که اصولن هر متنی را می‌توان به این دو شیوه درک کرد تاکید خود را بر شیوه‌ی دوم می‌گذارد و این حجم تلاش را که بیش از چهار دهه طول کشیده و انبوهی زمان و انرژی برده است به خاطرِ تبیینِ خوانشِ مدل دوم می‌داند.

او به شکل‌های مختلف توضیح می‌دهد که چه‌گونه تلاش کرده ریشه‌ی کلمات، روایت‌ها و مهم‌تر از همه افزوده‌ها به متنِ عطار را باتوجه به الگویِ زبانی ویتگنشتاین کشف کند. درواقع فارغ از نُسخِ مهمی که او در اختیارشان داشته کارِ بزرگ‌اش کشفِ رمزگانِ زبانِ عطار بوده با توجه به کتاب‌های دیگر شاعر و اصولن بافتارِ زبانی منطقه در آن دوران و البته منابعی که عطار برای تدوینِ زنده‌گی این هفتاد و دو عارف از آن‌ها استفاده کرده است.
به عنوان مثال او اشاره می‌کند به کلمه‌ی «همه». کلمه‌ای که در متونِ پیش از حمله‌ی مغولان به هیچ وجه در وضعیتِ مضاف به کار برده نمی‌شده. یعنی مثلن ترکیبِ «همه‌ی عمر» یا «همه‌ی ما» کاملن برای زمانه‌ی بعدِ عطار است و در ساختارِ زبانی این شاعر و نویسنده «همه» به شکلی مجرد استفاده می‌شده.
مثلن: «شب، همه شب»؛ و همین درکِ صحیح از ساختار زبان باعث می‌شود او متوجه شود کدام نسخه‌ها ناصحیح و کدام جمله‌هایی که چنین ساختاری را برهم زده‌اند احتمالن در دوره‌های بعد اضافه شده‌اند. نکته‌ی جالب دیگر در این بررسی زبان و سبک شناختی به بحثِ اشعار و ترکیب‌های عربی بازمی‌گردد. شفیعی به درستی و با استناد نشان می‌دهد که عطار مترجمِ بسیار زبردَستی بوده و در این کار تجربه‌ی فراوان داشته و اصولن بسیاری منابع‌اش (که امهات آن را در این مقدمه نام می‌برد و ثابت می‌کند دلایلِ تاثیرگذاری‌شان بر عطار را) از عربی ترجمه کرده.
اما در متنِ تذکره و به زعمِ دکتر شفیعی عطار به‌تعمد تکه‌های عربی را به همان شکل آورده و اعتقادی به ترجمه‌ی آن‌ها نداشته، به‌خصوص شعر‌ها و ثابت می‌کند این امر به نگاهِ زیبایی‌شناسانه‌ی عطار بازمی‌گشته نسبت به مساله‌ی ترجمه‌ی شعر. امری که شاعرِ اهلِ کدکن هیچ اعتقادی به آن نداشته و برای همین و با وجود توانایی آن‌ها را ترجمه نکرده و عینن در متنِ فارسی آورده است.

از این اشاره‌های درخشان در مقدمه‌ی کتاب بسیار زیاد است. کشف‌هایی که عملن بسیاری از نسخِ مشهور را کم‌اعتبار می‌کند و دکتر شفیعی ثابت می‌کند کاتبان در دوره‌های مختلف به سلیقه‌ی خود در کتاب دست برده‌اند.
این جنس باستان‌شناسی زبانی برآمده است از همان میل و علاقه‌ی شفیعی به مباحثِ زبانی ویگتنشتاین که سال‌هاست درباره‌اش تحقیق و کار می‌کند و می‌شود این‌جا ثمره‌اش را به خوبی مشاهده کرد. با این توصیف‌ها شفیعی نشان می‌دهد که خواندنِ تذکره‌الولیاء یک رفتارِ جدی و بسیار جذاب است؛ و او تلاش کرده نکته‌ای باقی نگذارد در شرحِ لغات و معانی و ریشه‌های آن‌ها.

آیا عطار تذکره‌الاولیاء را نوشته؟
یکی از مهم‌ترین سوال‌هایی که شفیعی‌کدکنی در مقدمه‌ی خود مطرح می‌کند سندیتِ نوشته شدنِ این کتاب به دستِ فریدالدین عطارِ نیشابوری‌ست. او در ابتدا و با توجه به آثارِ دیگر عطار ثابت می‌کند که چنین فردی وجود داشته است، اما عملن و با وجود شهرت‌اش هیچ اطلاعاتی از او در دست نیست و فقط نام، زمانِ تولد، محل، نام پدر و جد و مدفن‌اش به ما رسیده و باقی همه افسانه است.
برای همین در کلِ مقدمه هیچ زنده‌گی‌نامه‌ای از او نیامده. دکتر شفیعی این را اضافه می‌کند که چنین اتفاقی جالب است، چون شاعری، چون مثلن درباره‌ی سنایی که صد سال پیش از عطار می‌زیسته انبوهی سند و داده درباره‌ی زنده‌گی و روزگارش وجود دارد.

شفیعی این تردید درباره‌ی نوشته‌شدن کتاب به دستِ عطار را بسیار جدی گرفته و بر اساسِ برخی تذکره‌الشعرا و متونی که کتاب را منسوب به او می‌دانند تلاش کرده ثابت کند کتاب از آن همان عطاری‌ست که مختارنامه یا منطق‌الطیر را نوشته و این کار را با روش‌شناسی زبانی انجام می‌دهد.
با تطبیقِ ساختار‌های زبانی آثار عطار و البته استناد به بسیاری منابع. هرچند در بابِ مقدمه‌ی کتاب تردید‌های جدی وجود دارد. از سویی هفتاد و دو روایتی بودنِ اثر نیز یکی از دلایلی‌ست که شفیعی آن را دلیلی می‌داند به گرایشِ عطار به شیعه و بحثِ مبسوطی در این باره می‌کند با ادله‌ی دیگر.

دکتر شفیعی ثابت می‌کند تذکره‌الاَولیاء محصول سال‌های جوانی عطار است. برای من شکلِ اثباتِ این فرضیه‌ها شگفت است. کاری که معمولن در سنتِ آکادمی ما انجام نمی‌شود و اغلب قدسیتی که وجود دارد پیرامونِ این نام‌ها همه چیز را با افسانه درمی‌آمیزد. شفیعی با وجودِ علاقه‌اش به عطار درباره‌اش نقد‌های جدی نیز دارد.
او اشاره می‌کند که جریانِ دائمی نبرد بینِ عقل‌گرایان و دین‌گرایان در منطقه‌ی خراسان در دوره‌ی عطار به نفعِ گروهِ دوم تمام می‌شود و اتفاقن عطار یکی از کسانی‌ست که سنت و نگاهِ خیامی را طرد کرده و منزوی می‌کند.

از سویی دیگر او مانندِ همیشه عرفان را نگاهِ هنری به الهیاتِ اسلامی برشمرده و تاکید می‌کند روایت‌هایی که عطار در وصفِ عارفانی که سرگذشت‌شان در کتاب آمده نوشته و جمع‌آوری کرده زبانی کاملن رمزی دارند و بدترین شیوه‌ی خوانش‌شان این است که آن‌ها را رئالیستی و عینی بپنداریم.
نکته‌ی مهمِ دیگر در خوانشِ عطار و این کتاب که شفیعی به آن اشاره می‌کند بحثِ میل است. او به ساده‌گی می‌نویسد که مخاطبانِ این شاه‌کار فارغ از علاقه‌شان به دین و عرفان و ... یا با جهانِ عطار همراه شده و از آن لذت می‌برند یا خیر و به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به زور خلق‌الله را شیفته‌ی عطار یا متنفر از او کرد.

آیا عطار مقدس است؟
پاسخ شفیعی بسیار روشن است. خیر. او تلاش می‌کند توضیح دهد که عطار مانند بسیاری هنرمندانِ زمانه‌اش از دریچه‌ای هنری به دین می‌نگریسته و البته مرزبندی‌های خاص خود را هم داشته. از جمله بی‌اعتنایی‌اش به نامِ محمد غزالی که شاید دلیل‌اش مشربِ خاصِ او بوده و ضدیت‌اش با عرفان.
شفیعی بحث می‌کند که مساله‌ی صوفی‌گری در زمانه‌ی عطار یک امرِ اجتماعی محسوب می‌شده و از قضا گاه در کشاکش با قدرت‌ها.
برای همین بدترین شیوه‌ی خواندنِ کتابِ تذکره‌الاَولیاء همین است که آن را به شیوه‌ای مقدس خوانده و فقط وجهِ افسانه‌ای و داستانی‌اش را مد نظر قرار دهیم. به زعمِ او عطار علاوه بر این‌که با رندی و هوش‌مندانه انبوهی از این حکایت‌ها را از کتاب‌های دیگر فراچنگ آورده است تلاش کرده با استفاده از زبانی ساده، اما مسجع و آهنگین مخاطبانِ عام پیدا کند. مخاطبانی که بتوانند با داستان‌ها و زبان‌اش به راحتی ارتباط یابند.

به همین دلیل شفیعی اشاره دارد که عطار را باید در مقامِ یک مولف، نه شخصیتی مقدس و افسانه‌ای درک کرد و اتفاقن همین امر است که می‌تواند نشان دهد چرا این کتاب به نظرِ او مهم‌ترین میراثِ فرهنگِ عرفانی ایرانی اسلامی تاریخِ ادبیات ماست.
چون عطار در آن دست به تالیف زده و البته تدوین و تلاش کرده نخبه‌گانِ جامعه‌ی خود را به‌مثابهِ الگو‌هایی معرفی کند که می‌توانند در امرِ روزمره تاثیر بگذارند. تنوعِ این الگو‌ها فراوان است. از ذوالفنونِ مصری گرفته تا حلاج یا از رابعه تا حسنِ بصری. از بِشرِ حافی تا ابراهیمِ ادهم و... ما با مجموعه‌ای متنوع از فکرِ عرفانی روبه‌رو می‌شویم که مدام در حالِ پرسش از وجود، کائنات، خود و از قضا تاریخ است.

شفیعی در بخشی دیگر از مقدمه‌ی درخشان‌اش نشان می‌دهد که مبارزه‌ی دائمی میانِ عقل و دین چه وضعیتی را در سنتِ فکری آن دوران رقم می‌زند و از همه مهم‌تر چه دستاوردی دارد برای زبانِ فارسی و چرا عطار از این میانه برمی‌آید.
پرسش‌هایی که او مطرح می‌کند بسیار مدرن و جدی هستند و نشان می‌دهد که چرا تذکره‌الاَولیاء کتابی‌ست که امروز باید خوانده شود. چه‌گونه بحثِ اخلاق، دیگری، آزادی‌های فردی و امثالهم به شکلی منحصر‌به‌فرد در کتاب مطرح شده و کار بزرگِ شفیعی در همین نکته است. او در شرحِ خود این وجوه را از متن استخراج می‌کند و مقابلِ خواننده‌ی امروزی خود قرار می‌دهد.

محمدرضا شفیعی‌کدکنی با تصحیحِ انتقادی و شرحِ مدرن‌اش بر تذکره‌الاَولیاء یک پروژه‌ی مهم فکری و زبانی را به انجام رسانده. او این کتاب کهن را عملن دوباره زنده کرد. هرچند تذکره کتابی‌ست همیشه‌خوان، اما کاری که کدکنی روی این متن انجام داده به زعمِ من عطار را به زمانه‌ی ما آورده است و معاصرمان کرده است.
حینِ خواندنِ این تصحیح است که درمی‌یابیم چرا عطار می‌تواند معاصرِ ما باشد و این حاصل چهل سالِ کار، نظریه‌پردازی و بودنِ محمدرضا شفیعی‌کدکنی‌ست. او افسانه‌پردازی را درباره‌ی عطار به پایان می‌رساند و برش خط می‌کشد و در ازای‌اش مردی و کتابی را به زمانه‌ی ما می‌آورد که از اعماق تاریخ از اخلاق سخن می‌گوید؛ اخلاقی که انگار گم شده است و در این سطور چنان رقم می‌خورد که هر که فارسی بداند از جادوی‌اش بی‌نصیب نمی‌ماند.
منبع: روزنامه سازندگی
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید