داستان خرید خانه استاد مجتهدی

همان روز، تا پیش از پایان وقت اداری، بیع‌نامه آماده شد و چکی نقدی به مبلغ شش میلیون تومان و هشت چک هر یک به مبلغ پنج میلیون تومان با سررسید‌های ۱۵ روزه همراه بیع‌نامه امضاشده خدمت استاد ارسال شد.

کد خبر : ۷۱۷۸۱
بازدید : ۸۹۱۲
علی شمس‌اردکانی | سازمان منطقه آزاد قشم، در اجرای قانون برنامه دوم توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور و با حکم ریاست‌جمهوری در مرداد ۱۳۶۹ با مدیریت این‌جانب ایجاد شد و آغاز به کار کرد. قرار با ریاست‌جمهوری شروع‌به‌کار منطقه آزاد بدون اعتبار دولتی بود.
برای شروع کار منطقه آزاد قرار شد برای کسب درآمد از استعداد‌های تجاری استفاده شود. تا آن زمان بیشتر تجارت در جزیره قشم به شکل قاچاق و با عدم رعایت مقررات گمرکی انجام می‌شد. هم‌زمان با تصحیح شیوه‌ها و تجارت با وضع تعرفه‌های تجاری، برنامه‌ریزی برای عمران و توسعه قشم آغاز شد.

بی‌درنگ با ایجاد سازمان، دفتر کار من در وزارت معادن و فلزات عملا روزانه گسترش می‌یافت که با موافقت وزیر محترم وقت یک طبقه از ساختمان وزارت، واقع در انتهای غربی خیابان سمیه، عملا به مدیریت و کارکنان منطقه آزاد تخصیص داده شد. در این دفاتر کارکنان بخش‌های اقتصادی و فنی برای تهیه نقشه‌های اولیه کار بیشترین تعداد همکاران را به خود اختصاص می‌داد. به‌زودی جا برای مدیریت‌ها در ساختمان وزارت معادن و فلزات کم آمد.

با تهیه و نقطه‌گذاری اولین طرح‌های عمرانی نیاز به امکانات دفتری، روزبه‌روز بیشتر احساس می‌شد. در مردادماه ۱۳۷۰ برای فضای اداری جدید دنبال جایی می‌گشتیم که نزدیک به دفتر کار خودم در خیابان سمیه باشد.

با توجه به حضور تعدادی از کارشناسان و دانشگاهیان در اتاق فکر فنی سازمان، یکی از آنان از قصد مرحوم دکتر مجتهدی برای فروش خانه‌اش که در کوچه مدرسه البرز واقع بود، به علت تنگنای مالی خبر داد. منزل ایشان تقریبا در مقابل خیابان سمیه قرار داشت و پیاده چند‌دقیقه‌ای بیشتر فاصله نبود.

به صاحب‌خبر گفتم ترتیبی بدهند که به دیدار استاد مجتهدی برویم و علاقه خود را به خرید خانه ایشان ابراز کنیم.

به‌واسطه ایشان با دکتر پرویز مجتهدی، فرزند استاد که خود نیز استاد شیمی بود، آشنا شدیم و با گرفتن وقت قبلی به دیدن استاد رفته و طرح موضوع کردیم. ایشان گفتند منزل چهار طبقه است و هر طبقه یک آپارتمان ۳۸۰ متری است و اکنون تنها با پسرشان در این ساختمان زندگی می‌کنند. از سویی ساختمان بلااستفاده مانده و از سوی دیگر از نظر نقدینگی در تنگنا هستند و قصد فروش منزل را دارند. در این جلسه ایشان گفتند حقوق بازنشستگی ایشان را در غوغای انقلاب قطع کرده‌اند و کوشش استاد برای رفع این ظلم آشکار به جایی نرسیده است.

هنوز هم در شگفتم که کدام قاضی حق دارد حقوق مکتسبه استادی را پس از ۵۰ سال معلمی قطع کند؟ آن هم معلمی که فقط استاد فنی و ریاضی بوده و دانشگاه‌های امیرکبیر (پلی‌تکنیک سابق) و دانشگاه صنعتی شریف را پایه‌گذاری کرده و هرگز سروکاری در مشاغل سیاسی نداشته است و عنوان «سعی در تحکیم نظام شاهی» به او نمی‌چسبد.

وقتی خدمت استاد رسیدیم، گفتم ما برای خرید منزل خدمت رسیده‌ایم که آن را به مکانی اداری تبدیل کنیم. ایشان استقبال کردند و گفتند گشتی در ساختمان بزنید، شاید پسند کنید. پس از گشت با پسندیدن وسعت و نقشه، گفتم برای معامله حاضرم. ایشان گفتند تابه‌حال سه پیشنهاد قیمت برای منزل داده شده است.
پرسیدم آیا هیچ‌یک از این قیمت‌ها را پذیرفته‌اید؟ پاسخ ایشان منفی بود، ولی گفتند قصد دارند بالاترین قیمت را بپذیرند. من گفتم من هم‌اکنون این بالاترین قیمت را می‌پذیرم و منزل را در چهار سند و اشکوب برای سازمان منطقه آزاد قشم خریداری می‌کنم. ایشان هم گفتند من از طرف خانم و دخترم که سند‌ها به اسم ایشان است، به شما فروختم.

اگر حافظه یاری کند، گویا این قیمت ۴۶ میلیون تومان بود. پیشنهاد دادم که موافقت با حق عمری برای ایشان هم در بیع‌نامه شرط می‌کنم که تا زمان حیاتشان اشکوبی که هم‌اکنون مورداستفاده ایشان است، در اختیارشان باشد. ایشان از این شرط بیش از آنچه آن را پذیرفته باشند خوشحال شدند و قدردانی کردند.

ایشان چهار جلد سند رسمی را به من دادند و گفتند هر اشکوب یک سند دارد که همه آن‌ها را به نام خانواده خود کرده بودند که به‌ترتیب عبارت بود از:
طبقه همکف به نام بانو سوزان ژان ماریا مجتهدی‌گیلانی (همسر)
طبقه یکم به نام بانو سوزی مجتهدی‌گیلانی (فرزند)
طبقه دوم به نام بانو سوزان ژان ماریا
طبقه سوم به نام بانو سوزی مجتهدی‌گیلانی

بی‌درنگ به دفتر بازگشتم و به مرحوم آقای محمد شعاعی، همکار حقوقی‌مان گفتم بیع‌نامه‌ای با شرط عمری به اسم محمدعلی مجتهدی، برای طبقه یکم، بنویسند.

همان روز، تا پیش از پایان وقت اداری، بیع‌نامه آماده شد و چکی نقدی به مبلغ شش میلیون تومان و هشت چک هر یک به مبلغ پنج میلیون تومان با سررسید‌های ۱۵ روزه همراه بیع‌نامه امضاشده خدمت استاد ارسال شد. ایشان هم بیع‌نامه را امضا و نسخه دوم آن را برایم بازفرستادند.

سرانجام این معامله در تاریخ ٢/٦/١٣٧٠ در دفترخانه رسمی ثبت شد و انتقال رسمی صورت گرفت.

واقعه جالب در این معامله این بود که سازمان، هم‌زمان با فرارسیدن قسط آخر امکانات ارزی نقدی پیدا کرد و من با آگاهی از اینکه ایشان بهای خانه را به ارز برای معالجه همسر و دخترشان به خارج می‌فرستادند تصمیم گرفتم نصف قسط باقی‌مانده را به دلار خدمت ایشان تقدیم کنم و بهای دلار‌ها را به قیمت تمام‌شده حساب کنم و لذا برای نصفه دوم آخرین قسط یک چک به مبلغ ۵/۲ میلیون تومان به‌اضافه یک پاکت حاوی اسکناس صددلاری تهیه و شخصا تقدیم ایشان کردم.
البته نرخ دلار رسمی حساب کرده بودم که بسی پایین‌تر از نرخ بازار آزاد بود. ایشان از این کار من بسیار تشکر کردند و نه‌تنها چک قسط آخر را مسترد داشتند، بلکه چک ۵/۲ میلیونی را پاره‌پاره کردند و بار دیگر ایشان هم بزرگواری را بر ما تمام کردند. استاد فرمودند: همان مبلغ ریالی چک آخر کافی است.

با شروع استقرار همکاران فنی، حقوقی و مالی در سه طبقه منزل شروع به تغییردادن کردیم. البته سفارش کرده بودم تعمیرکاران و همکاران برای استاد مزاحمت نیافرینند، ولی ایشان اعلام کردند قصد ادامه استفاده از حق عمری را ندارند و می‌خواهند به همسرشان که گویا در پاریس زندگی می‌کردند بپیوندند و چنین بود که آخرین دیدارم با استاد مجتهدی با بدرقه ایشان از خانه‌ای که خود ساخته بود همراه شد.
این خانه هم‌اکنون هم در اختیار مؤسسه آموزشی سازمان منطقه آزاد قشم است که اخیرا شنیده‌ام دانشگاه امیرکبیر برای طرح توسعه خود اعلام خرید برای این ساختمان ارسال کرده‌اند. امید آنکه دانشگاه امیرکبیر نیز که استاد مجتهدی سهم شایسته‌ای در ایجاد و توسعه این مؤسسه بزرگ علمی داشته‌اند، نام و حق این بزرگ را بزرگ بدارند.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید