چرا از حرف رئیس دانشکده صداوسیما تعجب کردم؟

اگر کسی معتاد یا دزد شود من و شما می‌توانیم او را سرزنش کنیم که چرا به این راه اشتباه رفته است. می‌توانیم از او بخواهیم که مسیر خودش را تغییر دهد. اسیر شدن در دام اعتیاد و سرقت را مساله شخصی او می‌دانیم.

کد خبر : ۷۲۱۵۶
بازدید : ۹۱۹۳
عباس عبدی | ریاست دانشکده صدا و سیما و یکی از فعالان فرهنگی اصولگرا که فرد تحصیل‌کرده‌ای است، اخیرا توییتی را منتشر کرد که قدری موجب تعجب شد. ایشان نوشته‌اند که: «آمار استادان زن در دانشگاه‌ها، زنان پزشک متخصص، زنان نویسنده، هنرمند و فیلمساز، مدیران زن، زنان مدال‌آور در مسابقات جهانی و... ده‌ها برابر شده باشد در کشور ما اهمیتی ندارد.
ولی دو تا زن در کشور همسایه وسط میدان فوتبال برقصند فریاد‌ها بلند می‌شود که «وااای! چقدر ما بدبختیم!» منظور ایشان به نمایش فیلمی از مراسم افتتاح بازی‌های غرب آسیا در کربلا است که یک خانم ویولن می‌زند و دیگری نیز یک حرکات موزون معمولی را به نمایش می‌گذارد.
چرا از این مطلب تعجب کردم؟ ابتدا بگویم که موفقیت‌های زنان ایران طبعا منحصر به موارد ذکر شده نیست که قطعا قصد نویسنده نیز با گذاشتن «و...» ذکر موارد دیگر نیز بوده ولی بنده معتقدم که حتی موارد مهم‌تری هم وجود دارد. به ویژه در حوزه کارآفرینی و اشتغال و شکستن مرز‌هایی که در گذشته غیرقابل عبور می‌نمود.
به گمان بنده نیز همین طور است و باید اظهار تاسف کرد که این گونه تغییر و تحولات در وضعیت زنان ایران دیده نمی‌شود و به مسائلی تاکید می‌شود که ذاتا اهمیت چندانی ندارند. از این رو اگر خودم بخواهم که درباره تحولات زنان ایران بنویسم، به طور قطع بخش پر لیوان را خواهم نوشت که اتفاقا کم هم نیست و در برخی از پژوهش‌هایم به ویژه در مطالعه ابعاد جنسیتی برنامه‌های سوم و چهارم توسعه در استان‌های کشور این تحول را به وضوح نشان داده‌ام. با این حال بر منطق ایشان از چند زاویه انتقاد دارم که امیدوارم مورد توجه قرار گیرد.
اگر کسی معتاد یا دزد شود من و شما می‌توانیم او را سرزنش کنیم که چرا به این راه اشتباه رفته است. می‌توانیم از او بخواهیم که مسیر خودش را تغییر دهد. اسیر شدن در دام اعتیاد و سرقت را مساله شخصی او می‌دانیم. به این دلیل روشن که تعداد زیادی از افراد مشابه او هستند ولی به این راه نرفته‌اند.
ولی اگر مواجه با پدیده افزایش سرقت یا اعتیاد شویم، دیگر نمی‌توانیم به گرفتن گریبان یک دزد یا معتاد بسنده کنیم. در اینجا پدیده رو به رشدی به نام اعتیاد و سرقت وجود دارد که مساله فردی نیست، بلکه «امر یا واقعیت اجتماعی» است.

حل این مساله نیز در گروی مسوولیت و اقدام دولت‌ها است و با نقد رفتار‌های فردی و نصیحت کاری از پیش نمی‌توان برد. این امر نافی مسوولیت فردی سارق یا معتاد نمی‌شود، به همین دلیل آن‌ها را که مرتکب جرم شوند، مجازات می‌کنند. ولی هنگامی که یک پدیده چنان شیوع یافت که از حد مورد انتظار وقوع جرم در جامعه عبور کرد، باید به آن پدیده از منظر اجتماعی نگاه کرد و به عنوان یک مساله اجتماعی آن را تحلیل کرد و راه‌حل‌های آن نیز در اصلاح کنشگر نیست، بلکه در ایجاد تغییرات مناسب در سیاست‌ها و اصلاحات اجتماعی است.
اینکه تعداد زیادی از مردم موفقیت‌های زنان را نمی‌بینند ولی رقص یا حضور دو خانم را در زمین فوتبال می‌بینند و فریاد برمی‌آورند که وااای ما چقدر بدبختیم! یک مساله اجتماعی است. آنقدر شایع شده که توجه و سپس نقد ایشان را موجب شده است. این مساله جامعه و حکومت ما است. مثل سایر مسائل که از فرط شیوع از سطح تحلیل فردی فراتر رفته و باید به تحلیل اجتماعی آن پرداخت.
در این مرحله سرزنش اصلی متوجه مدیریت اجتماعی است و نه افراد. بنابراین اگر کسی یا کسانی نقشی در این مدیریت دارند در درجه اول باید مساله را متوجه خودشان کنند و اگر کسانی کارشناس اجتماعی هستند و تحصیلات مشابه و نزدیک به جامعه‌شناسی دارند، آنان نیز باید از تقلیل موضوع به مساله‌ای فردی پرهیز کنند.
نویسنده محترم این مطلب هم دانش‌آموخته جامعه‌شناسی است و هم کمابیش دستی بر امور آموزشی و فرهنگی کشور دارند، بنابراین بنده به عنوان یک خواننده این متن چنین می‌فهمم که ایشان باید خطاب خود را متوجه حکومت می‌کرد که چرا چنین مساله‌ای در کشور وجود دارد؟ و بخواهد که موضوع بررسی شود.
اشکال دوم جدی‌تر است؛ به نظرم گوینده مطلب باید تفسیر و برداشتی دقیق‌تر و بر اساس آموزه‌های مطالعات فرهنگی از این کنش داشته باشد. در حقیقت همه می‌دانند در ایران صد‌ها و شاید هزاران نفر هستند که از آن دو خانم هنرمندتر هستند و از این نظر کمبودی نیست.
به علاوه از این فیلم‌ها و حتی صد مرحله بازتر از آن‌ها را می‌توان روزانه در شبکه‌های اجتماعی و یوتیوب دید و مساله‌ای هم ایجاد نمی‌کند، پس چرا نسبت به این ماجرا چنین واکنشی نشان داده می‌شود؟ علت چیز دیگری است.
حسی است که حداقل بخش مهمی از نیرو‌های اجتماعی از این ممنوعیت‌ها دارند. نمی‌خواهم بگویم که این ممنوعیت‌ها برداشته شود یا نشود. اجازه دهید مثال دیگری بزنیم. فرض کنید که در یک کشور اجازه ندهند که مردان ریش بگذارند. خوب! مردان مسلمان و معتقد به ضرورت ریش چه احساسی خواهند داشت؟ آیا اگر مردان در ده‌ها زمینه پیشرفت کنند، باز هم مردان باید بی‌خیال گذاشتن ریش شوند؟ آیا اصولا این مساله مهمی است؟ یا همه را مجبور به زدن کراوات کنند.
یا کلاه خاصی را برای استفاده مردان الزامی کنند. طبیعی است که مردان نیز از این پدیده‌ها ناراحت می‌شوند و اگر ببینند که در کشور دیگری مردان در ریش گذاشتن آزاد هستند غبطه خواهند خورد نه به دلیل ریش داشتن، به دلیل اینکه می‌بینند آنان مجبور به کاری نیستند که دوست ندارند.
اگر کاری هم که به واسطه قانون، جرم محسوب شده باشد مشکلی را حل نمی‌کند، زیرا می‌توان ریش گذاشتن یا کراوات نبستن را هم جرم دانست. بنابراین تبیین درست هر پدیده گام مهمی است که ابتدا باید برداشته شود. اگر ببینیم که یک خانم در حالی که در ایران می‌تواند در هر کدام از زمینه‌های پیش‌گفته بیشترین پیشرفت را داشته باشد، به دلیل الزام به نوعی از پوشش ترک وطن می‌کند، حتما او را سرزنش می‌کنیم که این چه کاری است که انجام می‌دهد؟ ولی باید از زاویه او نیز به موضوع نگاه کرد.
برای مثال، خودمان را در موقعیت‌های مشابه او قرار دهیم (مثل سوال ریش یا کراوات) و ببینیم که آیا ما نیز اقدام به مهاجرت می‌کنیم یا نه؟ حل هر مساله بیش از هر چیز مستلزم طرح و توصیف درست آن مساله است. طرح نادرست مساله قطعا به حل آن منجر نخواهد شد، و هر روز که بگذرد تشدید می‌شود و نه حل.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید