متن سینما را به حاشیه واگذار نکنیم
باید بدانیم که «حاشیه» و «متن» تفاوتی ماهوی با هم دارند، به این معنا که احوالات حاضران در «متن» همواره بهتر از «حاشیهنشینان» است و فکر میکنند همه چیز درست و خوب پیش میرود.
کد خبر :
۷۷۰۵۷
بازدید :
۱۰۳۳
سیدمحمد بهشتی | اتفاق مهمی که با پیروزی انقلاب در سینمای ما رخ داد و با پیش از انقلاب تفاوت داشت، این بود که جای حاشیه و متن عوض شد. پیش از انقلاب، سینمای سطحی، مبتذل و عوامانه متن سینما را شکل میداد و جریان اهل فکر و اندیشه عمدتا در حاشیه قرار داشت. این نسبت بعد از انقلاب تغییر کرد و تلاش شد حاشیه به متن بیاید و آنچه سینمای سطحیِ عوامانه به شمار میرفت به حاشیه رانده شود.
باید بدانیم که «حاشیه» و «متن» تفاوتی ماهوی با هم دارند، به این معنا که احوالات حاضران در «متن» همواره بهتر از «حاشیهنشینان» است و فکر میکنند همه چیز درست و خوب پیش میرود. به بیان دیگر، «متننشینان» در روشنایی به سر میبرند و زمام سرنوشت خویش را خود بر عهده دارند.
در مقابل حاشیهنشینان و راندهشدگان از متن، در تاریکی به سر میبرند و احساس تحقیرشدگی دارند و به همین علت از وضعیت ناراضیاند. به هر شکل در سالهای ابتدایی انقلاب، تلاش بسیاری صورت گرفت تا بالاخره موفق شد جای متن و حاشیه سابق عوض شود. اما اگر به سالهای ۷۳ و ۷۴ دقت کنیم، خواهیم دید عملا حرکتهایی با هدف تغییر مجدد این گفتمان آغاز شد.
نتیجه اینکه وقتی دقت میکنیم، امروز مجددا جریانی سطحی و مبتذل متن سینمای ما را گرفته و طبیعی است که بسیار خوش میگذراند؛ چراکه از لحاظ اقتصادی وضعیت بسیار خوبی دارد، نسبت به هیچ چیز اعتراضی ندارد و اوقاتش اصلا تلخ نیست. سینمای اهل اندیشه، اما چند دههای است به حاشیه رانده شده و این به حاشیه رانده شدن، توام با احساس تلخکامی و تحقیر، استقرار در تاریکی و عدم رضایت است.
آنچه شرح دادم چشمانداز عمومی اتفاق افتاده است. مثال میزنم؛ در دهه شصت، سینمای مبتذل و سطحی را از جشنواره فیلم فجر دور میکردیم. یعنی کار هیات انتخاب این بود که فیلمهای تولید شده در جریان سطحی را کنار بگذارد ...
و به سینمای اهل اندیشه اجازه دهد در متن حضور یابد. به عبارت دیگر آن زمان جشنواره بود که سینمای مبتذل را کنار میگذاشت، امروز شاهدیم که جریان سطحی جشنواره را کنار میگذارد؛ یعنی سازندگان فیلمهای مبتذل که از بد روزگار حالا در «متن» قرار گرفتهاند حضور در جشنواره را به نفع خود نمیدانند.
و به سینمای اهل اندیشه اجازه دهد در متن حضور یابد. به عبارت دیگر آن زمان جشنواره بود که سینمای مبتذل را کنار میگذاشت، امروز شاهدیم که جریان سطحی جشنواره را کنار میگذارد؛ یعنی سازندگان فیلمهای مبتذل که از بد روزگار حالا در «متن» قرار گرفتهاند حضور در جشنواره را به نفع خود نمیدانند.
همین موضوع سبب شده که در سالهای اخیر، جشنواره فیلم فجر به عرصه عرضاندام حاشیهنشینان سینما تبدیل شود که هر چند اهل فکر و اندیشهاند، اما، چون در حاشیه قرار گرفتهاند، کامشان تلخ است؛ نتیجه آنکه اولا آثارشان دچار عوارض حاشیهنشینی یعنی سیاهی و تلخی شده است که فقط زخمها را به نمایش میگذارد و دوم آنکه رفتار خود سینماگران نیز در جشنواره توام با ترشرویی و اوقات تلخی است و از فرصت جشنواره فقط و فقط برای بیان نارضایتیهایشان استفاده میکنند.
این موضوع مربوط به امسال هم نیست، چندین دوره است که میبینیم کام جشنواره فجر تلخ است و در نهایت همه چیز به گلایه و اعتراض ختم میشود. حالا «جشنواره» که به گواهی نامش باید بیشتر به جشن عروسی شباهت داشته باشد که محل ظهور رفاقتها و صمیمیتهاست، بیشتر مبدل به صحنه نمایش کدورتها و سوءتفاهمها شده است.
بنده اعتقاد دارم تا وقتی وضعیت سیاستگذاری به همین منوال باشد، یعنی متن سینما در اختیار سینمای مبتذل قرار گیرد و سینمای اهل اندیشه به حاشیه رانده شود و دچار عوارض حاشیهنشینی باشد، همین آش است و همین کاسه. اگر میخواهیم احوال جشنواره تغییر کند، باید برنامهریزیهای کلان را تغییر دهیم و متن سینما را به همین سادگی به سینمای سطحی واگذار نکنیم.
۰