چگونه مخالفت کنیم؟
تکنیک تفکر متناقض بر این ایده استوار است که افراد به جای آنکه مستقیم به باورهای دیگران بتازند، باید آنها را با ایدههای افراطی و پوچشان مواجه سازند و برای این کار باید پرسشهاِیی را مطرح کنیم که فرد در مقابل آن همان پاسخی را بدهد که ما مشتاق شنیدنش هستیم.
کد خبر :
۸۶۰۰۷
بازدید :
۱۱۷۴۷
فرادید | آیا راههایی وجود دارد که در بحثها به روشهای مدنیتر مخالفت خود را با موضوعات پیچیده ابراز کنیم که نتایج مفیدتری نیز در پی داشته باشد؟
به گزارش فرادید به نقل از بیبیسی ورلد، بهنظر میرسد این روزها صحبت کردن درباره روزمرهترین چیزها به سرعت تبدیل به مباحث جنجالی میشود. این روزها هر نوع مخالفتی در حد مرگبار جدی تلقی میشود. مانند وقتی که یکی از همکاران شما استفاده از ماسک در امکان عمومی را نوعی تهدید علیه آزادی خود میخواند. یا وقتی که در مسیر ملاقات با دوستانتان هستید و میبینید یکی از آنها توئیتی با این مضمون که زندگیِ هر یک نفر مهم است، ارسال کرده است.
با دیدن این موارد خیلی سریع از دست این دوستان و همکاران عصبانی میشوید و قضاوتهای تندی از آنها در ذهنتان شکل میگیرد. ولی بیایید نفسی عمیق بکشیم و همگی قدری تأمل کنیم: آیا در عصر تلاقیِ فرهنگها، راههای مدنیتری برای بیان عقاید مخالف وجود دارد؟
جفتسازی و تجزیه
نخستین موردی که باید به آن توجه کنید آن است که شما و افرادی که شما در حال مخالفت کردن با آنها هستید، تا چه اندازه مسائل را مانند شما در یک بستر سیاسی و اجتماعی وسیعتر بررسی کردهاند. مفهوم جفتسازی را نخستینبار یک روانشناس به نام کیت استانویچ مطرح کرد. او این مفهوم را برای توصیف توانایی تفکر در مورد مفاهیم نظری، جدا از چگونگی اوضاع در دنیای واقعی به کار برد.
اخیراً یک نویسنده و تحلیلگر داده از سوئد به نام جان نِرست این مفهوم را به عنوان بخشی از دانشِ erisology یا مطالعه در بابِ مخالفت کردن، به کار برده است. او جفتسازی را برای توصیف راههای متناقضی به کار برد که افراد از طریق آنها نظرات خود را مطرح میکنند.
افرادی که بیشتر مستعد «جفتسازی» هستند، مسائل را در یک بستر وسیعتر در نظر میگیرند و ماتریسی از عوامل را در ایجاد آن مسائل دخیل میدانند؛ درعوض، آنهایی که نگاهشان بیشتر تجزیهایست، روی یک مسئله خاص و جدا از بستری وسیع تمرکز میکنند و مسائل را در خلاء بررسی میکنند.
بگذارید یک مثال ملموس بیاوریم که با موضوعات داغ این روزها نیز مرتبط است. اگر شما از فردی که نگاه تجزیهای دارد و اغلب مسائل را در خلاء بررسی میکند یک سؤال بسیار تجربی مانند اینکه «آیا به نظرش واکسن میتواند علیه یک ویروس ایمنی کافی ایجاد کند؟» بپرسید، او به سرعت آماده است تا در خلاء و بدون در نظر گرفتن شرایط دیگر به این پرسش پاسخ دهد. اما اگر از یک جفتساز همین سؤال را بپرسید، او ممکن است این سؤال را در بستری فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بررسی کند و مسائلی مانند قدرت صنایع داروسازی و انتخاب والدین را نیز در زمره عوامل دخیل در اثرگذاری واکسن مطرح کند.
نرست باور دارد که یکی از تفاوتهای بنیادی در رویکردهای طرفین همین تفاوت در جفتسازی و نگاه تجزیهای به امور است که اگر به آن توجه نشود میتواند منجر به درگیریهای لفظی عمیق شود. او میگوید: «ما برای معنادار کردنِ جهان و فهمِ آن، آن را به شکلهای متفاوتی برش میدهیم، قطعهبندی و طبقهبندی میکنیم. گاهی ممکن است دو چیز را به صورت بنیادی یکسان در نظر بگیریم. گاهی ممکن است یک چیز را بخشی از یک چیز بزرگتر بدانیم و گاهی همان چیزها را کاملاً مجزا و متفاوت با هم در نظر بگیریم.»
افرادی که بیشتر مستعد «جفتسازی» هستند، مسائل را در یک بستر وسیعتر در نظر میگیرند و
ماتریسی از عوامل را در ایجاد آن مسائل دخیل میدانند.
«دانستنِ اینکه افراد به شکلهای متفاوتی این کار را انجام میدهند و یکی از این روشها لزوماً صحیحتر از دیگری نیست؛ بهاینمعنی است که ما باید در هنگام تفسیر گفتههای دیگران دقت بیشتری به خرج بدهیم و همواره فراتر از آنچه که آنها بر زبان میآورند را ببینیم؛ به بیانِ دیگر آنچه آنها به زبان میآورند لزوماً نمیتواند معنایی را که در ذهن دارند، منتقل کند.»
بنابراین، دفعه بعدی که در یکی از این مباحث گیر کردید و هر لحظه بحثها داغتر شد، باید بدانید ارزش دارد که یک قدم به عقب برگردید و ببینید آیا فردی که دارید با او مخالفت میکنید در موضعی همسطح با شما به مسئله نگاه میکند یا نگاهش وسیعتر یا جزئیتر از نگاه شما به آن مسئله است.
تفکر متناقض
یکی دیگر از تکنیکهایی که میتوانید امتحانش کنید، تکنیک «تفکر متناقض» است که بوئاز هامِیری از دانشگاه تلآویو آن را پیشنهاد داده است. فلسفه این رویکرد بر «مصاحبه انگیزشی» استوار است. مصاحبه انگیزشی نوعی درمان است که به افراد گرفتار در اعتیاد و سایر مسائل کمک میکند تا اشتیاق لازم برای تغییر و فائق آمدن بر اعتیاد و سایر گرفتاریهای خود را پیدا کنند.
ایده اصلی آن است که افراد به جای آنکه مستقیم به باورهای دیگران بتازند، باید آنها را با ایدههای افراطی و پوچشان مواجه سازند و برای این کار باید پرسشهایی را مطرح کنیم که فرد در مقابل آن همان پاسخی را بدهد که ما مشتاق شنیدنش هستیم.
مؤسسان مصاحبههای انگیزشی این تکنیک را یک نوع «جودوی روانی» توصیف میکنند که باعث میشود بیماری که برای درمان مراجعه کرده است به مفروضات خود به دیده انتقادی بنگرد. برای مثال، درمانگری که بیمارش فردی معتاد به سیگار است و نمیپذیرد بین سیگار کشیدن و سرطان ارتباط وجود دارد، ممکن است به عمد با او همراه شود و حتی اعلام کند که هیچ نوع ارتباطی بین سیگار کشیدن و سرطان وجود ندارد (با این امید که بیمار به شک بیفتد و اندکی در این موضعِ سفت و سخت تردید کند.)
هامیری توصیه میکند که این رویکرد باید در زندگی روزمره با احتیاط استفاده شود. او میگوید: «شواهد نشان میدهد که اگر افراد دیدگاه اصلی شما را نسبت به یک موضوع بدانند و متوجه شوند که شما عمداً دیدگاهی موافق آنها در پیش گرفتهاند، بیشتر احتمال دارد که در مقابل این تلاش شما مقاومت کنند و دیدگاهایتان را به چالش بکشند.»
اما اگر شما بتوانید از این روش با ظرافت استفاده کنید ممکن است بتوانید از دیگریهای مستقیم که ناشی از تفاوت دیدگاههاست اجتناب کنید. هامیری یک مثال درباره مخالفت درباره ماسک زدن میزند. او میگوید: «اگر با فردی که مخالف استفاده از ماسک است وارد بحث شدید از او یک سوال کلیدی مانند این بپرسید که "خب، چرا فکر میکنی که همهگیریِ ویروس کرونا یک حقهبازی است و مردم در سراسر جهان در یک تئوری توطئه شرکت کردهاند تا شما را مجبور کنند ماسک بزنید؟»
نقش حقایق
یکی از یافتههای بسیار معتبر درباه ما انسانها آن است که ما عمیقاً به باورهای خود، به خصوص آنهایی که درباره مسائل اخلاقی و اجتماعی است، پیوند خوردهایم؛ به نحوی که حتی مواجهه با حقایقی که این باورها را زیر سوال میبرند نیز منجر به تغییر عقاید ما نمیشود. ما در مواجهه با حقایقی که باورهایمان را زیر و رو میکند - بهجای آنکه سعی کنیم باورهایمان را به روز رسانی کنیم- یا آنها را نادیده میگیریم یا کماهمیت جلوه میدهیم.
یکی از مثالهای کلاسیک در این مورد در دهه ۱۹۷۰ منتشر شد. محققان در این دهه نشان دادند مردمی که مخالف مجازات اعدام بودند بیشتر به نادیده گرفتنِ یافتههایی که از این نوع مجازات حمایت میکرد گرایش داشتند؛ درعوض، آنهایی که طرفدار مجازات اعدام بودند دقیقاً همین یافتهها را تحسین میکردند. این مطالعه و مطالعات دیگری که از آن زمان انجام شد باور به قدرت حقایق در تغییر باورها را متزلزل کرد. این دیدگاه در عصر سیاستمداران معتقد به «پست-حقیقت» شیوع بیشتری پیدا کرد.
مردم بیشتر احتمال دارد که در حضور حقایق، آمار و شواهد باورهای خودشان را تغییر دهند.
اما نادیده نگرفتنِ حقایق سومین رویکردی است که برای ابراز مخالفت به شکل مدنی باید در نظر بگیرید. شما نمیتوانید تمامی حقایقی که درباره یک موضوع وجود دارد را به کل کنار بگذارید و حرف خودتان را به کرسی بنشانید.
یکی از تحقیقاتی که اخیراً در بستر آنلاین و بر اساس دادههایی که از گفتگوهایی آنلاین به دست آمده انجام شده است، نشان میدهد که حقایق، حداقل در درازمدت، تفاوت ایجاد میکنند.
جی. هانتر پینیسکی و زاخاری هورن از دانشگاه دولتی آریزونا ۵۰۰ رشته بحث که شامل ۱۰۰۰۰۰ نظر بود را در Change My View، یک میدان آنلاین که در آن افراد عقاید خود را به اشتراک میگذارد و از دیگران دعوت میکنند تا عقاید آنها را تغییر دهند، بررسی کردند.
این محققان دریافتند فارغ از اینکه ماهیت موضوعات اخلاقی بود یا اجتماعی، افراد بیشتر احتمال داشت که در مواجهه با استدلالهایی که بر مبنای شواهد بود، عقاید خود را تغییر دهند. آنها نتیجهگیری کردند: «کار ما نشان میدهد باوجودآنکه تغییر عقیده بسیار سخت رخ میدهد، مردم بیشتر احتمال دارد که در حضور حقایق، آمار و شواهد باورهای خودشان را تغییر دهند.»
فقط اندکی مهربانتر باشیم؟
آخرین رویکرد در حرف آسانتر از عمل است؛ و آن اینکه بیایید احترام گذاشتن به عقاید مخالف را امتحان کنیم و از موقعیتهای متفاوت یکدیگر حمایت کنیم. این کار فقط به دلیل فضائل اخلاقی مرتبط با آن توصیه نمیشود؛ بلکه به این دلیل توصیه میشود که هر چه نسبت به دیدگاههای متفاوت گشودهتر باشیم، بیشتر به خلق فضایی برای روشنفکری و انعطاف ذهنی کمک میکنیم.
برای مثال تحقیقی را که در سال ۲۰۱۸ توسط هری رِیس و همکارانش در دانشگاه روچستر انجام شد در نظر بگیرید. آنها نشان دادند افراد اگر احساس کنند در جمعی قرار دارند که از دیدگاههای آنها حمایت میکند، بیشتر احتمال دارد که «فروتنیِ ذهنی» نشان داده و از دیدگاههای جایگزین لذت ببرند. برای مثال افرادی که احساس حمایت بیشتری کرده بودند، با گزارههایی مانندِ «امروز دوستان من واقعاً به حرفهای من گوش دادند» را بیشتر تأیید میکردند.
ریس میگوید: «وقتی ما به طریقی اصیل و متقاعدکننده و نه فقط زبانی به دیگران احترام میگذاریم و سعی میکنیم به آنها نشان دهیم که آنها را درک میکنیم، آنها مشتاقتر میشوند که در مقابل ما گشوده رفتار کنند.»
او میگوید: «رویکرد احترام به هیچوجه یک نوشدارو تلقی نمیشود، نباید خیلی انتظارات خود را از آن بالا ببرید. برخی از افراد متوجه احترام و درک شما نمیشوند؛ برای همین احترام و درک شما ممکن است آنها را به سمت فروتنی کمتر و ذهن بستهتر سوق دهد.»
«اما به طور کلی شنونده فعال بودن گشودگی افراد را بیشتر میکند.»
تغییرات فرهنگی همواره باید از جایی شروع شود. اگر همگی ما متعهد باشیم به اینکه گاهی کمتر تلاش کنیم دیگران را متقاعد کنیم و در عوض بیشتر شنونده حرفهای آنها باشیم، میتوان امیدوار بود که بتوانیم مخالفتهای خود را به شکلی مدنیتر و سازندهتر مطرح کنیم.
۰