۲۷ روز گذشت؛ زخمهایی که هنوز تازه است
در تهران به او گفته بودند با چهار هفته استراحت همه چیز روبهراه میشود، سه هفته از آن چهار هفته گذشته و حال دکتر میگوید باید زمان بیشتری بگذرد. دکتر دیگری هم که او مراجعه کرده گفته است ۱۰ روز صبر کند و اگر شرایط بهبود پیدا نکرد امآرآی دوم را بدهد.
کد خبر :
۹۶۱۶۷
بازدید :
۱۷۸۵
فاطمه باباخانی | بخیهها را که میکشند و به خانه میآیند، مرتضی دست به گوشش میکشد، سه سیم هنوز باقی مانده که فراموش شده و باید دوباره به دکتر مراجعه کند. از زمان تصادف سه هفته گذشته و بالاخره پس از دو جراحی گوشش درمان شده، اما هنوز مشکل پا باقی مانده، مشکل زخمهای پشتش هم.
سه هفته میشود که درست نخوابیده، میخواهد به راست بخوابد که گوشش اذیتش میکند، به سمت چپ که میچرخد درد پا امانش را میبرد، تصمیم میگیرد به پشت بخوابد که زخمهای عمیقی که بر پشت دارد آزارش میدهد، در این چند روز هم روی شکمش ورمی ایجاد شده که برای مشخص شدن دلیل آن بار دیگر به بیمارستان مراجعه کند.
از پشت تلفن خنده بیرمقی میزند و میگوید از هر جا چیزی خوردهام. مرتضی محمدصادقی ته اتوبوس تور خبرنگاران برای بازدید از دریاچه ارومیه نشسته بود که کمک راننده با هول گفت کمربندها را ببندید، اما چطور میتوانست کمربند را ببندد وقتی ته اتوبوس ردیفی از ۵ صندلی داشت که اغلب کمربند ندارند.
همین شد که زمان چپ شدن و خرد شدن شیشهها پایش زیر اتوبوس ماند، مرتضی همان کسی است که لحظه اول گمان کرد پایش قطع شده، اما این گوشش بود که کنده شده بود. کمی آن طرفتر کنارش ریحانه بود، میگوید بارها او را صدا زده، اسمش را نمیدانسته تنها در طول سفر او را در صندلی جلوی خودش میدیده در حالی که ماسکش لحظهای از صورتش کنار نرفته و عینکی به چشم داشته، ریحانه همان وقت که مرتضی صدایش میزده جانی در بدن نداشته!
مرتضی میگوید شنوایی گوشش مشکلی ندارد، اما برای پایش نگران است و میترسد زمینگیر شود و نتواند درست راه برود. آتل را چندی هست از پایش باز کردهاند، دکتر گفته خود به خود درست میشود و زانوبند کفایت میکند.
به دکتر دیگری هم که مراجعه کرده گفته باید همه چیز خوب پیش برود، اما بیش از سه هفته شده که پای مرتضی از زانو به بالا توان ندارد، همان قسمت که زیر اتوبوس جا مانده بود و با صدایی سرشار از درد از دیگران میخواست موقع خروج از اتوبوس پایشان را روی آن نگذارند.
مرتضی از یک جا ماندن و درازکشیدن شبانهروزی با اینهمه درد خسته است، تلاش میکند کتابی تاریخی بخواند از ذوالقرنین، علاقهمند به تاریخ ایران باستان است، اما آنجا که ایران شکست میخورد را حذف میکند، در همین احوال است که مادرش از او پرستاری میکند، مادری که معتقد است پسر دکتر کتابخوانش را بردهاند!
از سازمان محیطزیست چند باری با او تماس گرفته و گفتهاند لیست وسایلی که خراب شده به همراه شماره حساب را بدهد، پس از آن تماس دیگر کسی خبری از مرتضی و زخمهایش نمیگیرد.
از ستاد احیای دریاچه ارومیه خبری نیست
فروغ فکری از دیگر مسافران آن اتوبوس هم این روزها همچنان درگیر درمان پای آسیبدیدهاش است. مفصل پای راست فروغ از همان زمان تصادف دچار خونریزی شده و کشیدگی شدید تاندون دارد.
عصر چهارشنبه دوم تیر که او را به بیمارستان نقده بردند به واسطه درد زیاد فکر میکرد پایش شکسته است، اما جواب سیتیاسکن که آمد گفتند مشکلی وجود ندارد، به او سرم زدند، دردش هم کم شده بود هر چند کوفتگی آزارش میداد. تهران که رسید درد دو برابر شد، روزهای بعد امآرآی مشخص کرد دچار خونریزی مفصل شده است.
در این باره که چرا در نقده امآرآی انجام نشده فکر میکند هم مشکل تجهیزات و امکانات بیمارستان بوده و هم اینکه جواب دو روز بعد میآمده و فایدهای نداشته، مهم آن زمان برای فروغ این بوده که بداند استخوان لگن نشکسته است و دکتر این اطمینان خاطر را به او داده و گفته بود صرف کشیدگی است.
در تهران به او گفته بودند با چهار هفته استراحت همه چیز روبهراه میشود، سه هفته از آن چهار هفته گذشته و حال دکتر میگوید باید زمان بیشتری بگذرد. دکتر دیگری هم که او مراجعه کرده گفته است ۱۰ روز صبر کند و اگر شرایط بهبود پیدا نکرد امآرآی دوم را بدهد.
از نظر فروغ بخش دردناک قضیه این است که در هفته اول درد چندان حاد نبود و در هفته دوم چندان شدت گرفت که نیازمند تزریق مسکن شد، اما از آنجا که خونریزی مفصل داشت نباید تزریق مسکن به دفعات انجام میشد. درد شدید فروغ را بههم ریخت، خودش را برای چهار هفته آماده کرده بود و در هفته سوم سه شب متوالی از درد نخوابید و روزها با مسکن سرپاست، این شرایط او را به مرز استیصال کشانده است.
جلسههای مشاوره و تراپی آنلاین کاری است که فروغ این روزها به آن مشغول است، پیش از اینکه سوار اتوبوس شود از دست دادن چند نفر از اقوام بر اثر کرونا و ابتلای خودش به این ویروس برایش افسردگی به بار آورده بود و حال پزشک میگوید تصادف باعث شده، فشار روانی قبلی مجالی دوباره برای برونریزی مجدد پیدا و هر خوابش را به کابوسی بدل کند.
او که پیش از تصادف کابوس را تجربه نکرده بود، هر بار که چشم روی هم میگذارد یکی از عزیزانش را از دست میدهد و از خواب میپرد. کابوسها چنان برای او تکرار میشود که کمتر تلاش میکند برای فرار از درد به خواب پناه برد!
در طول روز همه تقلایش این است که خود را با وضعیت جدید وفق دهد تا افراد دورو برش فشاری را تحمل نکنند، اما شب که میشود و همه به خواب میروند او با کابوس از دست دادن دستوپنجه نرم میکند. از ستاد احیای دریاچه ارومیه که یکی از متولیان این سفر بود با فروغ تماسی گرفته نشده است.
برای او عجیب است چرا ستاد به جای همدلی و همدری تصمیم به پنهان کردن خود گرفته است، از سازمان محیطزیست مدیرکل روابط عمومی، کارشناس روابط عمومی و مدیر بخش تشکلها با او تماس گرفتهاند و احوالش را پرسیدهاند، اما ستاد احیا زحمت یک تماس را هم به خود نداده است.
او امیدوار است در دادگاه بالاخره مشخص شود سهم هر یک از سازمانها و نهادها چقدر بوده است. در عین حال بر این موضوع تاکید میکند پیگیریها در این زمینه تنها به واسطه این نیست که این اتفاق برای او و دوستانش افتاده بلکه با این امید است که اتفاق بزرگتری بیفتد و پروتکلی برای چنین سفرهایی تعریف شود تا دوباره تکرار نشوند، در غیر این صورت این فاجعهای در کنار سایر فجایعی خواهد بود که به تکرار اتفاق افتاده و خانوادههایی را داغدار یا با دردهای دایمی مواجه کرده است.
یک ماموریت کاری و ۶ ماه درد
ابراهیم نژادرفیعی خبرنگار تسنیم دو مهره کمرش در این تصادف شکسته، یک مهرهاش ترک برداشته و پهلویش جراحت دارد و بخیه خورده؛ دکتر به او گفته به حداقل سه ماه استراحت نیاز دارد که ممکن است به ۶ ماه هم برسد. از طرف دیگر به واسطه لخته خونی که بر اثر تصادف در ریه به وجود آمده تا سه ماه نیازمند آزمایشهای مداوم است.
در کنار همه اینها دغدغه شغلی دارد که خوشبختانه مجموعهای که برای آنها کار میکند گفتهاند کارهای بیمه را برایش انجام میدهند تا استعلاجی برایش رد شود و مشکل حقوق برایش پیش نیاید.
او همین هفته پیش تازه از بیمارستان مرخص شده و در غیاب همدلی یا یک تماس ساده ستاد احیای دریاچه ارومیه در خانه تحت مداوا و نگهداری از سوی خانواده است. او منتظر است ببیند شرایط درمانی و شغلی چطور پیش میرود و امیدوار است پس از سه ماه استراحت بتواند سر کار برگردد.
۰