دعوای فرنگی‌مآبی!

دعوای فرنگی‌مآبی!

۸ بهمن ١٣٤٨، سیدحسن تقی‌زاده سیاست‌مدار، از سردمداران جنبش مشروطیت ایران، روشنفکر و کارگزار حکومتی در ٩٤ سالگی درگذشت. تقی‌زاده از شخصیت‌های پیچیده و جنجالی در تاریخ معاصر ایران، از زمان شکل‌گیری جنبش مشروطیت ایران تا روزگار پهلوی دوم به شمار می‌آید. آنچه تقی‌زاده را از جنبه اجتماعی نام‌بردار کرده، پیوندی است که میان او و یک پدیده مهم در تاریخ معاصر ایران برقرار شده است؛ فرنگی‌مآبی!

کد خبر : ۹۸۴۰
بازدید : ۲۹۷۴
دعوای فرنگی‌مآبی!

۸ بهمن ١٣٤٨، سیدحسن تقی‌زاده سیاست‌مدار، از سردمداران جنبش مشروطیت ایران، روشنفکر و کارگزار حکومتی در ٩٤ سالگی درگذشت. تقی‌زاده از شخصیت‌های پیچیده و جنجالی در تاریخ معاصر ایران، از زمان شکل‌گیری جنبش مشروطیت ایران تا روزگار پهلوی دوم به شمار می‌آید. آنچه تقی‌زاده را از جنبه اجتماعی نام‌بردار کرده، پیوندی است که میان او و یک پدیده مهم در تاریخ معاصر ایران برقرار شده است؛ فرنگی‌مآبی!

فرنگی‌مآبی، اصطلاحی رایج در نوشته‌های تاریخ‌نگاران و خاطره‌نویسان اواخر دوره قاجار، سراسر پهلوی اول و اوایل پهلوی دوم به شمار می‌آید. بیشتر اندیشمندان و کارگزاران حکومتی در این دوره‌ها درباره دیده فرنگی‌مآبی بسیار سخن رانده و نوشته‌اند.

دعوای فرنگی‌مآبی، در واقع از جمله ستیزه‌های جالب کلامی و قلمی در یکصد سال اخیر به شمار می‌آید. حسن تقی‌زاده را، بی‌آن که بخواهیم در این‌باره داوری و ارزش‌گذاری کنیم، می‌توانیم نه نماد فرنگی‌مآبی، که نماد دعوای فرنگی‌مآبی در ایران معاصر بدانیم؛ از آن‌رو که هرجا از این شخصیت تاریخی از جنبه‌های اجتماعی سخن رفته است، بی‌تردید پدیده فرنگی‌مآبی نیز در پی نامش آمده است.

این مساله نه تنها، پس از درگذشت او در سال ١٣٤٨ خورشیدی، که حتی در زمان زندگی‌اش نیز همواره مورد توجه قرار گرفته است. از همین‌رو است که خود او در نامه‌ای به ابوالحسن ابتهاج می‌کوشد منظور خود را از فرنگی مآبی توضیح دهد.

در این نامه آمده است «من مردم را بیست و هفت سال قبل به اخذ تمدن فرنگی از ظاهر و باطن و جسمانی و روحانی تشویق کرده‌ام، هیچ وقت قصدم اینگونه تقلید مجنونانه و سفیهانۀ تجملی نبوده، بلکه قصد از تمدن ظاهري فرنگ، پاکیزگی لباس و مسکن و امور صحّی و تمیزي معابر و آب توي لوله و آداب پسندیدة ظاهري و ترك فحش قبیح در معابر و تف انداختن بر زمین و تقیّد به آداب سر وقت و اجتناب از پر حرفی بیمعنی ... و مراد از تمدن روحانی میل به علوم و مطالعه و بناي دارالعلوم‌ها و طبع کتب ...[ بوده] بدبختانه ما نه تمدن ظاهري فرنگستان را گرفتیم و نه تمدن معنوي آن را. از تمدن ظاهري جز فحشا و قمار و لباس میمون‌صفت و خودآرائی با وسائل وارده از خارجه و از تمدن باطنی آنها نیز هیچ نیاموختیم جز آنکه انکار ادیان را بدون ایمان به یک اصل و یک عقیدة معنوي دیگر، فرنگی‌مآبان ما آموختند».

فرنگی‌مآبی اما چه بود و از چه زمانی مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت. تاریخی دقیق نمی‌توان بر پیدایش این پدیده تعیین کرد اما آنگونه که بررسی منابع تاریخی نشان می‌دهد، عبارت «فرنگی‌مآبی» از میانه‌های دوره قاجار در متن‌های تاریخی پیدا شده است. پیدایش آن اما به یک دگرگونی اجتماعی و رویارویی دو باور و اندیشه در همین دوره بازمی‌گردد.

دعوای فرنگی‌مآبی بیش از آن که صرفا به رفتار افراد اشاره داشته باشد، به یک دگرگونی مهم اجتماعی در تاریخ معاصر ایران بازمی‌گردد. آنچه بررسی منابع تاریخی نشان می‌دهد، رفتارهایی چون عینک زدن، کراوات بستن، فکل گذاشتن، آب لوله‌کشی، حمام دوش، طبابت به شیوه نوین، کت و شلوار پوشیدن، سخن گفتن به شیوه و زبان فرنگی‌ها، دستمال گردن بستن، سینما رفتن، عصا به دست گرفتن، سیگار کشیدن، کارد و چنگال و قاشق به دست گرفتن برای خوردن غذا، رستوران رفتن و حضور زنان در اجتماع، از نگاه مخالفان دگرگونی‌های اجتماعی در آن روزگار، نمادهای فرنگی‌مآبی به شمار می‌آمده است.

جامعه ایرانی، از میانه‌های دوره قاجار، با نسلی نو از تحصیلکردگان و دانش‌آموختگان روبه‌رو شد که دانش‌ها و علوم نوین را در کشورهای اروپایی فراگرفته بودند. همچنین در پی گسترش پیوندهای اقتصادی، تجاری و فرهنگی و افزایش سفرها و رفت‌وآمدها، نسل تازه جوانان ایرانی با دستاوردهای تازه جهان غرب روبه‌رو شدند.

اینان برگرفته از آن دگرگونی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که در فرنگستان رخ داده بود، در میانه دو سپهر جای گرفتند؛ دنیایی سنتی که کودکی و نوجوانی خود را در آن زیسته بودند و جهانی نوین که آموزه‌های خود را اکنون به آنان بازمی‌نمود.

نگاه بیشتر آنان، فرنگستان را برگزید. شاید بتوان نخستین انقطاع بین نسلی سده‌های اخیر تاریخ ایران را به این برهه نسبت داد؛ نسلی که برخلاف پیشینیان‌شان، دیگر همچون پدران‌شان نمی‌اندیشیدند و نمی‌زیستند. اینگونه شد که حتی پدران این نسل نو، به انتقاد از شیفتگی آنان در برابر «شیوه زیست فرنگی» برآمدند.

فرنگی‌مآبی، مخالفانی سرسخت در دوره‌های گوناگون تاریخ معاصر ایران رویاروی خود دیده است. آنان می‌کوشیدند با دست‌گرفتن رفتارهایی که فرنگی‌مآبانه می‌پنداشتند، به تحقیر کسانی برآیند که از نگاه‌شان، گذشته و جامعه سنتی خود را فراموش کرده و در فرهنگ فرنگ غرقه شده‌اند.

مهدیقلی خان هدایت «مخبرالسلطنه» در کتاب «خاطرات و خطرات» بارها به نقد رفتارهای فرنگی‌مآبانه برخاسته و نمونه‌هایی برای آن آورده است، از جمله ماجرای صحاف‌باشی «از جمله شاگردانی که در اوایل [سلطنت ناصرالدین شاه] به فرنگ فرستاده شدند صحاف‌باشی که برای اظهار فضیلت کلمات فرانسه بکار میبرد و فارسی را بلهجه فرانسه ادا میکرد.

اعتضادالسلطنه وزیر علوم نوبتی چوبش زد که کلمات را درست ادا کند و امروز صحاف‌باشی بسیار شده است. از یکطرف کلمات فصیح رایج عربی را که نسبت به فارسی حکم لاتینی را به السنه اروپائی دارد ترک میکنند از طر فدیگر فرهنگستان مرکبات ناهموار و ناهنجار میسازد و روز بروز کلمات اجنبی تداول مییابد و گریزی هم نیست، چه تکمیل زبان همدوش با تکمیل علم است و قبول بسیار از اصطلاحات ضروری، منتها از حد تجاوز می‌کنند».

قهرمان‌میرزا سالور «عین‌السلطنه» در کتاب «روزنامه خاطرات عین‌السلطنه»، دیگر نویسنده‌ای است که فرنگی‌مآبی را در دوره قاجار نقد کرده است «حقیقت آنها [مصری‌ها] هم خوب ترقی كرده‌اند. كسی كه ترقی نكرده ماها هستیم. هرچه افعال بی‌معنی فرنگیها بوده آموخته‌ایم، هرچه صنایع و قانون‌های خوب داشته‌اند كنار گذاشته ابدا ملاحظه نكرده‌ایم. از فرنگی‌مآبی عصا دست گرفتن، عینك گذاشتن، پیراهن و دستمال‌گردن پوشیدن و بستن، سیگار كشیدن، تندتند حرف زدن، سر و دست در وقت تكلم جنباندن، عرق و شراب وافر خوردن را یاد گرفته‌ایم. دیگر آن چیزهای خوب را یاد نگرفته‌ایم و در حقیقت همین كارها كفایت می‌كند. دو مدرسه داریم، سی سال است همان شاگردهای روز اول هنوز درس می‌خوانند و دو نفرشان صاحب كمال نشده‌اند».

عبدالله مستوفی، کارگزار خوش نام حکومتی در دوره‌های قاجار و پهلوی اول، دیگر تاریخ‌نگاری است که بارها به پدیده فرنگی‌مآبی اشاره کرده است. او در کتاب «شرح زندگانی من»، جایی که حمام چال‌حوض را توصیف می‌کند، پای فرنگی‌مآب‌های زمانه را پیش می‌کشد «حمام مردانه‌اي نبود كه چاله‌حوض نداشته باشد پس استخر شنا بدسترس تمام مردم شهر بود كه با صد دينار پول حمام ميرفتند و تا كيفشان اقتضا ميكرد ورزش ميكردند. فرنگي‌مآبهاي سي چهل سال پيش بخصوص دكترهاي طب جديد اينقدر از اين وسيله تفريح و ورزش ملامت كردند و اين عمل را وحشيگري قلمداد نمودند تا چال‌حوضها موقوف شد در صورتيكه اين‌كار هيچ مزاحمتي با آنها نداشت».

باز جایی دیگر، در برابر اطبای ایرانی‌مآب، از پزشکان فرنگی‌مآب نیز نام می‌برد که هر دو در درمان درد مفاصل و طپش قلب و تب خواهر کوچک‌اش درمانده‌اند. او سپس آنجا که به مفاخر تاریخ و فرهنگ ایران می‌پردازد، به گونه‌ای صریح از شیوه اندیشه فرنگی‌مآبی انتقاد می‌کند و آن را به مشروطه پیوند می‌زند.

«يكي از خصائص دوره مشروطه ايران كه امروز هم بعد از چهل و دو سال، در تمام شئون كشور ما حكمفرمائي ميكند اين است كه بايد سايرين چيزي را خوب بدانند تا ما هم بخوبي آن معتقد شويم. و بدرجه‌اي در اين زمينه باغراق پرداخته‌ايم كه در چيزهائي هم كه بايد خودمان متخصص باشيم تابع همين اصل گشته‌ايم. مثلا تا نوشتجات گوته آلماني راجع بحافظ ترجمه و در ايران منتشر نشد، كسي جرأت نداشت اسم اين شاعر بزرگوار و معلم عالم بشريت را نزد فرنگي‌مآبهاي دوره كه احمد كسروي هم يكي از آنها بود بياورد! و تا ما ندانستيم، كه رباعيات خيام بچندين زبان اروپائي ترجمه شده و همگي فكر آزاد اين شاعر را ستايش ميكنند، زورمان مي‌آمد كه اين مرد بزرگ را جزو شعراي نامي كشور خود بشماريم!».

نسل تازه از نگاه آن‌ها فرنگی‌مآب بود چون عینک می‌زد، کراوات و دستمال گردن می‌بست، فکل می‌گذاشت، عصا به دست می‌گرفت، سیگار می‌کشید، به حکیمان سنتی اعتقاد نداشت و به طبابت نوین روی آورده بود، به جای جبه کت و شلوار می‌پوشید، فرنگی سخن می‌گفت، برای خوردن غذا به جای دست کارد و چنگال و قاشق به دست می‌گرفت، دیگر به خزینه نمی‌رفت و حمام دوش می‌گرفت و به حضور زنان در اجتماع معتقد بود. منتقدان، این‌ها را ظواهر تمدن غرب و فرنگستان می‌پنداشتند و برآن بودند که فرنگی‌مآبان به باطن زندگی به شیوه نو راه نیافته و در ظاهر آن مانده‌اند.

اوج این دعوا از نیمه‌های عصر پهلوی اول، پس از سال ١٣١٠ رخ داد؛ زمانی که جامعه ایران به ویژه در زمینه‌های اجتماعی پوست می‌انداخت و راهی نو در پیش می‌گرفت. «محمدعلی فروغی» در یک سخنرانی در نیمه دهه ١٣١٠ خورشیدی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی اشاره‌ای ظریف به این رویارویی‌ها دارد «با کارد و چنگال غذا خوردن آن زمان [روزگار قاجار] معمول نبود و با دست غذا میخوردیم. تازه که شروع باستعمال کارد و چنگال کرده بودیم، رفیقی داشتیم خوش‌صحبت و مضمون‌گو، برای فرنگی‌مآبی ما مضمون می‌گفت که آقایان سکنجبین را با کارد و چنگال میل می‌فرمایند!».

حسن تقی‌زاده از آن‌رو که در نقد سنت‌های هزاران ساله جامعه ایران بسیار می‌نوشت و در دوره‌ای از زندگی، خویش را شیفته پیشرفت‌های اروپا نشان می‌داد، به نماد فرنگی‌مآبی بدل شد.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید