تهران شهری است که هنوز از خواب قرون وسطایی بیدار نشده است؛ نخستین اتفاق ورودم به تهران مرگ همکارم بود

تهران شهری است که در بستر بیابان خاکستری لحاف سپید برف کوهسار را به سرکشیده و هنوز از خواب قرون وسطایی بیدار نشده است. کارمندان سفارت و نمایندگان وزارت امور خارجه ایران برای استقبالم به فرودگاه آمده بودند.
سفرنامه کازما، سفرنامه خاطرات آکی ئوکازما، نخستین وزیرمختار ژاپن در ایران است. ایران خاطرات از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۱ ادامه دارد. کتاب فوق با ترمه دکتر هاشم رجبزاده، از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسیده است.
درباره زیارتگاهی در اینجا که آن را قدیمیترین عمارت میدانند، این داستان نقل شده است که (حضرت) عیسی خود از اورشلیم بیت المقدس که از اینجا بسیار دور است به این شهر خاوری آمد و به انجام رسیدن بنای آن را تبریک گفت. اما بعد که این شهر را به دقت، دیدم چنین نمود که اینجا طرح و بافت اسلامی و قدمتی حدود دو هزار سال دارد؛ پس آمدن حضرت عیسی به قزوین یکسره افسانه است.
سوگ از دست دادن همکار
تهران شهری است که در بستر بیابان خاکستری لحاف سپید برف کوهسار را به سرکشیده و هنوز از خواب قرون وسطایی بیدار نشده است. کارمندان سفارت و نمایندگان وزارت امور خارجه ایران برای استقبالم به فرودگاه آمده بودند. نخستین کلام، یا بهتر بگویم فریاد و ناله که از دهانم بیرون آمد در پرسش از وضع بیماری آقای ن. دبیر سفارتمان بود پاسخ دادند که حال او چندان وخیم نیست که امروز و فردا احتمال مرگش باشد؛ اما امیدی هم به به بهبودیش ندارند. گفتند که او چشم به راه من و طبیب فرستاده شده از ژاپن است.
این جواب را که شنیدم، بیدرنگ به ماشین نشستم که مرا مثل برق و باد به هتل آستوریا که آقای ن آنجا در بستر افتاده بود رساند. در اتاق بیمار را که باز کردم دیدم که رنگ و رویش بهتر از آن است که فکر میکردم ناخودآگاه به خود امید دادم که حالش خوب بشود و خطر را از سر بگذراند. او دست نحیفش را که از ناخوشی باریک و بیتوان شده بود دراز کرد و با من دست داد. چون عذر خواست و گفت: با این حال نتوانستم به استقبال بیایم، حال و احساسی که به وصف و بیان در نمیآید در درونم لبریز شد.
نخستین رویدادی که در تهران تجربه کردم مرگ دوست و از دست دادنش بود، چنین آغازی داشت من و او از دیرباز دوستی داشتیم پس شگفت بود که تا این زمان فقط دیدارهای گهگاه و کوتاه میانمان پیش آمده بود این آخرین ملاقاتهایمان هم که در چهار روزه پیش از درگذشتنش پیش آمد کوتاه و ساده بود. هنگامی که او در سفارت (ژاپن) در فرانسه مأمور بود در مرخصیم در مأموریت بخارست از رومانی به پاریس رفتم برای گرفتن گواهینامه رانندگی از پلیس فرانسه، او و آقای «الف» یاری نمودند و در کارهای گوناگون دیگر راهنماییام کردند. کمکهایشان اکنون برایم خاطرهای دلانگیز است.
در سال پانزده تایشو ۲ (۱۹۲۶) از مأموریت خارج به وزارت خارجه در توکیو برگشتم و دانستم که در اداره امور بازرگانی این وزارتخانه کار میکند. یک یا دو بار با هم برای بازی گلف به کومازاوا، رفتیم و یکی دو بار هم بریج بازی کردیم در هر دو دیدار او روحیه سرکشش را خوب نشان داد. اما همچون من، در این بازیها تردست نبود در برابر این سخنم شاید که در گور لبخند بزند. یادم آمد که او چون گلف را خوب بازی نمیکرد عادت داشت که میله گلف را از میان آن بگیرد و توپ را با همه نیرویش بزند. با اینکه در پاریس خودش پشت فرمان مینشست و به راحتی ماشین میراند میگفت که راندن در توکیو ترسآور است من که پشت فرمان، بودم کنارم مینشست و از اینکه در این شهر ماشین میرانم تعجب میکرد هنگامی که قرار شد من به سمت وزیر مختار ژاپن به ایران بروم، از او که در آن موقع در مسکو مأمور بود خواسته شد که به عنوان مأموریت موقت به تهران برود و تا وقتی که من برسم در اینجا باشد.
او به زودی رهنمودهای گوناگون و مفصل درباره محل و مأموریت تازهام برایم نوشت. در نامهاش یادآور شد که شهر تهران حالت کلبههای ساخته شده در واحه را دارد، اما زندگی در اینجا نسبةً خوش است. او افزوده بود که چون با بدی وضع حمل و نقل تهیه و وارد کردن چیزها وقتِ زیاد میگیرد وسایلی را که برای باز کردن سفارتخانه به آن نیاز است تا آنجا که میشود فراهم بکنم و با خود ببرم من برابر دستور اداری از مسیر اروپا روانه (ایران) شدم؛ و هنگامی که از راه اقیانوس هند به پاریس رسیدم، دیدم که نامه مفصلی از او برایم آمده است. او در این نامه چیزهایی را که باید میخریدم یک به یک نوشته بود و این نشان میداد که چه اندازه تند ذهن است و دقتِ نظر مردم بار آمده و آزموده را دارد.
منبع: انتخاب